پاسخ اجمالی:
بهانه جويى ها، لجاجت ها و اصرار در كفر، حجابى بر گوش جان انسان مى افكند و بينايى دل را از او مى گيرد و حس تشخیص را از انسان سلب می کند و مانع درک و دید انسان می شود. به عبارتی دیگر، خداوند در اين گناهان اين اثر را آفريده كه صفاى قلب را از ميان مى برد و قدرت تشخيص را از انسان سلب مى كند. در قرآن مجید نیز به این معنا اشاره شده، از جمله: در آیه 101 سوره اعراف، 155 سوره نساء و ... .
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آیه101 سورهاعراف، بعد از اشاره به سرگذشت پنج گروه از اقوام پیشین (قوم نوح، هود، صالح، لوط و شعیب(علیهم السلام)) که بر اثر تکذیب آیات الهى، گرفتار عذاب هاى الهى شدند؛ مى فرماید: «تِلْکَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنبَآیِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیُوْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْکَافِرِینَ»؛ (اینها آبادى هایى است که اخبار آن را براى تو شرح مى دهیم، آنها [چنان لجوج بودند که] به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند ایماننمى آوردند، این چنین خداوند بر دلهاى کافران مهر مى نهد [و بر اثر لجاجت و ادامه گناهحس تشخیص را از آنها سلب مى کند]).
یعنی، این اقوامى که ما اخبارش را براى تو بازگو مى کنیم، کسانى نبودند که اتمام حجت بر آنها نشده باشد؛ بلکه پیامبران با دلایل روشن به سراغ آنها آمدند، ولى آنها بر اثر لجاجت، بر کفر و تکذیب خود اصرار ورزیدند و همین اصرار بر کفر سبب شد که خداوند بر دل هاى آنها مهر نهد و حسّ تشخیص را از آنان بگیرد.
جمله «کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلَى قُلُوبِ الْکَافِرِینَ»؛ (این گونه خداوند بر دل هاى کافران مهر مى نهد). اشاره به هر کافرى نیست؛ زیرا بسیارى از حق طلبان قبل از شنیدن دعوت انبیاءِ در صف کافران بودند و بعد به صف مومنان پیوستند؛ بلکه منظور کسانى است که در کفر خود اصرار و لجاجت دارند و همین کفر مانع درک و دید آنها مى شود. شاهد این سخن، جمله «فَمَا کَانُوا لِیُوْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ»، مى باشد، زیرا این جمله مى گوید: «آنها [چنانچ لجوج بودند که] به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند ایماننمى آورند»؛ یعنى چنان متعصّب اند که هرگز حاضر به تغییر روش و بازگشت از باطل به سوى حق نیستند. در تفسیر المیزانو فخررازى هر کدام پنج معنا براى این جمله ذکر شده است؛(1) ولى ظاهر از مفهوم آیههمان است که گفتیم.
در آیه155 سورهنساء نیز پس از اشاره به خلاف کارى هاى جمعى از یهود و دشمنى هاى آنها نسبت به پیامبران خدامى فرماید: «ما آنها را به خاطر پیمان شکنى و انکار آیات خداو قتل پیامبران، لعن کردیم و از رحمت خود دور ساختیم، و همچنین به خاطر این که از روى استهزاءِ مى گفتند: دل هاى ما در غلاف است و چیزى از سخنان تو، اى موسى نمى فهمیم».
قرآن مى گوید: «[درست است آنها چیزى درک نمى کنند]؛ این به خاطر آن است که خداوند به سبب کفرشان بر دل هایشان مهر نهاده»!
بدیهى است منظور از کفر در این جا کفرى است آمیخته با لجاجت، کفرى است آمیخته با عناد و دشمنى نسبت به انبیاءِ، و کفرى است آمیخته با پیمان شکنى هاى پى در پى و استهزاى آیات الهى. مسلّماً چنین کفرى حجاب است، حجابى سخت که اجازه درک حقایق را به انسان نمى دهد؛ و این چیزى است که آنها براى خود پسندیده اند و جبرى در کار نیست.
ظاهر این است که منظور آنها از جمله «دل هاى ما در غلاف است» استهزاءِ و مسخره آیات الهى و شخص موسى بن عمران است، نه این که آنها واقعاً درباره خود چنین اعتقادى را داشته باشند و بگویند ما چنین آفریده شده ایم که حقیقتى را درک نمى کنیم. - آن چنان که از بعضى تفسیرها استفاده مى شود- (2) ولى خداوند این سخن آنها را جدّى گرفته، و به آنها مى گوید: آرى خداوند بر دل هاى شما به واسطه کفر و لجاجتان مهر نهاده و چیزى نمى فهمید! این احتمال نیز داده شده است که منظور از این جمله این است که دل هاى ما ظرف هایى مملوّ از علم و دانش است؛ همچون غلافى که شمشیر در آن باشد؛ پس ما نیازى به علم و دانش دیگرى نداریم.(3) ولى این احتمال نیز بسیار بعید به نظر مى رسد.
