پاسخ اجمالی:
در آیه 75 سوره «انعام» سخن از مشاهده ملکوت آسمان و زمین توسط ابراهيم(ع) است، که جز با کشف و شهود امکان پذیر نبود. آیه 105 سوره «توبه» نیز بيانگر اين حقيقت است كه پيامبر(ص) و امامان، درك و ديدى دارند كه اعمال انسان ها را از نيك و بد مشاهده مى كنند. در سوره «نجم» طبق عقيده جمعى از مفسّران، شهود جبرائیل توسط پیامبر(ص) مورد اشاره قرار گرفته و طبق نظر برخی دیگر، آن حضرت ذات مقدس الهی را شهود می کند. در سوره های «تکاثر، فرقان، انفال، یوسف و مریم» نیز به کشف و شهود اشاره شده است.
پاسخ تفصیلی:
در آیاتی چند از قرآن کریم به کشف و شهود به عنوان یکی از راههای کسب معرفت اشاره شده است که به توضیح بعضی از آنها می پردازیم:
1- در آیه 75 سوره «انعام» می خوانیم: «وَكَذلِكَ نُرِى إِبْراهِيْمَ مَلَكُوتَ السَّمَوْاتِ وَالأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوْقِنِينَ»؛ (اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا اهل يقين گردد).
قرآن کریم در آیه فوق بعد از اشاره به مبارزه ابراهيم(عليه السلام)، قهرمان توحيد، با شرك و بت پرستى، از «مقام والاى يقين و ايمان ابراهيم(عليه السلام)» و دليل آن سخن مى گويد؛ شايد اين پاداشى بود كه خدا به ابراهيم(عليه السلام) در برابر مبارزه با بت پرستى عطا كرد كه ملكوت آسمان ها و زمين را به او نشان داد و ابراهيم(عليه السلام) «اهل يقين» شد يعنى به مقام «عين اليقين» و «حق اليقين» رسيد.
با توجّه به اين كه «السموات» به صورت جمع همراه با «الف و لام» ذكر شده، و مى دانيم به معناى عموم است، معلوم مى شود كه خداوند ابراهيم(عليه السلام) را از ملكوت، يعنى حاكميت خداوند بر تمام آسمان ها و كواكب و ستارگان ثابت و سيّار و كهكشان ها و غير آنها، و همچنين حاكميت خویش بر تمام پهنه زمين، اعم از ظاهر و باطن، آگاه ساخت، و قرآن از اين آگاه سازى تعبير به «ارائه» (نشان دادن) مى كند.
با توجّه به اين كه انسان با چشم ظاهر و استدلالات عقلى نمى تواند همه اين حقايق را مشاهده كند، پس معلوم مى شود كه خداوند از طريق شهود درون و كنار زدن پرده هايى كه در حال عادى در برابر چشم ما افتاده و بسيارى از حقايق را مكتوم مى دارد، اين حقايق را بر ابراهيم(عليه السلام) ارائه داد.
فخر رازى در تفسير خود درباره اين «ارائه» دو احتمال ذكر مى كند: نخست اين كه مراد ارائه حسّى است، و ديگر ارائه از طريق دلايل عقلى، سپس با نُه دليل مختلف احتمال دوم را در تفسير آيه توضيح مى دهد.(1)
ولى انسان نه از طريق حس، و نه از طريق عقل نمى تواند به تمام اسرار حاكميت خداوند بر همه جهان احاطه پيدا كند، و اين موضوع درك و ديد ديگرى لازم دارد، و لذا در تفسير «فى ضلال القرآن» مى خوانيم كه منظور آگاه ساختن ابراهيم(عليه السلام) بر امر پنهانى آفرينش و پرده بردارى از آياتى كه در اوراق كتاب هستى نشر شده است، مى باشد تا ابراهيم(عليه السلام) به درجه يقين كامل برسد.(2)
به تعبير ديگر ابراهيم(عليه السلام) نخست مراحل توحيد فطرى و استدلالى را از مشاهده طلوع و غروب خورشيد و ماه و ستارگان دريافت، و به مبارزه با بت پرستان شتافت، و پيوسته مدارج توحيد را در پرتو اين جهاد بزرگ يكى پس از ديگرى پيمود تا به مرحله اى رسيد كه خداوند پرده ها را از قلب اش كنار زد، و او را به مرحله شهود باطن عالم رسانيد.
