پاسخ اجمالی:
رؤيای صادقه شهودى است كه در حالت خواب صورت مى گيرد؛ رویاهای صادقانه مربوط به آينده بوده و پرده از روى اسرارى بر مى دارند كه به حقيقت مى پيوندند. در قرآن به هفت مورد از اين رؤياهاى صادقه اشاره شده است، مانند: رویای صادقه پیامبر(ص) مبنی بر وارد شدن همراه با اصحابش برای ادای سنّت عمره که در فتح مکّه محقق شد، یا رویای صادقه حضرت یوسف(ع) درباره مورد سجده قرار گرفتن، یا خواب هم بندیان یوسف در زندان، و خوابی که عزیز مصر دید و حضرت یوسف(ع) همه این خواب ها را تعبیر کرد و ... .
پاسخ تفصیلی:
يكى از شاخه هاى شهود و مكاشفه رؤياهاى صادقه است؛ يعنى خواب هايى كه به حقيقت مى پيوندد و درست مطابق واقع مى باشد. چنين خواب هايى را نوعى مكاشفه مى نامند.
مى دانيم فلاسفه روحى - برخلاف فلاسفه مادى كه خواب و رؤيا را نتيجه مستقيم كارهاى روزانه يا نتيجه آرزوهاى برآورده نشده يا حاصل ترس و وحشت از امور مختلف معرفى مى كنند - معتقدند كه خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1. خواب هايى كه مربوط به زندگانى گذشته و اميال آرزوها است.
2. خواب هاى پريشان و نامفهوم كه عرب آن را «أضْغاثُ أَحلام» مى گويد؛ و نتيجه فعاليت قوه توهّم و خيال است.
3. خواب هايى كه مربوط به آينده مى باشد و پرده از روى اسرارى بر مى دارد، و يا به تعبير ديگر شهودى است كه در حالت خواب صورت مى گيرد.
فلاسفه مادّى هيچ دليلى بر نفى قسم سوّم ندارند، و به عكس مدارك زيادى در دست داريم كه نشان مى دهد اين قسم سوّم نيز واقعيّت دارد، نمونه های زنده آن كه قابل انكار نيست در تفسير نمونه آمده است.(1)
جالب اين كه در قرآن مجيد نيز حدّاقل به هفت مورد از اين رؤياهاى صادقه اشاره شده است كه ذكر آنها در يك بحث تفسير موضوعى كاملا مناسب است:
1. قرآن مجيد در سوره فتح، از يكی از رؤياهاى صادقه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سخن مى گويد كه در خواب ديد به اتفاق يارانش براى انجام مناسك عمره و زيارت خانه خدا، وارد مكه شدند. اين خواب را براى ياران بيان كرد، همگى شاد گشتند، ولى در آغاز گمان مى كردند تعبير اين خواب در سال ششم هجرت كه صلح حديبيه در آن واقع شد صورت مى پذيرد، و صورت نپذيرفت؛ ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها اطمينان داد كه اين رؤياى صادقه بوده و حتماً تحقّق خواهد يافت.
قرآن در پاسخ كسانى كه در اين زمينه، ترديد به خود راه داده بودند مى گويد: «لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحاً قَرِيباً»(2)؛ (رؤيايى را كه خداوند به پيامبرش نشان داد، راست است، مسلّماً همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام خواهيد شد در حالى كه در امنيّت هستيد، سرهاى خود را [طبق مناسك عمره] تراشيده، و ناخن هاى خود را كوتاه كرده ايد، و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد، خداوند چيزهايى را مى دانست كه شما نمى دانستيد و در اين تأخير، حكمتى است و قبل از آن فتح نزديكى قرار دارد [که فتح دژهاى نيرومند خيبر يا صلح حديبيه كه خود يكى از فتح هاى بزرگ بود]).
اين خواب با تمام خصوصيات اش در ذى القعده سال هفتم هجرت تحقّق يافت كه در تاريخ اسلام به عنوان «عمرة القضاء» معروف شده است. زيرا مسلمانان مى خواستند آن را در سال قبل بجا آورند و بر اثر ممانعت قريش تحقّق نيافت.
