پاسخ اجمالی:
1. باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند!!!
2. بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. چرا عثمان با کشتن آن یهودی فتنه گر این فتنه ها را نخشکاند؟ آیا خشونت و سختگیرى او فقط مخصوص نیکان از امت محمد(ص) بود که هر چه مى خواست بر سر آنان آورد؟!
3. روایت طبرى درباره عبدالله بن سبا از کسانى نقل شده که استناد به آنان درست نیست؛ راویان آن افرادی ناشناخته و مجهول، جاعلان حدیث و دروغ پرداز هستند. وقتى سند این نقل چنین است، چگونه مى توان در تحلیل پیدایش جمعیت عظیمى از مسلمانان که یک پنجم یا یک چهارم آنان را تشکیل مى دهند، به چنین داستانى تکیه کرد؟!
پاسخ تفصیلی:
طبرى مى نویسد: «یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد.
عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند. گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود.
مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند. آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند».(1)
داستان پیروان عبدالله بن سبا، بر اساس آنچه طبرى در حوادث سال 30 ـ 36 هجرى در کتاب خود نوشته، تا اینجا به پایان مى رسد. تاریخ نگاران و مقاله نویسان بعدى آن را به عنوان یک حقیقت پذیرفته و نقل کرده اند و همه افکار و نظریه ها را بر این پایه نهاده اند و در طول قرن ها و نسل ها در گمان اینان، شیعه زاییده پیروان عبدالله بن سبا به شمار آمده است. نیازى نیست نام کسانى را که داستان طبرى را مبناى ادعاى خود قرار داده اند ذکر کنیم.
این وضع مسلمانانى است که درباره شیعه نوشته اند. امّا خاورشناسانى که طفیلى سر سفره مسلمانان اند در بررسى هاى خود همین فرضیه نادرست را پیروى کرده اند.
نظر محقّقان درباره این فرضیه
1. داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است؛ زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!
این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.
2. بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که:
أ: چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.
ب: عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند.(2) و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.
چرا با عبدالله بن سبا مثل دیگران برخورد نشد؟
علامه امینى مى گوید : اگر فتنه انگیزى و تفرقه افکنى «ابن سبا» به این حدّ رسیده بود و زمامداران از او و فسادهایش خبر داشتند و گزارش آن به خلیفه رسیده بود چرا او را دستگیر و مؤاخذه نکرده مورد توهین و ضرب و زندان قرار ندادند یا با اعدام او امّت را از شرش آسوده نساختند، آنگونه که در مورد انسان هاى صالحى که امر به معروف و نهى از منکر مى کردند عمل مى شد؟ در حالى که این پیام قرآن در گوش ها طنین انداز بود که:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاف أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ»؛(3) (کیفر آنان که با خدا و پیامبرش مى جنگند و در روى زمین اقدام به فساد مى کنند، آن است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست ها و پاهاى آنان به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنان در دنیاست. و در آخرت عذاب عظیمى دارند).
چرا خلیفه با کشتن او ریشه این فتنه ها را نخشکاند؟ آیا خشونت و سختگیرى او فقط مخصوص نیکان از امت محمد(صلى الله علیه وآله) بود که هر چه مى خواست بر سر آنان آورد؟(4)
3. روایت طبرى از کسانى نقل شده که استناد به آنان درست نیست. از جمله:
أ. «سرى»، شخصى به نام «سرى» که طبرى از او نقل مى کند، بین دو نفر مردّد است، یکى «سرى بن اسماعیل همدانى» که «یحیى بن سعید» او را دروغگو مى داند و تنى چند نیز او را تضعیف کرده اند،(5) دیگرى سرى بن عاصم بن سهل همدانى که طبرى در بخشى از حیات او بوده است. او را نیز گروهى از علما درغگو و اهل جعل شمرده اند.(6)
ب. «شعیب»، مقصود از او «شعیب بن ابراهیم کوفى» است که مجهول است. ابن عدى گفته است: شناخته شده نیست. ذهبى گفته است: روایتگرى کتاب هاى سیف از اوست و ناشناخته است.(7)
ج. «سیف بن عمر»، این ریشه فتنه است. ابن حبّان گفته است : «سیف بن عمر» راوى مجعولات است. گفته اند خودش نیز جعل حدیث مى کرد و به کفر متّهم شد(8) و سخنان دیگرى که نشان دهنده بد سرشتى وفساد عقیده و بى پروایى او نسبت به جعل و دروغ است.
وقتى سند این نقل چنین است، چگونه مى توان در تحلیل پیدایش جمعیت عظیمى از مسلمانان که یک پنجم یا یک چهارم آنان را تشکیل مى دهند، به چنین داستانى تکیه کرد؟ پس اعتماد به این نقل، فریب و گمراهى است.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.