پاسخ اجمالی:
بعضى از ناآگاهان، مسائل اخلاقى را يك امر خصوصى در زندگى شخصى، يا فقط مؤثّر در زندگى آخرت می دانند؛ در حالی که مسائل اخلاقى آثار مادی و معنوی در زندگى اجتماعى بشر دارد. جامعه انسانيّت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبديل خواهد شد كه تنها قفس ها مى تواند جلوی فعّاليّت تخريبى اين حيوانات انسان نما را بگيرد. آياتی از قرآن نیز به اين مطلب اشاره دارد، مانند: آيه 97 سوره «اعراف» و آيات 34 و 35 سوره «فصّلت».
پاسخ تفصیلی:
بعضى از ناآگاهان، مسائل اخلاقى را به عنوان يك امر خصوصى در زندگى شخصى مى نگرند؛ و يا آنها را مسائل مقدّس روحانى و معنوى مى دانند كه تنها در زندگى سراى ديگر اثر دارد. در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است. اكثر مسائل اخلاقى بلكه همه آنها، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارد؛ اعم از مادّى و معنوى. جامعه انسانيّت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبديل خواهد شد كه تنها قفسها مى تواند جلو فعّاليّتهاى تخريبى اين حيوانات انسان نما را بگيرد. نيروها به هدر خواهد رفت، استعدادها سركوب خواهد شد، امنيّت و آزادى بازيچه دست هوسبازان مى گردد و زندگى انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مى دهد.
اگر درست در تاريخ گذشته بينديشيم، اقوام زيادى را پيدا مى كنيم كه هر كدام بر اثر پاره اى از انحرافات اخلاقى شكست خورده يا بكلّى نابود شدند.
چه بسيار زمامدارانى كه بر اثر نقاط ضعف اخلاقى، قوم و ملّت خود را در كام مصائب دردناكى فرو بردند، و چه بسيار فرماندهان فاسدى كه جان سربازان خود را به خطر افكنده و بر اثر خودكامگى آنها را به خاك و خون كشيدند.
درست است كه زندگى فردى نيز بدون اخلاق، لطافت و شكوفايى و زيبايى ندارد؛ درست است كه خانواده ها بدون اخلاق سامان نمى پذيرند؛ ولى از آنها مهمتر، زندگى اجتماعى بشر است كه با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناكى گرفتار مى شود كه بدتر از آن تصوّر نمى شود.
ممكن است گفته شود، سعادت و خوشبختى و تكامل جوامع بشرى را مى توان در پرتو عمل به قوانين و احكام صحيح به دست آورد، بى آن كه مبانى اخلاقى در افراد وجود داشته باشد.
در پاسخ مى گوييم عمل به مقرّرات و قوانين نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست؛ تا از درون انسانها انگيزه هايى براى اجراى مقرّرات و قوانين وجود نداشته باشد، تلاشهاى برونى به جايى نمى رسد.
زور و فشار، بدترين ضمانت اجرايى قوانين و مقرّرات است كه جز در موارد ضرورى نبايد از آن استفاده كرد و در مقابل آن، ايمان و اخلاق، بهترين ضامن اجرايى قوانين و مقرّرات محسوب مى شود.
با اين اشاره به قرآن مجيد مراجعه می کنیم و نمونه هايى از آيات قرآن را كه ناظر به اين مسأله مهم است مورد توجّه قرار مى دهيم:
در آيه 97 سوره اعراف، كه سخن از رابطه بركات زمين و آسمان؛ باتقوا است، با صراحت مى فرمايد: ايمان و تقوا سبب مى شود كه بركات آسمان و زمين به سوى انسانها سرازير گردد؛ و بعكس، تكذيب آيات الهى و بى تقوايى سبب نزول عذاب مى گردد؛ «وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ».
بركات آسمان و زمين، معنى وسيعى دارد كه نزول بارانها، رويش گياهان، فزونى نعمتها، و افزايش نيروهاى انسانى را شامل مى شود.
«بركت» در اصل به معنى ثبات و استقرار چيزى است، و اين واژه بر هر نعمت و موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد؛ بنابراين موجودات بى بركت آنها هستند كه ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مى شوند.
بسيارند از امّتهايى كه داراى امكانات مادّى فراوان هستند و منابع زيرزمينى و روزمينى و انواع صنايع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد اعمال كه نتيجه مستقيم فساد اخلاق است، اين مواهب براى آنها ناپايدار و فاقد بركت است و غالباً در مسير نابودى شان به كار گرفته مى شود.