به این ترتیب در تفسیر آیهسه احتمال ذکر شده که از همه مناسب تر معناى اوّل است.
همچنین خداوند در آیه57 سورهکهف به عنوان یک استفهام تقریرى مى فرماید: «وَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَاَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ ۚ اِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ اَکِنَّهً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَاِنْ تَدْعُهُمْ اِلَى الْهُدَىٰ فَلَنْ یَهْتَدُوا اِذًا اَبَدًا».
یعنی، آیا از کسانى که آیات الهى را مى شنوند و اعراض مى کنند و گناهان خود را به فراموشى مى سپارند کسى ظالم تر پیدا مى شود؟ ما بر دل هاى این گونه افراد فراموش کار لجوج که اصرار بر کفر و انکار و تکذیب دارند پرده مى افکنیم، تا آن را نفهمند و از فیض و سعادت ایمانمحروم گردند، و گوش هایشان را از شنیدن صداى حق محروم مى سازیم؛ و لذا هرچه دعوت به سوى آن شوند هرگز هدایت نمى پذیرند.
این که قرآنآنها را ظالم ترین افراد شمرده، دلیل اش روشن است؛ چرا که هم به خویش ظلم مى کنند و هم به دیگران و هم در برابر ساحت قُدس خداوند و آیین او ظالم اند. بنابراین آیهفوق نه تنها دلالتى بر جبر ندارد که دلیل بر اصلاختیار است.
از نکات جالب این که فخررازى که خود از طرفداران مسلک جبر است هنگامى که به این آیهمى رسد، مى گوید: «آخر این آیهدلیل طرفداران جبر است در حالى که صدر آیهدلیل طرفداران اختیار! سپس مى افزاید: ما کمتر آیهاى در قرآنبه نفع یکى از این دو گروه پیدا مى کنیم مگر این که در کنار آن آیهاى به نفع گروه دیگر است، و تجربه گواه صدق گفتار ما است. این امتحان شدیدى از سوى خدابراى بندگان است، تا علماى راسخون در علم را از مقلّدین جدا سازد!»(4) چه اعتراف عجیبى؟!
مطلبى را که باید بر گفتار فخررازى بیافزاییم این است که هرگز آیات قرآنرا نمى شود جدا از هم مورد توجّه قرار داد، تا چه رسد به صدر و ذیل یک آیه، و اگر ما صدر و ذیل آیهمورد بحث را با هم مورد مطالعه قرار دهیم مجموعاً تاکیدى است بر مساله اختیار، زیرا آغاز آیهمى گوید: اعراض از آیات خداو انجام گناهان، فعل خود انسان است؛ و او است که فاعل بالاختیار این امور مى باشد؛ و ذیل آن مى گوید: خداوند کسانى را که در این راه اصرار ورزند مجازات مى کند و مجازات اش پرده افکندن بر دل هاى آنها است.
خداوند در این گناهان این اثر را آفریده که صفاى قلب را از میان مى برد، قدرت تشخیص را از انسان سلب مى کند. کجاى این سخن مى تواند دلیل بر جبر باشد؟ اگر سم کشنده است و انسان آگاهانه به سراغ آن برود آیا این تاثیر قهرى را مى توان جبر نام نهاد؟!
خداوند در آیه44 سورهفصلت هم به افراد بهانه جو و لجوجى اشاره مى کند که گاه مى گفتند: چرا قرآنبه زبان عجم نازل نشده؟ تا ما براى آن اهمیّت بیشترى قایل باشیم و فایده آن محدود به قوم عرب نباشد! (و شاید غرضشان این بود که توده مردم از آن چیزى نفهمند و جذب آن نشوند).
قرآن در پاسخ بهانه جویان، در صدر این آیهمى فرماید: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً اَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ»؛ (اگر آن را قرآنى عجمى قرار مى دادیم به یقین مى گفتند: «چرا آیاتش به روشنى بیان نشده؟!» و سپس مى افزودند «اَعْجَمِىٌّ وَعَرَبِىٌّ»؛ (قرآن عجمى از پیغمبر عربى؟!).
سپس خدابه پیامبرش دستور مى دهد: «بگو این [کتاب] براى کسانى که ایمانآورده اند هدایت و شفا است؛ ولى کسانى ایماننمى آورند، در گوش هایشان سنگینى است و از مشاهده آن نابینان هستند؟ آنها [همچون کسانى هستند که گویى] از راه دور صدا زده مى شنوند».
این آیهنیز به خوبى روشن مى سازد که بهانه جویى ها، لجاجت ها و اصرار در کفر، حجابى بر گوش جان انسان مى افکند و بینایى دل را از او مى گیرد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.