پاسخ اجمالی:
يكى از اصحاب به نام «ثعلبه» روزى با زن صحابی دیگری به نام «سعيد بن عبدالرّحمن»، درباره مطلبى از پشت پرده سخن مى گفت؛ هواى نفس بر ثعلبه چيره شد و پرده را كنار زد و... همسر سعيد فرياد زد: «ثعلبه چه مى كنى؟ ...». اين سخن، ثعلبه را تكان داد، گوئى از خوابى عميق برخاسته بود، فريادى كشيد و از خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا گذاشت و ... .
پاسخ تفصیلی:
در حالات صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و علماى بزرگ و مؤمنان پاكدل، نمونه هاى فراوانى از اين مطلب ديده مى شود كه آنها به هنگام ارتكاب گناهى، خويشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار مى دادند، و هر كدام به نوعى براى عدم تكرار گناه در آينده اقدام مى نمودند؛ از جمله:
1 ـ در حالات ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است كه يكى از اصحاب به نام «ثعلبه» (1) كه از طايفه انصار بود؛ با «سعيد بن عبدالرّحمن» ـ كه از مهاجران بود ـ پيمان برادرى داشت؛ در يكى از غزوات «سعيد» به همراهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ميدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در مدينه ماند و به دوست خود اطمينان داد كه مشكلات خانواده او را حل مى كند، و از همين رو هر روز براى آنها آب و هيزم مى آورد و در حلّ مشكلاتشان مى كوشيد.
روزى زن «سعيد» درباره مطلبى از پشت پرده با ثعلبه سخن مى گفت، هواى نفس بر او چيره شد، پرده را كنار زد، همين كه چشمش به همسر زيباى سعيد افتاد دل از دست بداد و گام پيش نهاد و دست دراز كرد كه زن را در آغوش گيرد، ولى همسر سعيد فرياد زد، ثعلبه چه مى كنى؟ آيا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشى؟!
اين سخن، ثعلبه را تكان داد، گوئى از خوابى عميق برخاسته بود، فريادى كشيد و از خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا گذاشت، و به گريه زارى مشغول شد و مى گفت: «اِلهى اَنْتَ الْمَعْرُوفُ بِالْغُفْرانِ وَ اَنَا الْمَوْصُوفُ بِالْعِصْيانِ»؛ (خدايا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!).
به اين ترتيب او خود را در محروميّت و تنگنا براى مجازات خويشتن نسبت به خطايى كه از او سرزده بود قرار داد؛ سرانجام طىّ داستان مفصّلى خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد و به پيشگاه آن حضرت توبه خويش را عرضه نمود، و آيه 135 سوره آل عمران در حقّ او نازل شد، و توبه اش مقبول درگاه الهى افتاد: «وَ الَّذِينَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوْبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوْا عَلى ما فَعَلُوْا وَ هُمْ يَعلَمُونَ»؛ (و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى كنند و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمى ورزند، با اين كه مى دانند!). (2)
2 ـ در حالات فقيه بزرگ عالم شيعه، مرحوم آيت اللّه بروجردى (قدّس سرّه الشّريف) نقل شده كه هرگاه عصبانى مى شد، و احياناً به بعضى طلاّب درس خود پرخاش مى كرد، با اين كه اين پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت به فرزندش بود، بلافاصله از همين پرخاش مختصر، پشيمان شده و در مقام عذرخواهى و جبران بر مى آمد، و طبق نذرى كه داشت، فرداى آن روز را براى جبران اين كار روزه مى گرفت؛ و به اين ترتيب، خود را در برابر اين كار كوچك معاقبه مى فرمود.
3 ـ يكى از علماى بزرگ اخلاق نقل مى كرد كه يكى از آقايان اهل منبر مى گفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسين(عليه السلام) مى كنم و جواب مى شنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمى روم! اين حالت روحانى از آنجا براى من پيدا شد كه روزى وارد مجلس مهمى شدم و واعظ معروفى را بر منبر ديدم، اين خيال در دل من پيدا شد كه بعد از او سخنرانى جالبى كنم و او را بشكنم! به خاطر اين خيال غلط تصميم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال اين كار (معاقبه خويشتن در مقابل يك فكر خطا و خيال باطل) اين نورانيّت در قلب من پيدا شد كه پاسخ سلامم را به حضرت، مى شنوم. (3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.