پاسخ اجمالی:
در جنگ نهروان عبد الله بن عبّاس از طرف امام علی(ع) به عتّاب بن اَعوَر خارجی گفت: سرزمين اسلامی از آنِ خداست و پیامبر(ص) بنیان آن را استوار ساخت، ولی امتش بعد از او آن را خراب کرده اند نه اهل بیت او، و تو از امتش هستی پس گناهکار هستی. خوارج گفتند: امام در دين خدا داور برگزيد و از ايمان بيرون شده، پس بايد توبه كند؛ ابن عبّاس گفت: پيامبر(ص) هم در ماجراى بنى قريظه داور تعین کرد. خوارج چون قادر به جواب نبودند گفتند: لا حُكمَ إلاّ للهِ.
پاسخ تفصیلی:
در کتاب فتوح ـ در بيان ماجراى خوارج ـ آمده است: على(عليه السلام) عبد الله بن عبّاس را فرا خواند و او را به سوى خوارج روانه ساخت. ابن عبّاس به نزد آنان رفت. خوارج گفتند: واى بر تو ابن عبّاس! آيا همانند رفيقت، على بن ابى طالب، به پروردگار خويش كفر ورزيده اى؟ ابن عبّاس گفت: مرا توان آن نيست كه با همه شما سخن گويم؛ پس بنگريد كه كدام يك از شما به رفتار و كردار خويش، آگاه تر است، او نزد من آيد تا با وى سخن گويم. عتّاب بن اَعوَر ثَعْلَبى پیش آمد و شروع به سخن گفتن کرد. ابن عبّاس سكوت کرده تا آنکه سخنان عتّاب تمام شد، سپس ابن عبّاس به وى گفت: مى خواهم براى تو مَثَلى بزنم؛ اگر انديشه ورى، در آن بينديش! عتّاب گفت: بگو! ابن عبّاس گفت: آيا مى دانى اين سرزمين اسلامى از آنِ كيست و چه كس آن را بنا نهاد؟ آن خارجى گفت: آرى؛ اين سرزمين، از آنِ خدا است و او، آن را براى پيامبرانش و اطاعتگرانش بنا نهاد. ابن عبّاس گفت: آيا محمّد(صلى الله عليه وآله) که برانگيخته شد بنيان آن را استوار ساخت؟ عتّاب گفت: آرى؛ محمّد چنين كرد. ابن عبّاس گفت: اكنون خبرم ده كه آيا امروز اين سرزمين پس از وى همان گونه است كه او با آبادانى كامل و حدود استوار از خود به جاى نهاد، يا ويران است و حدود آن كنار نهاده شده است؟ خارجى گفت: ويران است و حدودش كنار نهاده شده است. ابن عبّاس گفت: آيا نسل وى اين ويرانى را ایجاد کرده اند يا امّتش؟ خارجی گفت: امّتش. ابن عبّاس گفت: پس آيا تو از جمله امّت او هستى يا از نسلش؟ گفت: از امّتم. ابن عبّاس گفت: اى عَتّاب! چگونه اميد رهايى از آتش را دارى، حال آن كه در زمره امّتى هستى كه سرزمين خدا و پيامبرش را ويران كرده و حدودش را كنار نهاده است؟ خارجى گفت: «إنّا لله و إنّا اليه راجعون!» اى ابن عبّاس! به خدا سوگند، دليل و حجّت را بر من روشن ساختى اکنون چگونه مى توانم از تنگايى كه در آن افتاده ام، رهايى يابم؟ ابن عبّاس گفت: راه چاره آن است كه بدانى چه كسى در ويران ساختن اين سرزمين كوشيده ، تا با وى دشمنى ورزى و دريابى چه كس آبادسازى اش را مى خواهد، تا او را به دوستى بگيرى. عتّاب گفت: اى ابن عبّاس! به خدا سوگند، هيچ كس را نمى شناسم كه آبادسازىِ سرزمين اسلام را دوست بدارد، جز پسر عمويت، على بن ابى طالب، اما او ابو موسى اشعرى را حقّ داورى داد. آن گاه خوارج از هر سوى صدا برآوردند و گفتند: اى ابن عبّاس! گويا نزد تو، عمرو بن عاص از جمله عادلان است؛ حال آن كه مى دانى وى در دوران جاهليّت از سرانِ كفر و در روزگار اسلام، در زمره آنانی بود كه با محمّد جنگيدند و امّتش را پس از وى به آشوب كشاندند. ابن عبّاس گفت: اى مردم! عمرو بن عاص داورِ ما نبود. پس چرا با وى بر ما استدلال مى كنيد؟ امير مؤمنان على(علیه السلام) می خواست تا من داورِ او باشم؛ امّا شما از امر او سر باز زديد و گفتيد: ما به ابو موسى اشعرى رضايت داده ايم. در حالى كه ابو موسى فريب خورد و گفت آنچه را گفت. امّا نيرنگ عمرو بن عاص به ابو موسى هم براى ما الزام آور نيست. پس پروردگارتان را پروا ورزيد و به اطاعت از امير مؤمنان كه بر آن بوديد بازگرديد، خوارج گفتند: هيهات اى ابن عبّاس! ما از این پسِ، هرگز على بن ابی طالب را به حكمرانى بر نمى گماريم. ابن عباس به آنها گفت: چه سبب شد كه بر امير مؤمنان عصيان مى ورزيد؟ گفتند: حقّا كه او امير مؤمنان بود، امّا آن گاه كه در دين خدا، داور برگزيد، از ايمان بيرون شد. پس بايد بعد از اقرار به كفر، توبه كند تا ما به سويش بازگرديم. ابن عبّاس گفت: براى مؤمنى كه ايمانش به شك در نياميخته، سزاوار نيست كه به كفر خود اقرار ورزد. گفتند: او داور برگزيد پس کافر است! ابن عباس گفت: خدا در مسئله قتل صيد، به داورى امر فرموده و گفته : «دو عادل از شما در آن داورى كنند». حال چرا در مسئله پيشوايى كه بر مسلمانان دشوار شده، چنين نباشد؟ خوارج گفتند: اگر على بر حق بود، در آن شك نمى كرد و به داورى راضی نمى شد؟ ابن عبّاس گفت: برخى از شما شاهد بوديد كه پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در ماجراى بنى قريظه داور تعین کرد پس آيا پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در تعین داور به خطا رفته است؟ خوارج چون قادر به جواب نبودند انگشتانشان را در گوش هاشان نهادند و گفتند: «لا حُكمَ إلاّ للهِ».(1). (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.