پاسخ اجمالی:
برای حقیقت «رؤيا» دو تفسیر مادی و معنوی وجود دارد: مادي ها، رؤيا را نتيجه مستقيم كارهاى روزانه انسان يا ناشي از يك سلسله آرزوهاى برآورده نشده و يا ترس از چیزی مي دانند. «رؤياها» هميشه مربوط به گذشته هستند و هرگز از آينده خبر نمى دهند. اما به اعتقاد فلاسفه روحى، خواب ها چند دسته اند: 1. مربوط به زندگى گذشته. 2. خواب هاي پريشان. 3. خواب هاى مربوط به آينده. دسته اول و دوم تعبیر خاصی ندارند و فقط دسته سوم در صورتی که واضح و روشن نباشد نیازمند تعبیر هستند.
پاسخ تفصیلی:
لازم است در اينجا به نظرات مختلفی كه درباره حقيقت «رؤيا» ابراز شده به طور فشرده اشاره كنيم. درباره حقيقت «رؤيا»، تفسيرهاى زيادى شده است كه مى توان آنها را به دو بخش تقسيم كرد:
1. تفسير مادى.
2. تفسير روحى.
مادي ها مى گويند رؤيا چند علت مي تواند داشته باشد:
الف: ممكن است خواب ديدن و رؤيا نتيجه مستقيم كارهاى روزانه انسان باشد، يعنى آنچه براى انسان در روزهاى گذشته روى داده به هنگام خواب در مقابل فكرش مجسم گردد.
ب: ممكن است يك سلسله آرزوهاى برآورده نشده باعث ديدن خواب هائى شود، همان طور كه شخصى تشنه، در خواب آب مى بيند و كسى كه در انتظار سفر كرده اى است آمدن او را از سفر به خواب مى بيند (و از قديم گفته اند شتر در خواب ببيند پنبه دانه!...).
ج: ممكن است ترس از چيزى باعث شود كه انسان خواب آن را ببيند؛ زيرا مكرر تجربه شده است كسانى كه از دزد وحشت دارند شب، خوابِ دزد مي بينند (ضرب المثل معروف: دور از شتر به خواب و خواب آشفته نبين اشاره به همين حقيقت است).
«فرويد» و پيروان مكتب فرويد، يك نوع تفسير و تعبير مادى ديگرى براى خواب دارند: آنها طى مقدمات مشروحى اظهار مى دارند كه: خواب و رؤيا عبارت است از ارضاى تمايلات واپس زده و سر كوفته اى كه هميشه با تغيير و تبديل هائى براى فريب «من» به عرصه خودآگاهى روى مى آورند.
توضيح اينكه: بعد از قبول اين مسئله كه روان آدمى مشتمل بر دو بخش است «بخش آگاه» (آنچه به تفكرات روزانه و معلومات ارادى و اختيارات انسان ارتباط دارد) و «بخش ناآگاه» (آنچه در ضمير باطن به صورت يك ميل ارضا نشده پنهان گرديده است) مى گويند: بسيار مى شود اميالى كه ما داريم و به عللى نتوانسته ايم آنها را ارضا كنيم و در ضمير باطن ما جاى گرفته اند، به هنگام خواب كه سيستم خودآگاه از كار مى افتد براى يك نوع اشباع تخيلى به مرحله خودآگاه روى مى آورند، گاهى بدون تغيير منعكس مى شود (همانند عاشقى كه محبوب از دست رفته خود را در عالم خواب مشاهده مي كند) و گاهى تغيير شكل داده و به صورت هاى مناسبى منعكس مي شوند كه در اين صورت نياز به تعبير دارند.
بنابراين «رؤياها» هميشه مربوط به گذشته است و از آينده هرگز خبر نمى دهد، تنها مي توانند وسيله خوبى براى خواندن «ضميرناآگاه» باشند و به همين جهت براى درمان بيماري هاى روانى كه متكى به كشف ضمير ناآگاه است بسيار مي شود كه از خواب هاى بيمار كمك مي گيرند. بعضى از دانشمندان غذاشناس ميان «خواب و رؤيا» و «نيازهاى غذائى بدن» رابطه قائل هستند و معتقدند كه مثلاً اگر انسان در خواب ببيند از دندانش «خون» مي چكد لابد ويتامين ث بدن او كم شده است! و اگر در خواب ببيند موى سرش سفيد گشته معلوم مي شود گرفتار كمبود ويتامين ب شده است!!.
و اما فلاسفه روحى تفسير ديگرى براى خواب ها دارند، آنها مي گويند، خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1. خواب هاى مربوط به گذشته زندگى و اميال و آرزوها كه بخش مهمى از خواب هاى انسان را تشكيل مي دهد.
2. خواب هاى پريشان و نامفهوم كه معلول فعاليت توهّم و خيال است (اگر چه ممكن است انگيزه هاى روانى داشته باشد).
3. خواب هائى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مى دهد.
شك نيست كه خواب هاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن و تجسم صحنه هائى كه انسان در طول زندگى خود ديده است تعبير خاصى ندارند، هم چنين خواب هاى پريشان و به اصطلاح «اَضْغاث اَحلام» كه نتيجه افكار پريشان و همانند افكارى است كه انسان در حال تب و هذيان پيدا مي كند نيز تعبير خاصى نسبت به مسائل آينده زندگى نمي تواند داشته باشد، اگر چه روانشناسان و روانكاوان از آنها به عنوان دريچه اى براى دست يافتن به ضمير ناآگاه بشرى استفاه كرده و آنها را كليدى براى درمان بيماري هاى روانى مي دانند، بنابراين تعبير خواب آنها براى كشف اسرار روان و سرچشمه بيماريها است نه براى كشف حوادث آينده زندگى.
و اما خواب هاى مربوط به آينده نيز داراى دو شعبه است، قسمتى خواب هاى صريح و روشن مى باشند كه به هيچ وجه تعبيرى نمى خواهند و گاهى بدون كمترين تفاوتى با نهايت تعجب، در آينده دور يا نزديك تحقق مى پذيرد مي باشد. دوم خواب هائى است كه در عين حكايت از حوادث آينده بر اثر عوامل خاص ذهنى و روحى تغيير شكل يافته و نيازمند به تعبير هستند.
براى هر يك از اين خواب ها، نمونه هاى زيادى وجود دارد كه همه آنها را نمى توان انكار كرد، نه تنها در منابع مذهبى و كتب تاريخى نمونه هائى از آن ذكر شده؛ بلكه در زندگى خصوصى خود ما يا كسانى كه مي شناسيم مكرر رخ داده است به اندازه اى كه هرگز نمى توان همه را معلول تصادف دانست.(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.