به تعبير ديگر، هرگاه مواهب الهى با ايمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد مايه عمران و آبادى و رفاه و آسايش و سعادت و نيكبختى است و اين همان چيزى است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است.
بعكس، هرگاه با سوء اخلاق و بخل و ظلم و خودكامگى و هوسبازى همراه باشد، مايه تباهى و فساد است!
در آيات 34 و 35 سوره فصلت، طريقه بسيار مؤثّر و مهمّى را براى پايان دادن به كينه توزيها و عداوتها، ارائه مى دهد و نقش اخلاق را در برچيدن نفرتها و كينه ها روشن مى سازد، مى فرمايد: (با نيكى، بدى را دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند)؛ «اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِىُّ حَميْمٌ».
سپس مى افزايد: اين كار، كار همه كس نيست، و اين بزرگوارى و سعه صدر، از هر كس بر نمى آيد، (تنها كسانى به اين مرحله مى رسند كه داراى صبر و استقامتند، و [تنها كسانى به اين فضيلت اخلاقى نائل مى شوند، كه] بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند!)؛ «وَمايُلَقـّها اِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَمايُلَقـّها اِلاّ ذُوحَظٍّ عَظيْم».
هميشه يكى از مشكلات بزرگ جوامع بشرى، انباشته شدن كينه ها و نفرتها بوده كه وقتى به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مى كشد و همه چيز را در كام خود فرو مى برد و خاكستر مى كند.
حال اگر با روش بالا (دفع بدى با نيكى) با آن برخورد شود، كينه ها، همچون برف در تابستان، بزودى ذوب مى شود و از ميان مى رود، و جوامع بشرى را از خطر بسيارى از جنگها مصون مى دارد، از جنايات مى كاهد و راه را براى همكارى عمومى هموار مى سازد.
ولى همان گونه كه قرآن مى گويد، اين كار، كار همه كس نيست و بهره عظيمى از ايمان و تقوا و تربيت اخلاقى لازم دارد.
بديهى است اگر خشونت با خشونت پاسخ گفته شود، و سيّئه با سيّئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدى بالا مى گيرد، و روز به روز دامنه آن گسترده تر مى شود و مايه بدبختيهاى عظيمى در سطح جامعه بشرى مى گردد!
بديهى است اين امر (دفع بدى با نيكى) شرايط و حدود و استثناهايى دارد.
در آيه 159 سوره آل عمران، از تأثير حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مى گويد و نشان مى دهد يك مدير متخلّق به اخلاق الهى تا چه حد در كار خود موفّق است، و چگونه دلهاى رميده را در اطراف خود جمع و متّحد مى سازد، اتّحادى كه مايه پيشرفت و تكامل جوامع است. مى فرمايد:
(از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند، آنها را عفو كن و براى آنها آمرزش الهى بخواه، و در كارها با آنها مشورت كن، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى، قاطع باش و بر خدا توكّل كن چرا كه خدا متوكّلان را دوست دارد!)؛ «فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوْا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِـّلينَ».
اين آيه تأثير عميق حسن اخلاق را در پيشرفت امر مديريّت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پيروزى و موفّقيّت جامعه نشان مى دهد؛ بنابراين، تأثير حسن اخلاق تنها در بعد الهى و معنوى آن خلاصه نمى شود، بلكه اثر وسيعى در زندگى مادّى انسانها نيز دارد.
دستورات سه گانه اى كه در ذيل آيه آمده يعنى مسأله «عفو و گذشت از خطاها» و «طلب آمرزش از پيشگاه خدا» و «مشورت در كارها» نيز در همين راستا است. چرا كه اين خلق و خوى كه از مهربانى و تواضع سرچشمه مى گيرد سبب عفو و گذشت و استغفار و جبران خطاهاى پيشين و احترام به شخصيّت و ارزش وجودى انسانها مى شود.
آیه 34 سوره سبأ، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مى دهد كه هميشه و همه جا در برابر پيامبران راستين، گروهى مترفين قيام كردند، همانها كه مست ناز و نعمت بودند، و روح تكبّر و خودخواهى تمام وجودشان را پر كرده بود، مى فرمايد: (ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرانِ انذار كننده نفرستاديم، مگر اين كه مترفين گفتند ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافريم!)؛ «وَما اَرْسَلْنا فى قَرْيَة مِنْ نَذِيْر اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ».
