پاسخ اجمالی:
«ولايت تكوينی» یعنی اینکه خداوند به کسی اجازه دهد در جهان آفرينش دخل و تصرف كند و برخلاف جريان طبيعى عالم، حوادثى را به وجود آورد. قرآن، صراحتا در مورد وقوع اين ولايت، سخن گفته است. مانند: اِحياى مردگان و شفاى بيماران لاعلاج توسط حضرت عيسی(ع) یا فرمانبردارى باد از حضرت سليمان(ع) و ... .
پاسخ تفصیلی:
مى دانيم ولايت بر دو گونه است: 1ـ ولايت تشريعى 2ـ ولايت تكوينى
منظور از «ولايت تشريعى» همان حاكميت و سرپرستى قانونى و الهى است كه گاه در مقياس محدود مانند ولايت پدر و جد بر طفل صغير است و گاه در مقياس بسيار وسيع و گسترده مانند ولايت حاكم اسلامى بر تمام مسائل مربوط به حكومت و اداره كشور اسلامى.
امّا منظور از «ولايت تكوينى» آن است كه كسى بتواند به فرمان و اذن خداوند در جهان آفرينش و تكوين تصرف كند و برخلاف عادت و جريان طبيعى عالم اسباب، حوادثى را به وجود آورد، مثلا بيمار غير قابل علاجى را به اذن خدا با نفوذ و سلطه اى كه خداوند در اختيار او گذارده است شفا دهد و يا مردگان را زنده كند و كارهاى ديگرى از اين قبيل، و هر گونه تصرف معنوى غير مادى در نفوس و اجسام انسان ها و جهان طبيعت داخل در اين نوع است.
«ولايت تكوينى» چهار صورت مى تواند داشته باشد كه بعضى قابل قبول و بعضى غير قابل قبول است:
1ـ «ولايت در امر خلقت و آفرينش جهان»: به اين معنا كه خداوند به بنده اى از بندگان يا فرشته اى از فرشتگان خود توانايى دهد كه عوالمى را بيافريند يا از صفحه هستى محو كند. به يقين اين، امر محالى نيست؛ چرا كه خداوند قادر بر همه چيز است و هر گونه توانايى را مى تواند به هر كس بدهد. ولى آيات قرآن در همه جا نشان مى دهد كه آفرينش عالم هستى و سماوات و ارضين و جن و انس و فرشته و ملك و گياه و حيوان و كوه ها و درياها همه به قدرت پروردگار انجام گرفته، نه به وسيله بندگان خاصى يا فرشتگانش و لذا همه جا نسبت خلقت به او داده شده و در هيچ موردى اين نسبت (به طور گسترده) به غير او داده نشده است. بنابراين خالق آسمان ها و زمين ها و گياه و حيوان و انسان ها تنها خدا است.
2ـ «ولايت تكوينى به معنى واسطه فيض بودن»: به اين معنى كه هر گونه امداد و رحمت و بركت و قدرتى از سوى خداوند به بندگانش يا ساير موجودات جهان هستى مى رسد از طريق اولياء الله و بندگان خاص او است. همانند آبهاى آشاميدنى خانه هاى يك شهر كه همه از طريق شاه لوله اصلى مى گذرد. اين لوله عظيم آبها را از منبع اصلى دريافت مى داد و به همه جا مى رساند و از آن، تعبير به «واسطه در فيض» مى نمايند.
اين معنى نيز از نظر عقلى محال نيست و نمونه آن در عالم صغير و در ساختار وجود انسان و تقسيم مواد حياتى به تمام سلول ها از طريق شاهرگ قلب ديده مى شود، چه مانعى دارد كه در عالم كبير نيز چنين باشد؟ ولى بدون شك اثبات آن نياز به دليل كافى دارد و اگر هم ثابت شود باز به اذن الله است.
3ـ «ولايت تكوينى در مقياس معين»: مانند احياى مردگان و شفاى بيماران غير قابل علاج و امثال آن که نمونه هايى از اين نوع ولايت درباره بعضى از پيامبران در قرآن مجيد با صراحت آمده است و روايات اسلامى نيز شاهد و گواه بر آن است. از اين رو اين شاخه از ولايت تكوينى نه تنها از نظر عقل امكان پذير است؛ بلكه دلايل نقلى متعدد نيز دارد.
