پاسخ اجمالی:
قرآن کریم در سوره «فتح» و در اشاره به صلح حدیبه، «جهل» را عامل «حمیه»؛ (تعصب) می داند؛ زيرا هميشه تعصّب ها و لجاجت ها و خشم هاى آتشين از جهل برمى خيزد. همچنین در سوره «بقره» جهل به عنوان سرچشمه بهانه جويى دانسته شده است. در تاريخ انبياء كراراً به اين نكته برخورد مى كنيم كه افراد جاهل و نادان با انواع بهانه جويى ها از ايمان آوردن طفره مى رفتند و در برابر دلايل روشن و كتب آسمانى و معجزات صريح آنها، بهانه هاى رنگارنگ عنوان مى كردند.
پاسخ تفصیلی:
قرآن کریم «جهل» را عامل «حمیه» (تعصب) می داند؛ چنانکه درباره ماجرای صلح حدیبیّه می فرماید:
«إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (1)؛ ([به خاطر بياوريد] هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نِخْوَت جاهليّت داشتند؛ و [در مقابل] خداوند آرامش و سكينه خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل فرمود).
«حمية» از مادّه «حَمْى» (بر وزن حَمْد) به طورى كه راغب در مفردات مى گويد: در اصل به معناى حرارتى است كه از اشيايى همچون آتش و خورشيد و نيروى درونى بدن توليد مى شود (حرارت درون ذاتى اشياء) به همين جهت به حالت تب «حُمّى» (بر وزن كبرى) مى گويند، و از آن جا كه تعصّب و خشم، حرارت سوزانى در درون وجود انسان ايجاد مى كند به اين حالت «حميّت» گفته مى شود. در كتاب «التحقيق فى كلمات القرآن الحكيم» نيز آمده است «حميت» به معناى شدت حرارت، و علاقه و تعصب در دفاع از خود، و تكبر و خود برتر بينى است.(2)
اين آيه از آياتى است كه در جريان صلح حديبية نازل شد. توضيح اين كه: در سال ششم هجرت كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به قصد مراسم عمره آماده زيارت خانه خدا گرديد؛ مشركان مكه مانع ورود پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان به مكه شدند و تعصّب جاهليت به آنان اجازه نداد كه حتى قوانين مسلّم خود را دائر به آزادى زيارت خانه خدا براى همگان، محترم بشمرند آنها با اين عمل خود، هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شكستند و هم قوانين و سنّت هاى خويش را زير پا نهادند؛ بعلاوه پرده ضخيمى ميان خود و حقايق كشيدند.
اضافه «حميت» به «جاهليت» از قبيل اضافه سبب به مسبّب است؛ زيرا هميشه تعصّب ها و لجاجت ها و خشم هاى آتشين از جهل برمى خيزد. چرا كه جهل به انسان اجازه نمى دهد پايان و عواقب كار را ببيند، و نيز اجازه نمى دهد كه اين معنا را بپذيرد كه ممكن است او در تشخيص خود اشتباه كرده باشد و دانشى بالاتر از دانش او باشد؛ به همين دليل هميشه شدت تعصّب و لجاجت در ميان اقوام جاهل و نادان بيش از ديگران است.
همچنين به همين دليل هنگامى كه پيامبران الهى با در دست داشتن كتب آسمانى و مشعل انوار هدايت به سراغ آنها مى آمدند، سخت در برابر آنان مقاومت مى كردند و با انواع تهمت ها به مبارزه با آنان برمى خاستند. نمونه آن را قرآن در سوره «ص» آورده است: «وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُّنْذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ أَجَعَلَ الاْلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَىْءٌ عُجَابٌ وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَىْءٌ يُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِى الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاَقٌ» (3)؛ (آنها تعجب كردند كه [پيامبر] انذار كننده اى از ميان خودشان به سويشان آمده؛ و كافران گفتند: اين ساحر بسيار دروغگويى است. ـ آيا او به جاى اين همه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين براستى چيز عجيبى است! ـ سركردگان آنها بيرون آمدند و گفتند: برويد و بر [پرستش] خدايانتان، استقامت كنيد اين چيزى است كه خواسته مى شود [تا به سبب آن شما را گمراه كنند] ـ ما هرگز چنين چيزى در آيين ديگرى نشنيده ايم؛ اين تنها يك امر ساختگى است).
آثار لجاجت از تمام اين سخنان مى بارد؛ لجاجتى ناشى از جهل و غرور.(4)
همچنین قرآن کریم جهل را سرچشمه بهانه جويى می داند.
«وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاْيَاتِ لِقَوْم يُوقِنُونَ» (5)؛ (افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟! و يا چرا نشانه اى براى [خود] ما نمى آيد؟! پيشينيان آنها نيز، همين گونه سخن مى گفتند؛ دلها و افكارشان مشابه يكديگر است؛ ولى ما [به اندازه كافى] آيات و نشانه ها را براى اهل يقين [و حقيقت جويان] روشن ساخته ايم).
در تاريخ انبياء كراراً به اين نكته برخورد مى كنيم كه افراد جاهل و نادان با انواع بهانه جويى ها از ايمان آوردن طفره مى رفتند؛ و در برابر دلايل روشن و كتب آسمانى و معجزات صريح آنها، بهانه هاى رنگارنگ عنوان مى كردند:
گاه مى گفتند: چرا تو انسانى؟ چرا فرشته اى به جاى تو نيامد؟!
گاه مى گفتند: چرا نامه اى از خدا بر ما نازل نمى شود؟!
گاه مى گفتند: تا خدا و فرشتگان را در برابر ما نياورى ما ايمان نمى آوريم!
گاه مى گفتند: تا سرزمين بى آب و علف ما را تبديل به يك باغستان با نهرهاى آب جارى و انواع درختان و گل ها و ميوه ها نكنى، ما به تو ايمان نخواهيم آورد! (نمونه روشن اين معنا در سوره «اسرى» آيه 90 ـ 93 آمده است، و در آيات ديگر قرآن نيز نمونه هاى متعدّدى دارد).
در حقيقت افراد آگاه براى رسيدن به يك حقيقت به يك دليل منطقى بسنده مى كنند و اگر دلايل متعدّد شود راسخ تر خواهند شد؛ ولى متعصّبان لجوج و جاهل چون حاضر نيستند دست از عقايد خرافى خود بردارند براى طفره رفتن از حقيقت هر روز به بهانه اى متوسل مى شوند؛ حتى اگر به بهانه هاى آنها نيز عمل شود آن را رها كرده، سراغ بهانه ديگرى مى روند؛ چرا كه هدف آنان پى جويى از حقيقت نيست؛ بلكه طفره رفتن از حقيقت است.(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.