لذا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: «كُشِطَ لاِبْراهِيْمَ السَّمَواتُ السَّبْعُ حَتّى نَظَرَ مافَوْقَ الْعَرْشِ وَ كُشِطَ لَهُ الأَرَضُوْنَ السَّبْعُ وَ فُعِلَ بِمُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)مِثلُ ذلِكَ ... وَالأئِمَةُ مِنْ بَعْدِهِ قَدْ فُعِلَ بِهِمْ مِثْلُ ذلِكَ»(3)؛ (خداوند پرده ها را از آسمان هاى هفتگانه از برابر ديدگان ابراهيم كنار زد تا نگاه به مافوق عرش افكند، همچنين پرده ها را از زمين هاى هفتگانه براى او كنار زد، و همين كار را با محمد[صلى الله عليه وآله] انجام ... و با امامان بعد از او).
در تفسير «برهان» احاديث متعدّدى در اين زمينه نقل شده است كه همگى نشان مى دهد اين درك و ديد، نوع ديگرى غير از درك و ديد حسّى و عقلائى است؛ در تفسير «الميزان» نيز آمده است كه «ملكوت» اشاره به وجود اشياء از جهت انتساب آنها به خداوند و وابستگى آنها به ذات پاك او است، و اين همان چيزى بود كه ابراهيم(عليه السلام) آن را مشاهده كرد و از آن به توحيد خالص آشنا شد.(4)
در تفسير «دُرالمنثور» نيز روايتى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و روايتى از ابن عباس نقل شده كه نشان مى دهد خداوند پرده ها را كنار زد، و ملكوت آسمان يعنى اسرار قدرت و حاكميت خود را بر سراسر عالم هستى به ابراهيم نشان داد.(5)
2- خداوند در آیه 105 سوره توبه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را مخاطب ساخته و بعد از ذكر دستور زكات و صدقات و توبه مى فرمايد: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ...»؛ (به مؤمنان بگو عمل كنيد كه خدا و رسول او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند ...).
بدون شك مراد از مشاهده اعمال از سوى خداوند مشاهده همه اعمال انسان ها است، اعم از آنچه از نيك و بد در حضور جمع انجام مى دهند و يا در پنهانى، به همين دليل بايد - به خاطر اتحاد سياق - مشاهده پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز همين گونه بوده باشد، چرا كه آيه مطلق است و هيچ گونه قيد و شرطى در آن نيست، و امّا منظور از «مؤمنان» با توجّه به قراين مختلف همان «جانشينان معصوم» پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است نه همه مؤمنان.
با توجّه به اين كه با مشاهده حسى، يا دلايل عقلى، نمى توان از همه اعمال انسان ها آگاه شد، اين نيز بيانگر اين حقيقت است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) درك و ديد ديگرى دارند كه اعمال مؤمنان را از نيك و بد مشاهده مى كنند.
اين كه فخر رازى در تفسير خود مى گويد: «منظور همه مؤمنان است»، و بعد گرفتار اين مشكل مى شود كه همه مؤمنان از اعمال نيك و بد يكديگر آگاه نمى گردند، سپس در پاسخ مى گويد: «منظور اين است كه خبرش به آنها مى رسد»، تكلّفى است بى حاصل، و توجيهى است كاملا برخلاف ظاهر.
علاوه بر این، روايات فراوانى از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) در ذيل اين آيه نقل شده است كه همگى نشان مى دهد اعمال بندگان هر صبحگاهان [يا بدون ذكر صبحگاهان] بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) عرضه مى شود، و آنان اين اعمال را مى بينند، اگر معصيت باشد ناراحت مى شوند [و اگر اطاعت باشد خوشحال مى گردند].(6)
اين آيه با اين همه روايات درس بزرگى به همه رهروان راه حق مى دهد كه بدانند مراقبين بزرگوارى همواره مراقب اعمال آنها هستند. ايمان به اين حقيقت مى تواند اثر تربيتى فوق العاده اى داشته باشد، و لذا در روايات متعدّدى از امام صادق(عليه السلام) اين مضمون نقل شده است كه درباره امام معصوم مى فرمايد: «اِذا صارَ الاَْمْرُ اِلَيْهِ جَعَلَ اللهُ لَهُ عَموُداً مِنْ نور يُبْصِرُ بِه ما يَعْمَلُ بِه أَهْلُ كُلِّ بَلْدَة»(7)؛ (هنگامى كه امامت به او مى رسد خداوند ستونى از نور براى او قرار مى دهد كه به كمك آن مى تواند اعمال اهل هر شهرى را ببيند!).
