پاسخ اجمالی:
موارد فراوانى از معجزات معصومین(ع) به شكل «ولايت تكوينى» اتفاق افتاده است. صدا زدن درخت و آمدن با ريشه به نزد پيامبر(ع)، مأموريت شتر پيامبر(ص) براي نشستن در خانه ابو ايوب انصارى و بينا كردن چشم مادر او به دست حضرت، فرو نشاندن طغیان آب فرات از سوي امام علي(ع) و ... همه بيانگر ولايت تكوينى آنهاست. البته این ولایت شاخه هاى ديگرى نيز دارد، از جمله: تأثيرگذارى در قلوب آماده پذيرش حق و تربيت و هدايت غير آشكار نفوس لايق از طريق امدادهاى معنوى و روحانى و موارد دیگر که نمونه هاى فراوانى دارد.
پاسخ تفصیلی:
در روايات اسلامى به موارد فراوانى از معجزات برخورد مى كنيم كه در شكل «ولايت تكوينى» انجام شده است؛ توضيح اينكه معجزات، انواع و اقسامى دارد: بعضى صرفاً با دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا امام معصوم(عليه السلام) انجام مى شده و بعضى مقارن مطالبه مردم از آنها به فرمان خدا و بعضى به وسيله خود آنها و به فعل آنها انجام مى گرفته است؛ يعنى با تصّرف و نفوذ روحانى و معنوى آنان به اذن الله صورت مى گرفته كه چيزى جز «ولايت تكوينى» كه ما اكنون از آن سخن مى گوئيم نيست. اين موارد بسيار است که در ذيل به چند نمونه از آنها اشاره مى شود.
1ـ نمونه جالبى از آن در نهج البلاغه در خطبه قاصعه آمده است آنجا كه مى فرمايد: «وَ لَقَدْ كُنتُ مَعَهُ(صلى الله عليه وآله) كَما اَتاهُ المَلاُ مِنْ قُرَيْش فَقالوا لَهُ يا مُحَمَّدُ ...»؛ (من همراه او بودم هنگامى كه سران قريش نزد وى آمدند، گفتند: اى محمد(صلى الله عليه وآله) تو ادعاى بزرگى كرده اى! ادعايى كه هيچ كدام از پدران و خاندانت چنين ادعايى نكرده اند. ما از تو يك معجزه مى خواهيم اگر پاسخ مثبت دهى و آن را به انجام برسانى مى دانيم تو پيامبر هستى و اگر انجام ندهى بر ما روشن مى شود كه ساحر و دروغگويى!. پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد: خواسته شما چيست؟ گفتند: اين درخت را صدا بزن كه از ريشه بر آمده جلو آيد و پيش رويت بايستد. فرمود: خداوند بر همه چيز توانا است اگر خداوند اين عمل را انجام دهد آيا ايمان مى آوريد؟ گواهى به حق مى دهيد؟ گفتند: آرى، فرمود: به زودى آنچه را مى خواهيد به شما ارائه خواهم داد و مى دانم كه شما به سوى خير و نيكى باز نخواهيد گشت و در ميان شما كسى است كه در درون چاه [بدر] افكنده خواهد شد و نيز كسى است كه لشكر احزاب را به راه خواهد انداخت! سپس صدا زد: اى درخت! اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارى و مى دانى كه من پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) هستم از ريشه از زمين بيرون آى و نزد من آى و به فرمان خداوند پيش من بايست! سوگند به كسى كه او را به حق مبعوث ساخته، درخت با ريشه هايش از زمين كنده شد، پيش آمد و به شدت صدا مى كرد، همچون پرندگان به هنگامى كه بال مى زنند، و صدائى از به هم خوردن شاخه هايش در هوا پراكنده مى شد و در جلوى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ايستاد! و شاخه هايش هم چون بال هاى پرندگان به هم خورد. بعضى از شاخه هاى بلند خود را بر روى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بعضى از آنها را بر دوش من افكند و من در جانب راست آن حضرت بودم.
امّا قريش هنگامى كه اين وضع را مشاهده كردند از روى كبر و غرور گفتند: به درخت فرمان ده نصفش پيشتر آيد، و نصف ديگرش در جاى خود باقى بماند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمان داد نيمى از آن با وضعى شگفت آور و صدايى شديد به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نزديك شد، آن چنان كه نزديك بود به آن حضرت بپيچد! باز از روى كفر و سركشى گفتند: دستور بده اين نصف باز گردد و به نصف ديگر ملحق شود! و به صورت نخستين در آيد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد و چنين شد. من گفتم لا اله الا الله! اى پيامبر(صلى الله عليه وآله) من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان دارم. نخستين كسى هستم كه اقرار مى كنم درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوت و اجلال و بزرگداشت برنامه و دعوتت آنچه را تو خواستى انجام داد.
