پاسخ اجمالی:
ابن عساكر در تاريخ خود، از على بن محمّد از پدرش روایتی با این مضمون نقل می کند و بعد می نویسد: «اين حديث مُنْكَر و خلاف واقع است، و سند آن را متّصلِ به حسين(ع) نمى دانم». آری اين حديث، دروغى خالص است و راوی آن دروغگو است، و كتابى از احاديث جعلى در فضايل معاويه نگاشته است.
پاسخ تفصیلی:
ابن عساكر در تاريخ خود(1) از طريق ابوعمر و زاهد(2)، از على بن محمّد از پدرش نقل كرده است: «رأيت الحسين و قد وفد على معاوية زائراً، فأتاه في يوم جمعة و هو قائم على المنبر خطيباً، فقال له رجل من القوم: يا أمير المؤمنين ائذن للحسين يصعد المنبر. فقال له: معاوية: ويلك دعني أفتخر، فحمد الله و أثنى عليه، ثمّ قال: سألتُك بالله يا أبا عبدالله! أليس أنا ابن بطحاء مكّة؛ فقال: إي و الّذي بعث جدّي بالحقّ بشيراً. ثمّ قال: سألتك بالله يا أبا عبدالله! أليس أنا خال المؤمنين؟! فقال إي و الّذي بعث جدّي نبيّاً. ثمّ قال: سألتُك بالله يا أبا عبدالله أليس أنا كاتب الوحي؟ فقال: إي و الّذي بعث جدّي نذيراً. ثمّ نزل معاوية وصعد الحسين بن علىّ فحمد الله بمحامد لم يحمده لأوّلون والآخرون بمثلها، ثمّ قال: حدّثني أبي، عن جدىّ، عن جبرئيل، عن الله تعالى، أنّ تحت قائمة كرسىّ العرش ورقة آس خضراء مكتوب عليها: لا إله إلاّ الله محمّد رسول الله، يا شيعة آل محمّد لا يأتي أحدكم يوم القيامة يقول: لا إله إلاّ الله أدخله الله الجنّة. فقال له معاوية: سألتُك بالله يا أبا عبدالله من شيعة آل محمّد؟! فقال: الّذين لايشتمون الشيخين أبا بكر وعمر، ولا يشتمون عثمان، ولا يشتمون أبي، ولا يشتمونك يا معاوية»؛ (حسين را ديدم كه به ملاقات معاويه آمده بود، پس در روز جمعه اى در حالى كه بر منبر ايستاده بود و خطبه مى خواند نزد او آمد، پس مردى از آن قوم گفت: اى امير المؤمنين به حسين اجازه بده تا بالاى منبر رود. معاويه به او گفت: واى بر تو مرا واگذار تا افتخار كنم، پس حمد و ثناى الهى بجا آورد آنگاه گفت: اى ابا عبدالله! تو را به خدا سوگند! از تو مى پرسم آيا من فرزند بطحاء مكّه نيستم؟ گفت: آرى، سوگند به آنكه جدّم را به حقّ، بشارت دهنده مبعوث نمود ! سپس گفت: اى ابا عبدالله! تو را به خدا سوگند! از تو سؤال مى كنم آيا من دايى مؤمنان نيستم؟ گفت: آرى، سوگند به آنكه جدّ مرا به پيامبرى مبعوث نمود. سپس گفت: اى اباعبدالله! تو را به خدا سوگند! از تو سؤال مى كنم آيا من نويسنده وحى نيستم؟ گفت: آرى، سوگند به آنكه جدّ مرا بيم دهنده مبعوث نمود. سپس معاويه فرود آمد و حسين بن على بالاى منبر رفت و خدا را چنان ستايش كرد كه اوّلين و آخرين چنينن ستايشى نكرده اند، سپس گفت: پدرم از جدّم از جبرئيل از خداى تعالى نقل كرده است: در زير پايه هاى كرسى عرش، برگ سبزِ درخت آس(3) است كه بر روى آن نوشته شده است: لا اله إلاّ الله محمّد رسول الله، اى شيعه آل محمّد! هيچ يك از شما در روز قيامت در حال گفتن لا اله إلاّ الله نمى آيد مگر اينكه خدا او را وارد بهشت مى كند. آنگاه معاويه گفت: اى ابا عبدالله! تو را به خدا سوگند! از تو سؤال مى كنم شيعه آل محمّد كيست؟ گفت: كسانى كه به ابوبكر و عمر و عثمان و پدرم و به تو اى معاويه دشنام نمى دهند).
ابن عساكر نوشته است:
اين حديث مُنْكَر و خلاف واقع است، و سند آن را متّصلِ به حسين نمى دانم.
علاوه بر این لازم به ذکر است: اين حديث، دروغى خالص است و گره هاى سند آن باز شده و حلقه هاى آن سست و ضعيف است؛ امّا ابو عمرو زاهد، دروغگو است، و كتابى از احاديث جعلى در فضايل معاويه نگاشته است (4) و در سال (345) از دنيا رفته است.
و امّا شيخ او، على صائغ، جدّاً ضعيف است، و خطيب در تاريخ خود او را به همين ضعف توصيف كرده است(5)، و دارقطنى نيز آن گونه كه در «لسان الميزان» آمده او را ضعيف دانسته است(6).
وامّا پدرش، مجهول است و یادی از او نشده است، و در طبقه کسانی است که از مالک، متوفّای سال (179) روایت می کنند. پس او کجا و چگونه امام حسین(علیه السلام) که در سال (61) هجری شهید شده، را دیده است؟ و چگونه معاویه که در سال (60) در گذشته را درک کرده است؟(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.