سپس مى افزايد: آنها به قدرى مغرور بودند كه (گفتند اموال و اولاد ما [از شما] بيشتر است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد)؛ «َقالُوا نَحْنُ اَكْثَرُ اَمْوالا وَاَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبيْنَ».
اين خلق و خوى زشت سبب مى شود كه در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بايستند؛ مردان حق را بكشند، و صداى حق طلبان را خاموش كنند و بذر فساد و ظلم و طغيان در جامعه ها بپاشند، و از اينجا نمونه ديگرى از تأثير اخلاق سوء، در وضع جوامع بشرى روشن مى شود.
عجب اين كه روحيّه استكبار ناشى از ناز و نعمت، سبب مى شد كه از نظر تفكّر نيز گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و كثرت و وفور نعمت را دليل بر قرب خود در درگاه الهى بپندارند كه اگر ما مقرّب درگاه او نبوديم، اين همه نعمت به ما نمى داد! و به اين ترتيب تمام ارزشهاى معنوى و اخلاقى را انكار مى كردند كه قرآن در آيه بعد از آن، اين منطق سست و واهى را درهم مى ريزد و معيار قرب درگاه الهى را ايمان و عمل صالح مى داند.
نه تنها مشركان ثروتمند قريش، كه همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستكبر، همين موقف را در برابر پيامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند.
در آيه 77 و 78 سوره قصص، با چهره ديگرى از اين مسأله رو به رو مى شويم كه داستان «قارون»، ثروتمند مغرور و خودخواه بنى اسرائيل را بيان مى كند.
هنگامى كه آگاهان بنى اسرائيل به او نصیحت كردند كه (مال و ثروت عظيم خويش را ابزارى براى سعادت خود و جامعه اى كه در آن زندگى مى كنى قرار ده و آن گونه كه خدا به تو احسان كرده است به خلق خدا نيكى كن، و راه ظلم و فساد را نپوى كه خدا مفسدان را دوست ندارد!)؛ «وَابْتَغِ فيْما اتاكَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصيْبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَاَحْسِنْ كَما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَيْكَ وَلاتَبْغِ الْفَسادَ فِى الاَْرْضِ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْمُفْسِدينَ».
او با غرور و تكبّر مخصوص به خود گفت: (اين ثروت عظيم را به وسيله علم و دانش [و لياقت و كاردانى ام] به دست آورده ام!)؛ «قالَ اِنَّما اُوتيْتُهُ عَلَى عِلْم عِنْدِى».
يعنى، بجای اینکه بگویید: خدا به من داده است؛ بگوييد: علم و لياقت و درايتم به من داده است. سرانجام همين كبر و غرور او را به وادى هولناك انكار آيات الهى و ادامه فساد و ظلم و همكارى با دشمنان حقّ و عدالت كشانيد و در يك حادثه عجيب او و تمام اموالش در كام زمين فرو رفت.
و باز در اينجا مشاهده مى كنيم كه چگونه رذائل اخلاقى مى تواند چهره اشخاص حتّى جامعه ها را دگرگون سازد و از رسيدن به خير و سعادت و نيكبختى باز دارد.
جالب اين كه در آيات قبل از آن مى خوانيم كه آگاهان بنى اسرائيل گفتند: (اين همه شادى نكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمى دارد!)؛ «اِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْفَرِحيـْنَ».
بديهى است شاد بودن و شاد زيستن در منطق اسلام و در هيچ منطقى كار بدى نيست، منظور در اينجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بى خبرى از خدا و شادى آميخته با ظلم و فساد و گناه است، همان شادى كه به دنبال آن عربده هاى مستانه و سركشى و فساد است و همه اينها بازتاب صفات زشتى است كه در درون دل لانه گزيده است.
در آيه 10 الی 12 سوره نوح، شكايت حضرت نوح(عليه السلام) را در پيشگاه خدا مى خوانيم كه در لابه لاى آن اشارات پر معنايى به تأثير اعمال آدمى ـ و خلق و خوهايى كه پشتوانه اين اعمال است ـ در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است، مى فرمايد: (بارالها! من به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد [و از مركب غرور و نخوت فرود آييد و از گناهان خويش و كفر و عناد و لجاج توبه كنيد!] كه او بسيار آمرزنده است، تا بارانهاى پربركت آسمان را پى درپى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان يارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان بگذارد.)؛ «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّاراً ـ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً ـ وَيُمْدِدْكُمْ بِاَمْوال وَبَنيـْنَ ـ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّات وَيَجْعَلْ لَكُمْ اَنْهاراً».