امّا آنها گفتند: نه، او ساحرى است دروغگو كه سحرى شگفت آور دارد و در سحر خويش بسيار ماهر است. آيا نبوت تو را كسى جز امثال اين [منظورشان من بودم!] تصديق مى كند؟! امّا من از كسانى هستم كه در راه خدا از هيچ ملامتى نمى ترسند، از كسانى كه سيمايشان سيماى صديقان و سخنانشان سخنان نيكان است.
شب زنده دارانند و روشنى بخش روز، به دامن قرآن تمسّك جسته اند و سنت هاى خدا و رسولش را احيا كرده اند، نه تكبر مي ورزند و نه برترى جوئى دارند، نه خيانت مى كنند و نه فساد به راه مى اندازند، دل هايشان در بهشت و پيكرشان در دنيا در حال انجام وظيفه و عمل است).(1)
كمى به تعبيرات اين خطبه دقت كنيد، اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه اين امر خارق العاده با نفوذ و تصرّف پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تكوين صورت گرفت. بنابراين آنچه در ذيل اين عبارات آمده: «اِنَّ الشَّجَرَ فَعَلَتْ ما فَعَلَتْ بِاَمْرِ اللهِ تَعالى»؛ (درخت آن چه را انجام داد به فرمان خدا بود، اذن و اجازه خدا است) و قوّت و قدرتى است كه خداوند به پيامبرش براى اين گونه تصرّفات داده بود. همان گونه كه در آغاز اين عبارت تعبير به اذن الله آمده است.
بنابراين تعبيراتى، همچون، فرمان بده، دستور بده تا چنين و چنان شود و كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) اى درخت! چنين و چنان كن همه و همه دليل بر ولايت و نفوذ تكوينى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است.
2ـ مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار از سلمان فارسى چنين نقل كرده است: «هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه آمد مردم به زمام شتر پيامبر(صلى الله عليه وآله) چسبيدند و هر كدام تقاضا داشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خانه او وارد شود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: شتر را رها كنيد كه او مأموريتى دارد و بر در خانه هر كس بر زمين بنشيند من نزد او خواهم بود [و اين بهترين راه براى حل هر گونه اختلاف و تبعيض بود].
ناقه را رها كردند و او هم چنان به سير خود ادامه داد تا وارد كوچه هاى مدينه شد و بر در خانه ابو ايوب انصارى نشست و در مدينه كسى از او فقيرتر نبود. مردم نزديك بود دلهايشان از حسرت پاره شود، كه چرا از پيامبر(صلى الله عليه وآله) جدا مى شوند [و اين سعادت بزرگ نصيب آنها نشد] ابو ايّوب صدا زد اى مادر، در را باز كن: «فَقَدْ قَدِمَ سَيِّدُ الّبَشَرِ وَ اَكْرَمُ رَبيعَةِ وَ مُضَر، مُحَمَّدُ المُصْطَفى(صلى الله عليه وآله) وَ الرَّسُولِ الُمجْتَبى!»؛ (آقاى انسان ها و گرامى ترين فرد قبيله بزرگ ربيعه و مُضر، محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) و رسول مجتبى تشريف فرما شده است).
مادرش در را گشود و بيرون آمد ولى نابينا بود، گفت اى كاش چشم داشتم و به صورت مولايم رسول الله مى نگريستم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست بر صورت مادر ام ايّوب گذاشت. چشمانش گشوده شد و اين نخستين معجزه اى بود كه از آن حضرت ظاهر گشت.[ممكن است منظور از دست گذاشتن اشاره كردن با دست، يا گزاردن دست از روى لباس باشد]».(2)
3ـ اين حديث نيز در كتب شيعه و اهل سنت معروف است كه در جنگ خيبر هنگامى كه پيروزى به وسيله بعضى از فرماندهان لشگر ميسّر نشد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند بر دست او پيروزى فراهم مى كند». سپس به سراغ على(عليه السلام) فرستاد، و در حالى كه چشمش به شدّت درد مى كرد خدمت حضرت آمد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) آب دهان به چشم او كشيد و از آن به بعد هيچ گونه دردى احساس نكرد. سپس پرچم را به دست او داد و خيبر را فتح كرد.(3)
اين حديث معروف نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با نفوذ تكوينى خود [باذن الله] چشم على(عليه السلام) را شفا داد.
