پاسخ اجمالی:
قرآن کریم تأثیر متقابل «اخلاق» و «عمل» را بازتاب گسترده ای داده است. آيه 14 سوره «مطفّفين» تاکید می کند که اعمال سوء همچون زنگار تيره بر قلب مى نشيند و نور و صفاى فطرى آن را مى گيرد. در آيه 77 سوره «توبه» نیز، پيدايش صفت «نفاق» را نتيجه دروغ گويى مكرّر و خلف وعده الهى مى شمرد و مى فرمايد: «عمل آنها نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند مستقر ساخت و اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند، و كراراً دروغ گفتند».
پاسخ تفصیلی:
اين مسأله در آيات قرآن مجيد بازتاب گسترده اى دارد، از جمله:
1 ـ در آيه 14 سوره «مطفّفين» بعد از اشاره به صفات زشت گروهى از دوزخيان مى فرمايد:
«كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ماكانُوا يَكْسِبُونَ»؛ (چنين نيست كه آنها خيال مى كنند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است). اين تعبير بخوبى نشان مى دهد كه اعمال سوء، همچون زنگار تيره بر قلب مى نشيند و نور و صفاى فطرى آن را مى گيرد و درون انسان را تاريك مى سازد و به شكل خود در مى آورد.
2 ـ در آيه 81 سوره «بقره» مى خوانيم: «بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَاَحاطَتْ بِه خَطيئَتُهُ فَاوُلئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ (آرى كسانى كه تحصيل گناه كنند و آثار گناه سراسر وجودشان را احاطه نمايد آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود!). منظور از احاطه گناه (خطيئه) بر تمام وجود انسان، آن است كه آثارش در درون روح او چنان متراكم گردد كه روح را تاريك و به رنگ گناه در آورد و در اين هنگام پند و موعظه و ارشاد معمولا اثر نخواهد داشت؛ گوئى ماهيّت انسان عوض مى شود، و صفات اخلاقى و حتّى اعتقادات او بر اثر تكرار گناه دگرگون مى گردد. همان گونه كه در آيه 7 سوره «بقره» درباره گروهى از كفّار لجوج و متعصّب مى خوانيم: «خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَعَلى سَمْعِهِمْ وَعَلى اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ»؛ (خدا بر دلها و گوشهاى آنها مهر نهاده، و بر چشمهاى آنها پرده افكنده شده است، و براى آنها عذاب بزرگى است).
روشن است كه خداوند نسبت به هيچ كس عداوت و كينه اى ندارد كه بر دل و گوش او مهر نهد و بر چشم او پرده بيفكند، اين در واقع آثار اعمال آنها است كه به صورت حجابها و پرده ها در مى آيد و حواسّ او را مى پوشاند و از درك حقيقت باز مى دارد و نسبت دادن اين امور به خداوند به خاطر آن است كه هر سبب و مسبّبى در عالم هر چه دارد از ناحيه ذات پاك اوست كه مسبّب الاسباب است.
3- در آيه 10 سوره «روم»، از اين هم فراتر مى رود و مى فرمايد: اعمال سوء، عقيده انسان را نيز دگرگون مى سازد و تباه مى كند، چنان كه مى خوانيم: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ اَسآؤُا السُّواى اَنْ كَذَّبُوْا بِآياتِ اللّهِ وَكانُوا بِها يَستَهْزِؤُنَ»؛ (سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به سخريّه گرفتند). اين تعبير نشان مى دهد كه انجام كارهاى زشت و ارتكاب گناه هر گاه ادامه پيدا كند در اعماق جان انسان نفوذ خواهد كرد و نه تنها اخلاق بلكه عقائد را نيز زير و رو مى كند.
حتّى در جاى ديگر از قرآن مى خوانيم كه تكرار گناه و اعمال سوء، حسّ تشخيص انسان را نيز عوض مى كند؛ خوب در نظرش بد و بد در نظرش خوب جلوه گر مى شود؛ آيات 103 و 104 سوره «كهف» در اين رابطه چنين مى گويد: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرينَ اَعْمالا اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَهُمْ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ (بگو آيا به شما خبر دهم كه زيانكارترين شما از مردم چه كسانى هستند؟ آنها كه تلاششان در زندگى دنيا گم شده [و تمام سرمايه هاى الهى خود را از دست داده اند] با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند).
4 ـ در جاى ديگر پيدايش صفت نفاق را نتيجه دروغ گويى مكرّر و خلف وعده الهى مى شمرد، مى فرمايد: «فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوْهُ وَبِما كانُوا يَكْذِبُونَ»؛ (عمل آنها نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند مستقر ساخت، اين [پيدايش خوى نفاق ريشه دار] به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند، و كراراً دروغ گفتند).(1)
توجّه داشته باشيد كه «يكذّبون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و بيانگر تأثير اين عمل سوء يعنى دروغ، در پيدايش روح نفاق است؛ زيرا مى دانيم دروغ گفتن آن هم در چهره انسان راستگو چيزى جز دوگانگى ظاهر و باطن نيست و نفاق درونى مبدّل شدن اين حالت به يك ملكه است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.