پاسخ اجمالی:
خداوند در توصيف منافقين مي فرمايد: ([به گمان خود] خدا و مؤمنان را فريب مى دهند؛ در حالى كه جز خودشان را فريب نمى دهند؛ ولى نمى فهمند). از سویی منافقان را به كسى تشبيه مى كند كه در ميان انبوه تاريكى، در يك شب ظلمانى گرفتار شده و راه نجاتي ندارد. زيرا آنها نمى توانند ببينند و بشنوند و حتى زبان آنها نيز از كار مى افتد و راهى براي بازگشت ندارند، و شاين همان حجاب نفاق بود كه به آنها اجازه درك حق را نمى داد، با اين كه بارها آزموده بودند كه پیروزی در سايه ايمان و استقامت است و نه به كثرت نفرات.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در اوايل سوره بقره، سيزده آيه پيرامون منافقان بحث مى كند؛ و با تعبيرات بسيار گويا ترسيم دقيقى از نفاق و منافقان دارد.
قرآن در ضمن آيات 9 و 10 بقره مى فرمايد: ([به گمان خود] خدا و مؤمنان را فريب مى دهند؛ در حالى كه جز خودشان را فريب نمى دهند؛ ولى نمى فهمند [چرا كه روح نفاق پرده اى بر فهم و درك آنها انداخته است]) سپس مى افزايد: (در دل آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده؛ و به خاطر دروغ هايى كه مى گفنتند، عذاب دردناكى در انتظار آنها است)؛ «يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ * فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ» .
مسلّماً مراد از اين بيمارى همان بيمارى «نفاق» است كه بر دل آنها مسلّط شده، و مى دانيم يك انسان بيمار نه فكرش خوب قضاوت مى كند ـ چرا كه عقل سالم در بدن سالم است ـ و نه حتى حواس ظاهر او؛ لذا لذيذترين غذاها در ذائقه بيماران تلخ و بد مزّه است، و گاه اشياى بد طعم در ذائقه آنها لذيذ است.
همچنين در آيات 17 و 18 سوره بقره، منافقان را به كسى تشبيه مى كند كه در ميان انبوه تاريكى، در يك شب ظلمانى گرفتار شده، مختصر آتشى بر مى افروزد تا كمى اطراف خود را ببيند و گام بردارد، امّا ناگهان تند بادى مى وزد، و همان مختصر نور را خاموش مى كند و باز آنها را در ظلمات فرو مى برد. آنها نمى توانند ببينند و نه بشنوند و حتى زبان آنها نيز از كار مى افتد و راهى به سوى بازگشت نيز ندارند؛ «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَّا يُبْصِرُونَ * صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» .
منظور از اين نور شايد همان ايمان ظاهرى است كه ابراز مى كنند و در پناه آن كمى اطراف خود را روشن مى سازند و جان و مالشان در پناه حمايت اسلام محفوظ مى ماند. يا اينكه منظور روشنايى نور فطرت است كه در آغاز در قلوب همه جاى دارد؛ منافقان نيز در آغاز از اين نور بهره مختصرى مى گيرند، ولى چيزى نمى گذرد كه تندباد نفاق آن را زير انبوهى از خاك ها مى پوشاند و يا آن را به كلّى خاموش مى كند.
علاوه بر اين در آيه 49 سوره انفال و آيه 12 سوره احزاب، باز سخن از منافقان بيماردل است و عبارت «إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم» در هر دو آيه تکرار مي شود.
در آيه 49 سوره انفال آمده است: «إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ؛ (هنگامى را که منافقان، و بيماردلان مى گفتند: «اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته است» [آنها نمى دانستند که] هر کس بر خدا توکّل کند، [پيروز مى گردد؛] خداوند توانا و حکيم است).
و در آيه 12 سوره احزاب آمده است: «وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا» ؛ ([نيز به خاطر آوريد] زمانى را که منافقان و بيماردلان مى گفتند: «خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند.»).
به قرينه آيات سوره بقره به نظر مى رسد كه تعبير «وَالَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» در هر دو آيه از قبيل عطف تفسيرى است، و بيماردلان همان منافقان اند و منافقان همان بيماردلان اند.(1)
آيه 49 انفال به موضع گيرى هاى منافقان در جنگ بدر و آيه 12 احزاب به موضع گيرى آنها در جنگ احزاب اشاره مى كند، با اين تفاوت كه منافقان در جنگ بدر در صفوف لشكر شرك بودند، زيرا مشركان در آن زمان نيروى مسلّط محسوب مى شدند، و در جنگ احزاب در صفوف مسلمين قرار داشتند.
آنها مى گفتند: «اين مسلمانان به آيين خود مغرور شده اند و با اين گروه اندك و اسلحه ناچيز به گمان پيروزى، يا به خيال شهادت، در اين صحنه خطرناك كه پايان اش مرگ است گام نهاده اند!».
البتّه آنها بر اثر بيمارى دل قادر بر درك صحيح نبودند، و عوامل حقيقى پيروزى را كه ايمان و استقامت و پايمردى - كه مولود ايمان است - را، نمى شناختند و نمى دانستند كسى كه بر خدا توكّل كند خداوند قادر متعال يار او است. گواه اين سخن آن است كه در تاريخ آمده است كه بعضى از مسلمانان بعد از پذيرفتن اسلام همچنان در مكه ماندند و حاضر به هجرت نشدند، و عجيب تر اين كه وقتى لشكريان قريش به سوى ميدان بدر حركت كردند، در ميان صفوف آنها جاى گرفتند و با خود مى گفتند: «ما به سوى ميدان نبرد پيش مى رويم اگر لشكر محمّد(عليه السلام) در فزونى بود به او مى پيونديم، و اگر آنها در اقليّت و لشكر قريش در اكثريت بود در ميان آنها مى مانيم».(2)
آيا نفاق مفهومى جز اين مى تواند داشته باشد؟ اگر اينها منافق نبودند چه كسانى منافق اند؟
اين قماش افراد در جنگ احزاب كه اسلام در مدينه قوّت گرفته بود در صفوف مسلمانان جاى داشتند، امّا هنگامى كه لشگر احزاب مدينه را سخت محاصره كرد و انبوه و كثرت آنها را با چشم خود مشاهده كردند سخت متزلزل گشتند، و با صراحت گفتند: «خدا و رسولش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند».
اين همان حجاب نفاق بود كه به آنها اجازه درك حق را نمى داد، با اين كه بارها آزموده بودند كه پيروزى به كثرت نفرات نيست؛ بلکه در سايه ايمان و استقامت زاييده از ايمان است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.