و در ادامه اين آيات، سرپيچى آنها را از فرمانهاى الهى و صفات زشت آنان را بر مى شمرد، كه سرچشمه اصلى گناهان آنها بود.
ممكن است آنچه در بالا آمده به عنوان يك رابطه معنوى و الهى در ميان ترك گناه و استغفار، با فزونى نعمتها تفسير شود، ولى هيچ مانعى ندارد كه اين پيوند و ارتباط هم جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه ظاهرى، لذا در جاى ديگر از قرآن مجيد مى خوانيم:
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِى البَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاسِ»؛ (فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است).(1)
همين معنى در سوره هود به شكل ديگرى آمده است كه از زبان پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) خطاب به مشركان مكّه مى فرمايد: (دعوت من اين است كه از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد و استغفار كنيد، و به سوى او باز گرديد، تا مواهب نيكو در مدّت معيّنى در اختيار شما بگذارد!) «وَاَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَّتاعاً حَسَناً اِلى اَجَل مُسَمّىً».(2)
بى شك بخشش «متاع حسن» تا سرآمد معيّنى، اشاره به مواهب مادّى زندگى دنيا است كه در گرو استغفار و توبه از گناه و بازگشت به سوى خدا و تخلّق به اخلاق قرار داده شده است.
شك نيست كه صفات زشت سرچشمه انواع گناهان است و گناهان سبب گسترش فساد در جامعه و از هم گسيختگى رشته وحدت و اتّحاد و دوستى و برادرى و اعتماد در ميان آنها است و همين امر سبب عقب ماندگى در مسائل عمران و آبادى و توسعه اقتصادى و سلامت نفوس و رفاه مادّى و تكامل معنوى مى شود.
در آيه66 سوره مائده، اشاره به وضع اهل كتاب و طغيان و سركشى آنها كرده، مى فرمايد: (اگر اهل كتاب تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده است را بر پادارند [و تقوا پيشه كنند و عمل صالح به جا آورند] از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، [ولى] گروه اندكى از آنها ميانه رو هستند [و از افراط و تفريط بر كنارند] امّا اكثريّت آنها اعمال بدى دارند)؛ «وَلَوْ اَنَّهُم اَقامُوا التَّوْريةَ وَالاِْنْجيـْلَ وَما اُنْزِلَ أِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََ كَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثيْرٌ مِنْهُمْ ساءَ مايَعْمَلُونَ».
باز در اينجا رابطه و پيوند نزديكى را در ميان اعمال صالح و تقوا از يكسو، و نزول بركات زمين و آسمان را از سوى ديگر، مشاهده مى كنيم؛ اين رابطه مى تواند هم جنبه روحانى داشته باشد و هم طبيعى، و در حقيقت هر دوی آنها است.
آرى، فيض الهى محدود نيست! اين ما هستيم كه بايد با تحصيل قابليّت و شايستگيها خود را به آن منبع پرفيض متّصل سازيم؛ ولى افراط و تفريطها و انحراف از جادّه اعتدال، آسمان و حيات و زندگى را براى انسانها تيره و تار ساخته و آرامش را بر چيده است!
جنگهاى ويرانگر، نفوس انسانى و سرمايه هاى معنوى و مادّى را تحليل مى برد، و محصول سالها تلاش انسانها را بر باد مى دهد.
جمله «وَما اُنْزِلَ اِلَيْهِمْ مِنْ رَّبِّـهِمْ» همه كتب آسمانى حتّى قرآن مجيد را شامل مى شود، چرا كه در واقع اصول همه آنها يكى است، هر چند با گذشت زمان، همراه تكامل و پيشرفت جامعه، دستورات والاترى نازل شده است.
در آيه 97 سوره نحل، به تعبير تازه اى برخورد مى كنيم و آن پيوند و ارتباط حيات طيّبه (زندگى پاك و پاكيزه) با اعمال صالح (و صفاتى كه سرچشمه آن اعمال است) مى باشد، مى فرمايد: (هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن است خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مى بخشيم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند خواهيم داد!)؛ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ماكانُوا يَعْمَلُونَ».
