پاسخ اجمالی:
وقتی عراقیان بر یاران معاویه چیره شده و پیروزی نزدیک شد، شامیان به پیشنهاد عمروبن عاص قرآن بر نیزه کردند. امام علی(ع) فرمود: من سزاوارترم كه كتاب خدا را اجابت كنم؛ امّا معاويه و یارانش نه اهل دين اند و نه قرآن...این نیرنگ است...تا شما را از خود بازدارند. اما عده ای از سپاه امام گفتند: ای علی اكنون كه به كتاب خدا فرا خوانده شده اى، شاميان را اجابت كن؛ و گرنه تو را می کشیم. این گونه عراقیان فریب شامیان را خوردند و پیروزی قاطع را به نفع آنان واگذار کردند.
پاسخ تفصیلی:
در منابع مختلفی از فریقین آمده است: چون عراقیان کار را بر شامیان سخت کردند و بر یاران معاویه چیرگی قاطعی یافتند، و پیروزی نزدیک شد؛ معاويه اسبش را خواست تا بگریزد.
عمرو بن عاص به وى گفت: به كدام سو [مى روى]؟
معاویه گفت: مى بينى چه پيش آمده است! آيا انديشه اى دارى؟
عمرو بن عاص گفت: آری، تو را پيشنهادى می دهم كه ما را همبستگى و عراقیان را گسستگى افتد!
معاويه گفت: بگو،
عمرو بن عاص گفت: قرآن ها را بر سر نیزه ها مى افرازيم ومى گوييم: هر چه در اين قرآنها است ميان ما و شما داورى كند. اگر برخى از عراقیان، اين را نپذيرند، برخى ديگر خواهند گفت: «آرى؛ رواست كه آن را بپذيريم» و بدين وسیله، ميانشان گسستگى پديد خواهد آمد.
معاويه گفت: آری، هر كه قرآن دارد، بر نيزه بيافرازد.
سپاهيان شام، صد قرآن را در مقابل امام على (عليه السلام) که در قلب لشكر بود قرار دادند و در مقابل هر- یک از جناحین- دويست قرآن بر پا داشتند كه روى هم رفته به پانصد قرآن می رسيد سپس شامیان یک صدا مى گفتند: كتاب خدا ميان ما و شما داور است.
آن گاه طُفَيل بن اَدهم، در مقابل امام (على عليه السلام) و همچنین ابو شُرَيح جُذامى در مقابل جناح راست امام، و وَرقاء بن مُعَمَّر در روياروىِ جناح چپ امام ايستادند در حالی که هر یک قرآنی به دست داشتند ندا می دادند:... خدا را، خدا را، در دينتان! اين كتاب خداست كه ميان ما و شما داور خواهد بود.
على عليه السلام، فرمود: «بار خدایا! تو خود می دانی که ایشان خواستار قرآن نیستند پس میان ما و ایشان داوری کن، که همانا تو داوری حق و روشنگری».
ياران على(عليه السلام) دچار اختلاف رأى شدند. گروهى گفتند: «جنگ!» و دسته اى گفتند: «سر سپردن به داورىِ قرآن! اكنون كه به داورىِ قرآن فرا خوانده شده ايم، ديگر جنگ براى ما روا نيست».
اشعث بن قيس، خشمگينانه برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! ما براى تو برهمانيم كه ديروز بوديم؛ امّا فرجامِ كار ما همانند آغازِ آن نيست... دعوت شاميان را در داور قرار دادن كتاب خدا بپذير، كه تو از ايشان به [پيروى از] قرآن سزاوارترى. اكنون سپاهيان دوستار زندگى اند و از جنگ بيزار شده اند... گروهى با همین افکار، رو به على (عليه السلام) نهادند و گفتند: دعوت آنان را اجابت كن، كه ما هلاك شديم ... جنگ ما را در كام خويش بُرده و مردان كشته شده اند.
امير مؤمنان (علیه السلام) خطاب به آنان فرمود: «همواره كار من با شما بر منوالى كه دوست مى داشتم، مى گذشت، تا آن كه جنگْ شما را درگرفت به خدا سوگند، به راستى جنگْ شما را در گرفت و وا نهاد؛ امّا دشمنتان را درگرفت و وا ننهاد. جنگ براى ايشان، بيش از شما، آسيب و گزند در پى آورده است؛ من ديروز فرماندهِ مؤمنان بودم و امروز، فرمانبَر شده ام؛ ديروز نهى كننده بودم و امروز نهى شده هستم. شما زنده ماندن را دوست مى داريد و من نمى توانم به آنچه دوست نمى داريد، وادارتان كنم».