4ـ «ولايت به معنى دعا كردن براى تحقق امور مطلوب»: و انجام آن به وسيله قدرت خداوند، به اين ترتيب كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امام معصوم دعا مى كند و آنچه او از خدا خواسته است تحقق مى يابد.
اين معنى نيز هيچگونه مشكل عقلى و نقلى ندارد و آيات و روايات مملو از نمونه هاى آن است؛ بلكه شايد از يك نظر نتوان نام ولايت تكوينى بر آن گذاشت چرا كه استجابت دعاى او از سوى خدا است.
در بسيارى از روايات اشارتى به اسم اعظم ديده مى شود كه در اختيار پيامبران يا امامان يا بعضى از اولياء الله (غير از پيامبران و امامان) بوده است و به وسيله آن مى توانستند تصرفاتى در عالم تكوين كنند.
قطع نظر از اينكه منظور از اسم اعظم چيست؟ اين گونه روايات نيز مى تواند ناظر به همان قسم سوم از ولايت تكوينى باشد و بطور كامل بر آن انطباق دارد.
قرآن در آيات 48 و 49 سوره آل عمران، ابتدا از عنايات خاص الهى نسبت به حضرت مسيح(عليه السلام) سخن مى گويد كه (و به او، كتاب و دانش و تورات و انجيل، خواهد آموخت)؛ «وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الاِنْجيلَ»، سپس (و به سوى بنى اسرائيل فرستاده خواهد شد)؛ «وَ رَسُولا اِلى بَنى اِسرائيل»، سپس سخنان حضرت مسيح(عليه السلام) را در اثبات حقانيت خود و بيان معجزاتش شرح مى دهد كه در پنج قسمت بيان شده است.
نخست مى گويد: (من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام. من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به اذن خدا، پرنده اى مى گردد!)؛ «اَنّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّكُمْ اَنّى اَخْلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَاَنْفُخُ فيه فَيَكُونُ طَيْراً بِاِذْنِ اللهِ».
دوّم و سوّم اينكه: (و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را بهبود مى بخشم)؛ «وَ اُبْرِءُ الاَكْمُهُ وَ الاَبَرَص».
چهارم اينكه: (و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم!)؛ «وَ اُحْيِى الْمَوْتى بِاِذْنِ اللهِ».
پنجم: (و به شما خبر مى دهم از آن چه مى خوريد، و آن چه را در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به يقين در اين [معجزات]، نشانه اى براى شما است، اگر ايمان داشته باشيد)؛ «وَ اُنَبِئُكُمْ بِما تَأكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكُمْ اِنَّ فى ذلِكَ لآيةً لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ».
دقت در محتواى اين آيه و تفاوت تعبيرهايى كه در آن بكار رفته، اين نكته را روشن مى سازد كه حضرت مسيح(عليه السلام) آفرينش پرنده را به خدا نسبت مى دهد، در حالى كه در سه قسمت ديگر (شفا دادن كور مادرزاد و مبتلايان به برص و احياى مردگان) را به خودش نسبت مى دهد؛ اما به اذن و فرمان خدا و منظور از «ولايت تكوينى» همين است كه گاه خداوند چنان قدرتى به انسان مى دهد كه بتواند به فرمان او در عالم آفرينش و طبيعت تأثير بگذارد و اسباب عادى را بر هم زند، مرده اى را زنده كند و بيماران غير قابل علاجى را بهبودى بخشد.
اين، يك نمونه از ولايت تكوينى است كه خدا به بنده اش حضرت مسيح(عليه السلام) عطا فرمود و دادن شبيه آن به ساير انبياء يا امامان معصوم(عليهم السلام) هيچ مانع و رادعى ندارد.
و اگر كسى بگويد: منظور اين است كه حضرت مسيح(عليه السلام) دعا مى كرد و خداوند آن بيمار را شفا مى داد يا آن مرده را زنده مى كرد، سخنى بر خلاف ظاهر آيه گفته است؛ چرا كه آيه به وضوح مى گويد: «من اين كار را به فرمان خدا مى كنم»؛ يعنى خودم انجام مى دهم اما باذن الله و دليلى ندارد كه اين ظاهر را رها سازيم و سراغ معنى خلاف ظاهر برويم.