با اين كه مسلمانان بدون سلاح در مكه كه مركز قدرت دشمن بود وارد شدند؛ چنان اُبهت آنها سراسر محيط را فرا گرفت كه تعبير «آمنين» و «لاتخافون» در مورد آنها كاملا تحقق يافت. بدون هيچ ترس و واهمه اى از دشمن، مراسم زيارت خانه خدا را انجام دادند و اين از عجايب تاريخ اسلام است، به اين ترتيب آن رؤيا با تمام خصوصيات اش كه در آن شرايط به هيچ وجه قابل پيش بينى نبود، به وقوع پيوست.
2. در سوره اسراء اشاره به رؤياى ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شده است. اشاره اى بسيار كوتاه و سربسته، مى فرمايد: «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً كَبِيراً»(3)؛ (ما آن رويايى را كه به تو نشان داديم فقط براى آزمايش مردم بود، همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده] را كه در قرآن ذكر كرده ايم، ما آنها را تخويف و انذار مى كنيم، امّا جز بر طغيانشان افزوده نمى شود).
در حديث معروفى كه بسيارى از مفسّران شيعه و اهل سنّت نقل كرده اند، آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خواب ديد ميمون هايى از منبر او پايين مى آيند و بالا مى روند. او بسيار از اين مسأله غمگين شد، زيرا اين خواب خبر از حوادث ناگوارى در رهبرى مسلمين بعد از شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى داد. (بسيارى اين خواب را به حكومت بنى اميّه تفسير كرده اند كه يكى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر نشستند و حكومت اسلامى و خلافت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را به فساد كشيدند؛ آنها افرادى فاقد شخصيت بودند و از راه و رسم جاهليّت تقليد مى كردند).(4)
ولى بعضى اين رؤيا را همان رؤياى ورود در مسجد الحرام دانسته اند؛ در حالى كه سوره اسراء در مكه نازل شده و اين رؤيا مسلّماً در مدينه و قبل از ماجراى حديبيه در سال ششم بود.
بعضى ديگر مانند فخررازى ترجيح داده اند كه رؤيا به معناى رؤيت و مشاهده كردن در حال بيدارى باشد و آن را اشاره به مسأله معراج مى دانند.(5)
اين احتمال بسيار ضعيف است چرا كه مفهوم اصلى «رؤيا» از نظر متون لغت همان مشاهده در حال خواب است و نه بيدارى. بنابراين صحيح همان تفسير اوّل است.
در اين كه منظور از «شجره ملعونه»؛ (درخت نفرين شده) چيست؟ بعضى آن را به «شجره زقوم» - كه درختى است مطابق آيه 64 سوره صافات در قعر جهنم مى رويد، و ميوه اى بسيار بد طعم و ناگوار دارد و طبق آيات 46 و 47 سوره دخان خوراك گنهكاران است - تفسیر کرده اند.
در حالى كه بعضى آن را به قوم سركش يهود تفسير كرده اند. آنها همانند درختى بودند با شاخ و برگ فراوان امّا مطرود درگاه خداوند.
ولى در بسيارى از كتب معروف تفسير شيعه و اهل سنّت «شجره ملعونه» به بنى اميّه تفسير شده است؛ و فخررازى آن را از ابن عباس، مفسّر معروف اسلامى نقل كرده است(6) و اين تفسير با آنچه درباره رؤياى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) ذكر شد كاملا هماهنگ است.
ممكن است گفته شود كه در قرآن مجيد ذكرى از اين «شجره ملعونه» به ميان نيامده است؛ ولى با توجّه به اين كه قرآن شديداً منافقان را لعن كرده(7) و بنى اميّه از سردمداران نفاق در اسلام بودند اين مشكل حل مى شود.
از اين گذشته تعبير «وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً كَبِيراً»؛ ( ما آنها را انذار مى كنيم ولى جز بر طغيان عظيمشان افزوده نمى شود) كاملا درباره آنها صادق است.