در کتاب وقعة صِفّين به نقل از عمر بن سعد آمده (1): آن گاه كه شاميان قرآن ها را بر نيزه ها برافراشتند و به داورىِ قرآن فرا خواندند، على (ع) گفت: «بندگان خدا! من سزاوارترم كه كتاب خدا را اجابت كنم؛ امّا معاويه و عمرو بن عاص و ابن ابى مُعَيط و حبيب بن مسلمه و ابن ابى سَرح نه اهل دين اند و نه قرآن. من بيش از شما با ايشان آشنايم و از كودكى و بزرگى با آنان معاشرت داشته ام. اينان، بدترينِ كودكان بوده اند و بدترينِ بزرگان اند!...آنان قرآن ها را از آن رو بر نيزه نكرده اند كه [شأنِ] آن را مى شناسند و به آن عمل مى كنند؛ بلكه اين، نيرنگ و عجز و فريب است، ساعتى ، بازوان و جُمجمه هاتان را به من عاريت دهيد، كه حق به نقطه برخوردِ [نهايى با باطل] رسيده و چيزى نمانده كه دنباله ستمگران بريده شود».
سخنان امام تمام نشده بود که بيست هزار نفر سلاحْ بر كفِ، سيه پيشانى (پيشانى پينه بسته) از كثرتِ سجود، به سوى على(عليه السلام) پيش آمدند. پيش گام آنان، مسعر بن فَدَكى، زيد بن حُصَين و دسته اى از قاريان بودند كه بعداً خوارج خوانده شدند. آنان حضرت را به اسم خواندند و نه با لقبِ «امير مؤمنان». و گفتند: اى على! اكنون كه به كتاب خدا فرا خوانده شده اى، شاميان را اجابت كن؛ و گرنه ، تو را مى كشيم، همان طور كه [عثمان] بن عفّان را كشتيم. به خدا سوگند، اگر ايشان را اجابت نكنى، چنان مى كنيم .
امام على(عليه السلام) به ايشان فرمود: «واى بر شما! من نخستين كسم كه هم به كتاب خدا فرا خوانْد و هم به آن پاسخ داد. مرا و ديندارى ام را روا نيست كه به كتاب خدا فرا خوانده شوم و آن را نپذيرم؛ بلكه به راستى، جز اين نيست كه من با اينان مى جنگم تا به حكم قرآن تن دهند؛ چرا كه ايشان از فرمان خدا سرپيچيده و پيمان او را شكسته و كتابش را فَرا پشت افكنده اند. به تحقيق، آگاهتان كردم كه آنان، يقيناً قصد فريب شما كرده اند و خواهانِ عمل به قرآن نيستند» .
آنان گفتند: تنها راه این است که شامیان را اجابت کنی. و گفتند: پىِ اَشتر بفرست تا نزد تو آيد.
اشتر به قرارگاه معاويه نزديك شده بود و چيزى نمانده بود كه بدان راه يابد.
على(عليه السلام)، يزيد بن هانِئ سُبَيعى را نزد اَشتر فرستاد و او را طلبيد... پس مالک روى به جانب عراقیان نهاد تا به آنان رسید و گفت: اى عراقيان! اى فرومايگان سست عنصر!
آيا اكنون كه شما بر شاميان چيره گشته ايد و آنان دريافته اند كه بر ايشان پيروز مى شويد، قرآنها را برافراشته اند! شما چنين مى كنيد؟! به خدا سوگند، ايشان فرمان خدا در قرآن و سنّت پيامبر صلى الله عليه وآله را فرو نهاده اند. پس آنان را اجابت نكنيد و به من به اندازه يك اسب تاختن، فرصت دهيد، كه من به پيروزى چشم دوخته ام .
گفتند: آن گاه ما در خطاى تو سهيم مى شويم!
مالک گفت: درباره خودتان برايم بگوييد، آيا آن گاه كه نبرد مى كرديد و برگزيدگانتان كشته شدند بر باطل بودید؛ و اکنون که از نبرد دست کشیده اید، بر حق هستید؟ که اگر این طور فکر می کنید پس در این صورت، كشته شدگانتان كه فضيلتشان را انكار نمى كنيد و از شما برتر بودند، در آتش اند!
گفتند: ما را وا گذار، اى اشتر! ما در راه خدا با ايشان جنگيديم و اینک برای همو که منزه است، جنگ با ايشان را وا مى نهيم. ما نه پيرو توايم و نه اميرت. پس از ما دور شو!
مالک گفت: به خدا سوگند، فريبتان دادند و فريب خورديد.اى سيه پيشانى ها! ما مى پنداشتيم نماز خواندن [هاى فراوانِ] شما از سرِ بى ميلى به دنيا و شوق ورزيدن به ديدار خدا است. امّا اكنون وضع شما را جز آن نمى بينم كه از مرگ به سوى دنيا مى گريزيد. چه زشت است [كار شما] اى همانندانِ پيرْ شترِ نجاستخوار! و شما از اين پس، هرگز رنگ عزّت را نخواهيد ديد.
امام على (عليه السلام) فرمود: «اين، نيرنگ است. ايشان اهلِ قرآن نيستند قصد دارند شما را از خود، باز دارند».
اشعث گفت: به خدا سوگند، اگر دعوتشان را نپذيرى، از تو كناره خواهم گرفت.
يمنى ها هم به اشعث گرويدند و گفتند: به خدا سوگند، يا دعوت ايشان را اجابت مى كنى يا اینکه تو را می کشیم! و بدین گونه شامیان با نیرنگ قرآن برافراشتن، خود را از شکست قطعی رهانیدند. و یاران امام را در مقابل امام علیه السلام قرار دادند.(2). (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.