بلكه در مرحله آفرينش پرنده نيز مانعى ندارد خداوند اين اثر را به دَم حضرت مسيح(عليه السلام) بخشيده باشد كه بتواند به اذن خدا چنين كارى را انجام دهد، هر چند بسيارى از مفسران اين معنا را نپذيرفته اند و گفته اند آفرينش پرنده به طور مستقيم مستند به خداوند متعال بوده و شايد اين تعبير به خاطر آن است كه افراد ناآگاه دعوى الوهيت و خدايى مسيح را نكنند؛ چرا كه امر خلقت تنها مربوط به او است.
شبيه همين معنى در سوره «مائده» آيه 110 نيز آمده است، منتها به صورت خطاب خداوند به مسيح(عليه السلام)، نه از زبان مسيح. خدا مى فرمايد: «وَ اذْ تَخْلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِاِذْنى فتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِاِذْنى وَ تُبْرِءُ الاَكْمَهَ وَ الاَبْرَصَ بِاِذنى وَ اذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاذْنِى»؛ (و هنگامى را كه به اذن من، از گل چيزى به صورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به اذن من، پرنده اى مى شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به اذن من، شفا مى دادى و هنگامى كه مردگان را به اذن من زنده مى كردى).
جالب توجه اينكه اختلاف تعبيرى كه در سوره «آل عمران» بود، دقيقاً در اينجا نيز به چشم مى خورد، يعنى مسأله آفرينش و خلقت پرنده، به حضرت مسيح(عليه السلام) نسبت داده نشده است، ولى احياء مردگان و شفاى بيماران غير قابل علاج و كور مادرزاد، به او نسبت داده شده است، هر چند تصريح به اذن خداوند در همه آنها آمده است.
كوتاه سخن اينكه اين آيات به روشنى مسأله «ولايت تكوينى» را در محدوده خاصى براى حضرت مسيح(عليه السلام) اثبات مى كند و هيچ دليلى بر انحصار آن به حضرت مسيح نيست و به مقتضاى «حُكْمُ الاَمْثالِ فى مايَجُوزُ وَ ما لايَجُوزُ واحِدٌ» در مورد ساير پيامبران يا امامان معصوم(عليهم السلام)، نيز مى تواند صادق باشد.
در آيه 36 سوره ص، سخن از فرمانبردارى باد نسبت به حضرت سليمان است، مى فرمايد: (پس ما باد را مسخر او ساختيم تا به فرمانش به هر جا مى خواهد برود)؛ «فَسَخَّرْنا لَهُ الرّيح تَجْرى بِاَمْرِه رُخاءً حَيْثُ اَصابَ».
از اين آيه و آيات بعد از آن به خوبى استفاده مى شود همان گونه كه شياطين به فرمان سليمان بودند و كارهاى مهمى براى او در خشكى و دريا انجام مى دادند باد نيز سر بر فرمان او بود و به هر جا دستور مى داد حركت مى كرد و اين چيزى جز مصداق «ولايت تكوينى» در اين بخش از موجودات نمى باشد.
شبيه همين معنى در آيه 81 سوره «انبياء» نيز آمده است، مى فرمايد: «وَ لِسُلَيْمانَ الرّيحَ عاصِفَةً تَجْرى بِاَمْرِه اِلَى الاَرْضِ الَّتى بارَكْنا فيها»؛ (و تندباد را مسخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آن را پر بركت كرده بوديم، حركت مى كرد).
در اينجا نيز سخن از فرمانروائى سليمان بر تند بادها است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه در داستان موسى(عليه السلام)، زدن عصا بر صخره و بيرون آمدن چشمه جوشان از آن به اذن خدا (سوره بقره آيه 60) و همچنين زدن عصا بر دريا كه مى گويد: (به موسى وحى فرستاديم كه با عصاى خود به دريا زن و دريا از هم شكافته شد)(شعرا ـ 63) نيز از قبيل «ولايت تكوينى» بوده باشد.
كوتاه سخن اينكه: در تمام مواردى كه خداوند به يكى از بندگان خاصش قدرت و توانايى براى نفوذ در عالم خلقت و طبيعت مى دهد نوعى از ولايت تكوينى براى آن بنده خاص خدا به وجود مى آيد.