3- خداوند در سوره نجم آیات 2- 10 می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ * َأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ»؛ (هرگز دوست شما (رسول خدا) گمراه نشده و منحرف نگردیده است، * و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید. * آنچه مى گوید چیزى جز وحى (الهى) که بر او القا شده نیست. * آن کس که قدرت عظیمى دارد (جبرئیل امین) او را تعلیم داده است؛ * همان کس که توانایى فوق العاده دارد؛ آنگاه او (پیامبر) به حدّ کمال رسید، * در حالى که در افق اعلى بود. * سپس نزدیک و نزدیکتر شد، * تا آن که فاصله او (با جبرئیل) به اندازه فاصله دو قوس کمان یا کمتر بود؛ * در این جا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده اش وحى نمود).
در این آیات طبق عقيده جمعى از مفسّران، به شهود جبرئيل توسّط پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اشاره شده است؛ وی جبرئيل را دو بار در تمام عمرش در صورت اصلى اش مشاهده كرد: مرتبه اوّل در آغاز بعثت بود كه جبرئيل در افق بالا ظاهر گشت، و تمامى شرق و غرب را پوشاند، و آن چنان با عظمت بود كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به هيجان آمد. مرتبه دوّم جريان معراج پيامبر(صلى الله عليه وآله) واقع شد، كه در آيات سوره نجم به هر دو دیدار اشاره شده است.
تفسير ديگرى كه در زمينه اين دو مشاهده وجود دارد شهودى است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت به ذات پاك خداوند پيدا كرد، شهودى نه با چشم ظاهر كه با چشم باطن، و مصداق روشنى از «لقاء الله» در اين جهان بود كه شرح مفصّل آن در تفسير نمونه ذيل آيات سوره نجم بيان شده است.(8)
به هر حال آيه مورد بحث مى گويد آنچه را كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با چشم دل ديد واقعيت داشت، و قلب اش در آنچه ديده بود صادق بود و هرگز دروغ نمى گفت.
اين تعبير به هر حال شاهدى است بر مسأله كشف و شهود باطنى كه يكى از منابع معرفت انسان است، انسانى همچون پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله).
در تفسير الميزان مى خوانيم تعجّب ندارد كه خداوند در اين جا مشاهده را به قلب نسبت داده است، زيرا انسان داراى نوع ديگرى ادراك شهودى است كه ماوراى ادراك با حواس ظاهر و تخيّل و تفكّر با قواى باطن است، چنان كه با همين شهود، وجود خودمان را در مى يابيم، مى دانيم كه موجود هستيم. اين آگاهى بر وجود خويش نه با چشم ظاهر است و نه از طريق تفكّر؛ بلكه نوعى حضور و ظهور در برابر نفس است كه در قرآن مجيد از آن تعبير به «فؤاد» شده است.(9)
بعضى از مفسّران ديگر نيز صريحاً گفته اند كه منظور از «رؤيت» در اين آيه همان مشاهده با چشم دل است.
در حديثى از ابوالحسن امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى خوانيم كه يكى از يارانش سؤال كرد: «هَلْ رَأى رَسوُلُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) رَبَّهُ عَزَّوَجَلِّ؟»؛ (آيا پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پروردگار خويش را مشاهده كرد؟)، فرمود: «نَعَمْ بِقَلْبِهِ رَآه، أما سَمِعْتَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ:«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»، لَمْ يَرَهُ بِالْبَصَر وَلكِنْ رأهُ بِالْفُوأدِ»(10)؛ (آرى او با چشم قلب خدا را ديد آيا نمى شنوى خداوند مى گويد: قلب آنچه را ديد دروغ نمى گويد، آرى پيامبر، خدا را با چشم ظاهر نديد، ولى با چشم دل مشاهده نمود).