4ـ در تاريخ زندگى اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز آمده است كه: «در عصر آن حضرت، رود فرات طغيان كرد به طورى كه مردم كوفه به وحشت افتادند، به سراغ آن حضرت آمدند و عرض كردند ما از غرق شدن مى ترسيم؛ زيرا آن قدر آب فرات بالا آمده كه سابقه نداشته است و تمام شطّ مملوّ از آب است، خدا را خدا را به فرياد ما برس!
اميرمؤمنان على(عليه السلام) سوار بر مركب شد و مردم همراه او چپ و راست در حركت بودند تا به فرات رسيدند در حالى كه امواج خروشانش همه جا را فرا گرفته بود: على(عليه السلام) ايستاد و مردم به آن نگاه مى كردند. سخنى به زبان عبرانى فرمود. ناگهان آب فرات يك ذراع فرو نشست رو به مردم كرد و گفت: كافى است؟ عرض كردند: بيشتر بفرمائيد. حضرت با چوب دستى كه با خود داشت بر آب زد، آب بيشتر فرو نشست. مردم خوشحال از كنار فرات بازگشتند».(4)
آيا اين كار چيزى جز تصرف در تكوين به فرمان خدا مى باشد؟
5ـ باز در تاريخ آن حضرت مى خوانيم كه به هنگام عبور از نزديكى كوفه گروهى از يهود نزد او آمدند و گفتند: تو امام على بن ابيطالب هستى؟ فرمود: آرى منم. عرض كردند: در كتاب هاى ما سخن از صخره اى به ميان آمده كه نام شش نفر از انبياء روى آن نوشته شده. هر چه دنبال آن مى گرديم، نمى يابيم؛ اگر تو امامى آن را براى ما پيدا كن.
فرمود: به دنبال من بيائيد. جمعيّت به دنبال آن حضرت حركت كردند. هنگامى كه به صحرا رسيد تپّه بزرگى از شن در آنجا بود، امام فرمود: «اَيَّتُهَا الرَّيحُ اِنسِفى الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ بِحَقِّ اسْمِ اللهِ الاَعْظَمِ»؛ (اى باد! شن ها را از روى صخره كنار بزن به حق اسم اعظم خدا! چيزى نگذشت باد وزيدن گرفت و شن ها كنار رفت و صخره آشكار شد).(5)
اين نيز نمونه ديگرى از نفوذ و تأثير گذارى بر جهان تكوين است.
نمونه هاى فراوان ديگرى در كتب تاريخى و تفسير و حديث و منابع مختلف اسلامى اعم از شيعه و اهل سنت آمده است كه ذكر همه آنها نياز به تأليف كتاب مستقلّى دارد.
اين روايات به خوبى نشان مى دهد كه اولياء الله اعم از پيامبران و امامان معصوم(عليهم السلام) به فرمان و اذن الهى داراى قدرتى بودند كه مى توانستند در مواردى كه خدا به آنها اذن داده بود در جهان تكوين تصرّف كنند؛ نه فقط از طريق دعا و درخواست از خداوند، بلكه از طريق نفوذ و قدرت شخصى خدا داد كه براى اين تأثيرگذارى به آنها داده شده بود و اين همان چيزى است كه ما از آن به عنوان «ولايت تكوينى» ياد مى كنيم.
البته «ولايت تكوينى» شاخه هاى ديگرى نيز دارد: از جمله تأثيرگذارى در قلوب آماده پذيرش حق از طريق امدادهاى معنوى و روحانى، تربيت و هدايت غير آشكار نفوس لايق و شايسته از طريق نفوذ روحانى در آنان كه آن نيز نمونه هاى فراوانى در تاريخ اسلام دارد.
افرادى بودند كه خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امام معصوم(عليه السلام) مى رسيدند در يك لحظه انقلاب و دگرگونى عجيبى در آنها پيدا مى شد به گونه اى كه با موازين و مقياس هاى عادى سازگار نبود و به دنبال آن برنامه زندگى آنها به كلّى دگرگون مى شد.
اين تحوّل و دگرگونى سريع و خارق العاده نيز از آثار «ولايت تكوينى» و تأثير گذارى در نفوس قابل و لايق صورت مى گرفت.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.