در آيه 40 سوره نمل، سخن از تصرف تكوينى كسى است كه از نزديكان و خاصان حضرت سليمان بوده است؛ ولى نامى از او در قرآن به ميان نيامده جز با توصيف «الَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»؛ (كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] نزد او بود هنگامى كه سليمان به اصحاب و خاصان خود خطاب كرد و گفت: كدام يك از شما تخت او را براى من مى آورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟)؛ «قالَ يا اَيُّهَا المَلَاٌ اَيُّكُمْ يَأْتينى بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ يَاْتوُنى مُسْلِمينَ». (فرد نيرومندى از جن گفت: من آن را نزد تو مى آورم پيش از آن كه از جايگاهت برخيزى)؛ «قالَ عِفْريتٌ مِنَ الجِّنِ اَنَا آتِيكَ بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ».
سپس مى افزايد: (كسى كه دانشى از كتاب[آسمانى] داشت گفت: من، پيش از آنكه چشم بر هم زنى آن را نزد تو خواهم آورد!!!)؛ «وَ قالَ الَّذى عِنْدَهُ عِلْمُ مِنَ الْكِتابِ اَنَا آتيكَ بِه قَبْلَ اَنْ يَرْتَدَّ اِلَيْكَ طَرْفُكَ».
البته اين فقط يك ادعا نبود، بلكه او به گفته خود عمل كرد؛ زيرا در ادامه آيه مى خوانيم: «فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّى»؛ (و هنگامى كه[سليمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است [كه به بعضى از يارانم چنين توانايى داده است]).
در اينجا بحث هاى فراوانى است:
نخست اينكه: آن كس كه علم كتاب نزد او بوده، كه بوده است؟ معروف و مشهور اين است كه وزير سليمان، «آصَف بن بَرْخيا» بوده كه گفته مى شود خواهر زاده او بوده است و آصف طبق آنچه در روايات تفسير عياشى در پاسخ سؤال يحيى بن اكثم از امام هادي(عليه السلام) آمده، جانشين و وصى سليمان بود و مقام نبوت داشت و سليمان با اين عمل مى خواست، موقعيت و مقام او را بر همگان آشنا سازد و گرنه خودش توانايى اين كار را به طريق اولى داشت.(1) بعضى نيز احتمال داده اند كه اين شخص خود سليمان بوده(2) كه با ظاهر آيه بسيار ناسازگار است.
بعضى احتمال داده اند كه مردى از بنى اسرائيل بود. پيدا است كه اين تفسير منافاتى با تفسيرى كه مى گويد آصف بن برخيا بوده است، ندارد؛ چرا كه او هم ظاهراً از بنى اسرائيل بود، به هر حال آن چه در اينجا مورد توجه ما است شخص نيست، هدف اين است كه يكى از اولياء الله به واسطه داشتن علم كتاب، يا آگاهى بر اسم اعظم و يا هر چيز ديگر، توانايى داشته است كه در جهان تكوين و عالم اسباب تصرف كند و تخت ملكه سبا را از جنوب جزيرة العرب در يك چشم بر هم زدن به شمالى ترين نقطه آن برساند، نا گفته پيدا است كه اين امر در مورد ساير اولياء الله و پيامبران و امامان معصوم(عليهم السلام) امكان دارد.
به خصوص اينكه در بعضى از روايات از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف (73 نام) است، نزد آصف تنها يك حرف بود كه با آن سخن گفت و زمين در ميان او و تخت بلقيس فرو نشست و تخت او را به دست خود برگرفت، سپس به حال نخست بازگشت و اين در كمتر از يك چشم برهم زدن واقع شد و در نزد ما از آن اسم، هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن نزد خداوند متعال و مخصوص به ذات پاك او در علم غيب است و هيچ حول و قدرتى جز به اذن خدا نيست.(3)
همين مضمون در روايات ديگرى از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) و بعضى ديگر از امامان اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده است.
از مجموع آياتى كه گذشت به روشنى استفاده مى شود كه «ولايت تكوينى» از ديدگاه قرآن مجيد امرى است ممكن و قابل قبول.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.