مسلّماً منظور از مشاهده قلبى تفكّر و استدلال نيست؛ چرا كه اين معنا براى همه خداپرستان جهان و همه مؤمنان واقع مى شود و اختصاصى به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ندارد.
4- خداوند در آیات 5 و 6 سوره تکاثر مؤمنان يا همه انسان ها را مخاطب ساخته مى گويد: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ»؛ (اين چنين نيست كه شما مى پنداريد اگر شما علم اليقين مى داشتيد * جهنم را مشاهده مى كرديد). سپس مى افزايد: «ثُمَّ لَتَرَوْنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ»؛ (سپس شما بعد از آن جهنم را به عين اليقين خواهيد يافت!).
در اين كه آيا اين مشاهده در دنيا روى مى دهد يا آخرت، و يا اوّلى در دنيا و دوّمى در آخرت است؟ ميان مفسّران گفتگو است؛ آنچه از ظاهر آيات به نظر مى رسد اين است كه آيه دوّم «ثُمَّ لَتَرَوْنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ» اشاره به مشاهده دوزخ در آخرت است، چرا كه بعد از آن مى فرمايد: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنْ النَّعِيمِ»؛ (سپس در آن روز از نعمت هاى الهى از شما سؤال مى شود).
بنابراين آيه قبل يعنى «لَتَرَوْنَّ الْجَحِيمَ» قاعدتاً اشاره به دنيا است.
در تفسير الميزان نيز آمده كه ظاهر اين آيه مشاهده دوزخ قبل از روز قيامت است؛ مشاهده اى با چشم دل كه از آثار ايمان و يقين مى باشد؛ آن چنانكه در داستان ابراهيم(عليه السلام) درباره مشاهده ملكوت آسمان و زمين آمده است.(11)
البتّه همان گونه كه گفتيم بعضى هر دو رؤيت را مربوط به قيامت مى دانند، ولى در بيان تفاوت ميان آن دو سخت به زحمت افتاده اند، چنانكه از مطالعه گفته هاى فخررازى در تفسيرش اين مطلب به وضوح معلوم مى شود.(12)
به هر حال ظاهر آيه مورد بحث نيز تأكيدى است بر اين واقعيت كه انسان ممكن است به مرحله اى از يقين برسد كه پرده ها از مقابل چشم اش كنار رود و بعضى از حقايق عالم غيب را ببيند.
5 - در آیات 21 و 22 سوره فرقان آمده است: «وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَىٰ رَبَّنَا ۗ لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا * يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَىٰ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا».
خداوند در این آیات به تقاضاى مكرر كافران اشاره مى كند كه آنها مى گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند؟ يا چرا خدا را نمى بينيم؟».
قرآن در پاسخ اين سئوال مى گويد: «آن روز كه فرشتگان را مى بينند ديگر كار از كار گذشته، و در چنگال عذاب و مجازات الهى گرفتار شده اند، و در آن روز بشارتى براى مجرمان نخواهد بود».
در اين كه منظور از آن روز كدام روز است؟ در ميان مفسّران دو عقيده وجود دارد: جمعى آن را اشاره به روز قيامت مى دانند كه انسان ها فرشتگان را مشاهده مى كنند، ولى بعضى ديگر با توجّه به آياتى كه درباره فرشتگان قبض ارواح سخن مى گويد از جمله اين آيه كه مى فرمايد: «وَلَوْ تَرَى إِذْ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَكُمُ»(13)؛ (اگر ظالمان را ببينى هنگامى كه در امواج مرگ قرار گرفته اند و فرشتگان دست هاى خود را گشوده و به آنها مى گويند جان خود را بيرون كنيد)، معتقدند كه منظور مشاهده فرشتگان در لحظه جان دادن، يا بعد از مردن و قبل از روز قيامت است. اين عقيده از ابن عباس مفسّر معروف نقل شده است.(14)
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: هنگامى كه جان به گلوى كفار مى رسد فرشتگان به صورت و پشت آنها مى زنند و مى گويند: جان هاى خود را خارج كنيد ... و اين است معناى آيه «يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَى يَوْمَئِذ لِّلْمُجْرِمِينَ».(15)
مطابق اين تفسير، در آستانه مرگ پرده ها از مقابل چشمان انسان كنار مى رود و فرشتگان خدا را مى بيند و حالت كشف و شهودى به او دست مى دهد.