در روايتى آمده است كه جمعى از ياران امام صادق(عليه السلام) از آن حضرت [يا از پدرش امام باقر(عليه السلام)] درباره اين آيه سؤال كردند. فرمود: «منظور از شجره معلونه بنى اميّه است».(8)
همين معنا از اميرمؤمنان على(عليه السلام) و در روايت ديگرى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده و على بن ابراهيم نيز آن را در تفسيرش آورده است.(9)
سيوطى در درالمنثور نيز روايات متعدّدى در زمينه «شجره ملعونه» و رؤياى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آورده كه گاه به بنى اميّه و گاه به بنى الحكم و بنى العاص [كه همه از يك شجره خبيثه بودند] تفسير شده است.(10)
به هر حال اين رؤيا بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به تحقّق پيوست، و اين شجره ملعونه سرانجام بر جاى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يكى بعد از ديگرى تكيه زدند، و فتنه و بلاى عظيمى به وجود آوردند و آزمون مهمى براى مسلمانان شدند.
3. رؤياى صادقانه ديگر رؤياى ابراهيم خليل(عليه السلام) در مورد فرمان ذبح فرزندش اسماعيل(عليه السلام) است. او كه در يك ميدان آزمايش بزرگ به منظور رسيدن به مقام والاى امامت و رهبرى خلق گام نهاده بود و مأمور ذبح فرزند بسيار عزيزش اسماعيل شد؛ و عجب اين كه اين مأموريت بزرگ و عجيب در عالم خواب به او داده شد، خوابى كه همچون وحى براى او واقعيّت داشت و مسؤليت آفرين بود.
چنانكه قرآن در سوره صافات مى گويد: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ الصَّابِرِينَ»(11)؛ (هنگامى كه [ابراهيم] با او [اسماعيل] به مقام سعى رسيد گفت فرزندم من در خواب مى بينم كه بايد ترا ذبح كنم، ببين نظر تو چيست؟ گفتم: پدرم آنچه به تو دستور داده شده اجرا كن بخواست خدا مرا از صابران خواهى يافت).
تعبير به «أرى»؛ (مى بينم) كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، نشان مى دهد كه ابراهيم(عليه السلام) اين خواب را مكرر ديد. آنچنان كه اطمينان كامل پيدا كرد كه فرمان خدا است، و لذا فرزندش اسماعيل(عليه السلام) به او گفت: اى پدر! آنچه به تو دستور داده شده است اجرا كن، من تسليم ام و شكيبايى مى كنم.
به همين دليل در آيه 104 و 105 همين سوره آمده است: (ما او را ندا داديم كه اى ابراهيم مأموريتى را كه در خواب به تو داده شده بود، انجام دادى)؛ «وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا».
اين ماجرا دليل روشنى است براى آنها كه مى گويند خواب مى تواند به عنوان نوعى وحى نسبت به انبياءِ و پيامبران تلقى شود؛ و در اخبار اسلامى نيز آمده است. «إنَّ الرُّؤْيا الصّادِقَةُ جُزْء مِنْ سَبْعِينَ جُزءً مِنَ النُّبُوَةِ»(12)؛ (رؤياى صادقه جزئى از هفتاد جز از نبوّت است).
گرچه بعضى از اصوليون در اين دستور ترديد كرده اند كه چگونه ممكن است حكم الهى قبل از عمل نسخ گردد؟
ولى همان گونه كه در جاى خود گفته شده اين در غير مورد احكام امتحانى است كه هدف از آن آزمودن شخص يا چيزى است؛ و تعبير به «قَدْ صدَّقْتَ الرُّؤْيا»؛ (خوابى را كه ديده بودى تصديق كردى و تحقّق بخشيدى)، دليل بر اين است كه ابراهيم(عليه السلام) با آماده كردن تمام مقدمات ذبح فرزندش اسماعيل(عليه السلام)، و مهيّا شدن براى اين ايثار بزرگ و بى نظير، تمام آنچه را كه وظيفه او بود، انجام داد.
4. خواب يوسف(عليه السلام) در خانه پدر، يكى ديگر از رؤياهاى صادقه بود كه در آغاز سوره يوسف به آن اشاره شده است: «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لاَِبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ»(13)؛ (بخاطر بياور هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم كه يازده ستاره، و خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند).