در آيات گذشته، بيشتر تأثير اخلاق در جنبه هاى زندگى اجتماعى مطرح بود، در حالى كه ظاهر آيه مورد بحث، بيشتر جنبه زندگى فردى را مطرح مى كند، لذا مى گويد هر فرد از انسانها مرد باشد يا زن، داراى ايمان و عمل صالح باشد، صاحب حيات طيّبه خواهد بود.
در اين آيه، هيچ اشاره اى به اين كه منظور منحصراً «حيات طيّبه» در قيامت است وجود ندارد، بلكه بيشتر اشاره به «حيات طيّبه» دنيا يا مفهوم عامّى كه دنيا و آخرت را شامل بشود، دارد.
در آيه 124 سوره طه، اعراض از ياد خدا و حالت غفلت و بى خبرى را سرچشمه «معيشت ضنك»؛ (زندگى تنگ و سخت) مى شمرد و مى فرمايد: (هر كس از ياد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم)؛ «وَمَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَاِنَّ لَهُ مَعيْشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ اَعْمى».
مى دانيم ياد خدا و توجّه به اسماء و صفات والاى او كه ذات پاكش منبع تمام كمالات، بلكه كمال كلّ فى الكلّ است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است؛ و او را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزديكتر مى سازد، و اين خلق و خوى او كه سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده و آسان و پاك و پاكيزه مى كند؛ و بعكس، اعراض و روى گردانى از ذكر خدا، او را از اين منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شياطين نزديك مى كند؛ و همان، سبب معيشت ضنك مى شود و زندگى مرگبار در انتظار او مى باشد؛ و اين يكى ديگر از آيات قرآنى است كه با صراحت رابطه اخلاق و ايمان را با وضع زندگى فردى و اجتماعى انسانها آشكار مى سازد.
و بالاخره در آیه 46 سوره انفال، به يكى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع ـ كه موجب فرو ريختن و ويران شدن پايه هاى وحدت و بر باد رفتن قوّت و قدرت است ـ اشاره كرده، مى فرمايد: (نزاع و كشمكش نكنيد كه سست مى شويد و قدرت و شوكت شما از ميان مى رود)؛ «وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ».
بديهى است منازعات و اختلافات و كشمكشها همواره زاييده يك سلسله خلق و خوهاى رذيله و پست است؛ انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربينى، حرص و كينه و حسد و مانند اينها هر يك از سرچشمه هاى نزاع محسوب مى شود، و نتيجه آن فَشَل و سستى و بر باد رفتن عزّت و شوكت است.
به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل، كينه توزى و غير آن) تأثير آن در زندگى انسانها و عقب افتادگى اجتماعى، غير قابل انكار است؛ و از اينجا پيوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها روشن مى شود.
از آيات بالا بخوبى استفاده مى شود كه هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر جنبه هاى معنوى و اخروى، تأثير عميقى در زندگى مادّى و دنيوى انسانها دارد؛ به همين دليل، نبايد تصوّر كرد كه مسائل اخلاقى يك سلسله مسائل فردى و شخصى است، و چيزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است؛ بلكه بعكس، رابطه بسيار قوى و نزديك با آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى، بدون دگرگونى اخلاقى امكان پذير نيست.
به تعبير ديگر، مردمى كه مى خواهند در يك جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه توأم با مسالمت و همكارى نزديك داشته باشند لااقل بايد به آن حد از رشد اخلاقى برسند كه حقايق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فكرى، روحى و عاطفى درك كنند.
چرا كه انسانها در جهات مختلف با يكديگر متفاوتند؛ به همين، دليل هرگز نمى توان انتظار داشت كه ديگران در همه چيز از ما پيروى كنند، بلكه بايد در حفظ اصول مشترك كوشيد، و اختلاف سليقه ها و انديشه ها را با گذشت و اغماض و سعه صدر و بلند نظرى و نرمى و بردبارى پذيرا شد.
حتّى دو نفر نمى توانند براى يك مدّت طولانى همكارى نزديك با همديگر داشته باشند مگر اين كه از اصول اخلاقى برخوردار باشند.
بديهى است آمادگيهاى اخلاقى كه براى هضم نقاط اختلاف و رسيدن به وحدت و قدرت و عظمت لازم است، چيزى نيست كه با گفتگو به دست آيد، بلكه نيازمند به تهذيب نفوس و تعليم و تربيت كافى است كه موجب رشد و تعالى در جهات اخلاقى گردد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.