6- آیه 94 سوره یوسف اشاره به داستان يوسف(عليه السلام) مى كند، در آن زمان كه فرزندان يعقوب با خوشحالى تمام همراه كاروانى از مصر حركت كردند، و پيراهن او را با خود برداشته، براى چشم روشنى و روشنى چشم پدر، به سوى كنعان مى آمدند. همين كه كاروان از مصر حركت كرد، يعقوب(عليه السلام) به اطرافيان خود گفت: «... إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ»؛ (من بوى يوسف را مى شنوم اگر مرا به نادانى نسبت ندهيد).
مسلّماً يعقوب(عليه السلام) راست مى گفت، و بوى پيراهن يوسف(عليه السلام) را از فاصله زياد مى شنيد، كارى كه با شامه معمولى ممكن نيست، به همين دليل هيچ يك از اطرافيان او اين امر را باور نكردند، چون اين احساس براى آنها حاصل نشده بود، تا آن جا كه پير كنعان پيغمبر بزرگ الهى را به گمراهى نسبت دادند و گفتند: «تَاللهِ إِنَّكَ لَفِى ضَلاَلِكَ الْقَدِيمِ»(16)؛ (به خدا سوگند تو در همان اشتباه و گمراهى سابق خود هستى؟). امّا هنگامى كه برادران آمدند معلوم شد حق با پير كنعان بود.
در بعضى از روايات آمده است كه فاصله ميان مصر و كنعان ده روز، و در بعضى هشت روز راه، و در بعضى هشتاد فرسخ بوده است.(17)
هيچ دليلى ندارد كه ما اين آيه را حمل بر مجاز كنيم و بگوييم شنيدن بوى پيراهن يوسف(عليه السلام) كنايه از لقاى قريب الوقوع او بوده كه به قلب پدر الهام شده بود. - مثل اين كه گاه مى گوييم بوى پيروزى اسلام بر دشمنان، به مشام مى رسد - چرا كه طبق قواعد مسلّم ادبيات تا الفاظ را ممكن است بر حقيقت حمل كنيم حمل بر مجاز جايز نيست.
نتیجه اینكه براى يعقوب(عليه السلام) مكاشفه اى واقع شد، پرده ها كنار رفت و با احساسى مافوق اين احساس ظاهرى توانست بوى پيراهن فرزند را از آن فاصله دور بشنود.
7- در آیات 15 - 20 سوره مریم به داستان تمثّل و تجسّم فرشته الهى در برابر مريم(عليها السلام) مى رسيم كه قرآن صريحاً مى گويد: مريم(عليها السلام) از خانواده اش جدا شده، و در ناحيه شرقى (بيت المقدس) قرار گرفته بود، حجابى ميان خود و مردم افكند - اين حجاب يا براى اين بوده كه با فراغت خاطر كامل به عبادت پروردگار و راز نياز با او پردازد، و يا براى شستشو و غسل كردن - هرچه بود در اين هنگام روح الهى، آن فرشته بزرگ، به سوى او آمد، و در حالى كه در شكل انسان كامل و بى عيب و نقص و خوش قيافه اى بود بر مريم ظاهر شد. مريم نخست وحشت كرد؛ امّا به زودى فهميد كه او رسول الهى است و براى بشارت تولّد مسيح آمده است، و با او در اين زمينه به گفتگو پرداخت. كه داستان اش مشروحاً در تفسير آيات سوره مريم آمده است.(18)
بعضى گفته اند: فرشته الهى در حسّ بينايى مريم(عليه السلام) چنين مجسّم شد [و نه در خارج!] ولى اين سخنى است مخالف ظاهر آيه كه هيچ دليلى بر آن نيست. قرائن نشان مى دهد كه اين شهود فقط براى مريم واقع شد، و اگر ديگرى در آن جا حاضر بود شايد قادر بر ديدن نبود. بنابراين آيه فوق ممكن است قرينه ديگرى بر مسأله امكان شهود حتى براى غير پيامبران باشد.(19)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.