پدر با شنيدن اين خواب حوادث آينده را پيش بينى كرد و به او بشارت داد كه خدا مقام والايى به تو مى دهد و نعمت اش را بر تو و آل يعقوب تمام خواهد كرد.
بعضى از مفسّران گفته اند: يوسف(عليه السلام) اين خواب را در دوازده سالگى ديد، و چهل سال بعد تعبير آن تحقّق يافت! آن زمان كه بر اريكه حكومت مصر تكيه زده بود، و يازده برادر به اتفاق پدر و مادر از كنعان نزد او آمدند، و براى او خضوع كردند، يا به شكرانه اين نعمت براى خدا سجده نمودند، چنانكه در اواخر همين سوره به آن اشاره شده است: «وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَاى مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقّاً»(14)؛ (و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگى براى او [درپيشگاه خداوند] به سجده افتادند و گفت: پدر! اين تعبير همان خوابى است كه پيش از اين ديدم؛ پرورگارم آن را تحقق بخشيد).
اين ماجرا نيز به خوبى حكايت مى كند كه ممكن است حوادثى كه در چهل سال بعد واقع مى شود در يك رؤياى صادقانه در يك قلب پاك و آماده منعكس گردد؛ گرچه عدد 40 سال در متن آيات قرآن نيامده، ولى از قراين آيات به خوبى نمايان است كه در ميان اين دو حادثه فاصله بسيار بوده است.
قابل توجّه اين كه يعقوب(عليه السلام) از بشارت هايى كه پس از اين رؤيا به فرزند خردسال اش مى دهد اين است كه مى گويد: «وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الاَْحَادِيثِ»(15)؛ (و از تعبير خوابهاى به تو مى آموزد).
اين جمله خواه به معناى علم تعبير خواب تفسير شود - آن چنانكه بسيارى از مفسّران گفته اند - و يا آن چنانكه در تفسير الميزان آمده مفهومى گسترده تر از علم تعبير خواب داشته باشد، و آگاهى بر ريشه حوادث و نتايج آن را نيز شامل شود(16)، در هر حال دليل بر اين است كه بعضى از رؤياها ممكن است صادقه باشد و داراى تأويل هاى عينى و واقعى.
5 و 6 - خواب هايى كه هم بندهاى زندانى يوسف(عليه السلام) در آن هنگام كه به جرم پاكدامنى در زندان عزيز مصر گرفتار بود ديدند. قرآن در همان سوره يوسف اين معنا را چنين بازگو مى كند:
«وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّى أَرَانِى أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الاْخَرُ إِنِّى أَرَانِى أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِى خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»(17)؛ (و [در اين هنگام] دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ يكى از آن دو گفت: من در خواب ديدم كه [انگور براى ساختن] شراب مى فشارم. و ديگرى گفت: من در خواب ديدم نان بر سرم حمل مى كنم كه پرندگان از آن مى خورند؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مى بينيم).
يوسف(عليه السلام) نخست آنها را دعوت به توحيد و پرستش خداوند يگانه كرد؛ سپس به تعبير خواب آنها پرداخت. به آن كس كه خواب ديده بود انگور براى شراب مى فشارد گفت: تو از زندان خلاص خواهى شد، ولى به نفر دوّم كه خواب ديده بود نان بر سر دارد و پرندگان از آن مى خورند، گفت: تو محكوم به اعدام خواهى شد، و سرانجام هر دو تعبير تحقّق يافت.
به هر حال اين دو رؤيا كه شرح آن با صراحت در قرآن آمده، نشان مى دهد كه رؤياها مى تواند گاهى به عنوان منبعى براى معرفت تلقّى گردد؛ امّا البتّه نه هر رؤيايى، و نه براى هر معبّر و تفسير كننده خواب.
7. رؤياى سلطان مصر(فرعون): در همين داستان يوسف(عليه السلام)، در قرآن مجيد خواب ديگرى منعكس است كه نمونه روشنى از رؤياهاى صادقه است. فرعون در خواب مى بيند كه: هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله كردند و آنها را خوردند، و هفت خوشه خشكيده برگرد هفت خوشه سبز پيچيد و آنها را از ميان برد. از اين خواب در وحشت فرو رفت، و از اطرافيان خود تعبير آن خواب را مطالبه كرد:
«وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّى أَرَى سَبْعَ بَقَرَات سِمَان يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاَت خُضْر وَأُخَرَ يَابِسَات يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِى فِى رُؤْيَاى إِنْ كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ»(18)؛ (و [در اين هنگام] پادشاه گفت: من درخواب ديدم هفت گاو چاق را كه هفت گاو لاغر آنها را مى خورند؛ و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده؛ [كه خشكيده ها بر سبزها پيچيدند؛ و آنها را از بين بردند.] اى گروه اشراف! درباره خواب من نظر دهيد، اگر خواب را تعبير مى كنيد).
از آنجا كه اطرافيان او از تعبير خواب آگاهى نداشتند به او گفتند: «اينها خوابهاى پريشانى است كه قاعدتا تعبيرى ندارد، و ما نيز از تأويل خواب آگاه نيستيم»(19). شايد مى خواستند با اين سخن سلطان مصر را از نگرانى بيرون آورند.
ولى در اين جا ساقى شاه كه بعد از ماجراى خوابش از زندان آزاد شده بود به ياد يوسف صِدِّيق(عليه السلام) آن مرد آگاه و بيدار و راستگو افتاد، و ماجرا را به سلطان گفت. كسى را نزد يوسف(عليه السلام) فرستادند و خواب را چنين تعبير كرد و گفت:
«گفت: هفت سال پى در پى زراعت مى كنيد؛ و آنچه را درو كرديد، جز كمى كه مى خوريد، در خوشه هاى خود باقى بگذاريد [و ذخيره نماييد] ـ پس از آن، هفت سال سخت [قحطى و خشكسالى] مى آيد، كه آنچه را براى آن سالها اندوخته ايد، مى خورند؛ جز كمى كه [براى بذر] ذخيره خواهيد كرد. ـ سپس سالى فرا مى رسد كه باران فراوان نصيب مردم مى شود؛ و در آن سال، مردم عصاره [ميوه ها را] مى گيرند [و سال پربركتى است].»(20)
اين تعبير نيز دقيقاً به وقوع پيوست و چون نشانه هاى صدق و راستى و آگاهى و هوشيارى در آن نمايان بود، سبب آزادى يوسف(عليه السلام) و رسيدن او به مقام خزانه دارى مصر، و سپس حكومت او بر كل اين كشور پهناور و آباد گرديد.
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه قسمتى از رؤياها ممكن است منبعى براى درك پاره اى از حقايق گردد؛ و يا به تعبير ديگر امكان دارد مسأله كشف و شهود در رؤيا تحقّق يابد و نه در بيدارى. فقط اين گونه رؤياها طبق آيات فوق بر سه گونه است:
1. بعضى عيناً و بدون هيچ گونه تغييرى در بيدارى رخ مى دهد، مانند رؤياى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مورد زيارت خانه خدا كه در سوره فتح آمده است.
2. خواب هايى كه به صورت تعبير تحقّق مى يابد، يعنى حتماً نيازمند به تفسير است، تفسيرى كه جز معبِّر آگاه، از آن با خبر نيست. مانند رؤياهاى چهارگانه يوسف(عليه السلام) و سلطان مصر و زندانيان كه همه در سوره يوسف منعكس است.
3. رؤياهائى كه جنبه حكم و فرمان دارد و نوعى از وحى در حالت خواب محسوب مى شود. مانند رؤياى ابراهيم(عليه السلام).
ولى مفهوم اين سخن آن نيست كه هر خوابى مى تواند به عنوان كشف و شهود تلقّى شود؛ بلكه بسيارى از رؤياها مصداق همان «أَضُغاثُ أَحْلام»؛ (خواب هاى پريشان) و فاقد تعبير است. رؤياهايى كه نتيجه فعاليت نيروى توهّم و يا محروميّت ها و ناكامى ها و ناراحتى ها است.(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.