پاسخ اجمالی:
آنگاه كه در صِفّين جنگ شدت گرفت، معاويه به عبدالله ابن عبّاس نوشت: ... ما به حكومت شام قناعت مى کنيم، شما نیز به حكومت عراق... اگر مردم پس از عثمان با تو بيعت مى كردند، ما نیز با تو بیعت مى کردیم. ابن عباس در پاسخ نوشت: ما با شما به سبب تجاوزگرى تان مى جنگيم ... مردم با على بيعت كردند كه از من بهتر است. اى معاويه، تو كجا و خلافت كجا، تو آزادشده و فرزندِ آزادشدگان هستی و خلافت از آنِ مهاجران پيشگام است و آزادشدگان سهمى از آن ندارند.
پاسخ تفصیلی:
در کتاب أنساب الأشراف ـ به نقل از عيسى بن زيد ـ آمده است: آن گاه كه در صِفّين، ميان على (عليه السلام) و معاويه جنگ شدت گرفت معاويه به عمرو بن عاص گفت: سرآمدِ مردمِ همراهِ على، عبد الله بن عبّاس است. خوب است نامه اى به وى بنويسيم تا با آن، دلش را نرم كنيم. چرا که اكنون اين جنگ، ما را در كامِ مرگ فرو برده است.
عمرو گفت: ابن عبّاس، بسى زيرك است و فريب نمى خورَد.
معاويه گفت بنويس: ... پس از على، تو پيشاهنگ اين حركتى. پس به آينده، نه به سانِ گذشته، بنگر.
به خدا سوگند، اين جنگ براى ما و شما گريزى ننهاده است. بدان كه شام جز با هلاكتِ [اهلِ] عراق، به تصرّف در نمى آيد و عراق نيز جز با هلاكتِ [اهلِ] شام به دست نيايد؟!
اکنون من نمى گويم كاش، حال جنگ بازگردد؛ بلكه مى گويم كاش هرگز جنگ در نمى گرفت. در ميان ما كسانى هستند كه از رويارويى در نبرد بيزارند، همان گونه كه در شما نيز چنين كسانى هستند. جز اين نيست كه چنين كسى، مى تواند فرمانده باشد و شايسته اطاعت ...؛ و آن كس، تويى.
آن گاه عمرو بن عاص [اين شعار را] اضافه کرد:
«طالَ البَلاءُ فَما يُرجى لَهُ آسِ *** بَعدَ الإلهِ سِوى رِفقِ ابنِ عَبّاسِ
اُنظُر فِدىً لَكَ نَفسي قَبلَ قاصِمَة *** لِلظّهرِ لَيسَ لَها راق ولا آسي
أهلُ العِراقِ وأهلُ الشّامِ لَن يَجِدوا *** طَعمَ الحَياةِ لِحَرب ذاتِ أنفاسِ
فَاصدَع بِأَمرِكَ أمرَ القَومِ إنَّهُمُ *** خِشاشُ طَير رَأَت صَقراً بِحَسحاسِ»؛
(فتنه به درازا انجاميد و پس از [لطفِ] خدا
جز به مدارا و نرمشِ ابن عبّاس، اميدِ چاره نتوان بست.
جانم به قربانت! پيش از [نبردِ] درهم كوبنده پشتِ [انسان ها]
كه هيچ تعويذ و درمانى براى آن نمى توان يافت، در انديشه چاره باش!
پس از جنگى دراز مدّت، ديگر عراقيان و شاميان
هرگز طعم زندگى را نخواهند چشيد.
با فرمانِ خويش، كار اين گروه را به سرانجام رسان
كه ايشان پرندگانى كوچك اند كه پرنده شكارى تيز پروازى راديده اند [و مضطرب ونيازمندِ يارى اند]).(1)
آن گاه معاويه گفت بنويس: ... اكنون حال چنين است كه مى بينى و اين جنگ ها برخى از هر دو طرف را چنان در كام خود فرو بُرده كه در آن به برابرى رسيده ايم. پس هر چه شما را در ما به طمع اندازد، ما را در شما به طمع مى افكَنَد و هر چه شما را از ما منصرف سازد، ما را از شما منصرف مى كند....
شما امروز در رويارويى با ما به تندىِ ديروز نيستيد و فردا نيز به تندىِ امروز نخواهيد بود. ما به حكومت شام كه در چنگ داريم، قناعت مى ورزيم، شما هم به حكومت عراق كه در دست داريد، قناعت كنيد.
پس بر قريش رحم آوريد كه از بزرگانش تنها شش تن مانده اند: دو در شام، دو در عراق، و دو در حجاز؛ اما دو تنِ شام؛ من و عمرو، دو تنِ عراق؛ تو و على، و دو تنِ حجاز؛ سعد و ابن عُمَر!.
دو تن از اين شش تن، با شما دشمنى ورزيده اند و دو تنِ ديگر، در شما توقّف كرده اند، که سعد و ابن عمر هستند.
اين را بدان که امروز، تو سرآمدِ اين جمع هستى. اگر مردم پس از عثمان با تو بيعت مى كردند، ما شتابان تر از آن كه به سوى على رويم، به تو مى گرويديم. والسلام.(2)
آن گاه كه اين نامه به ابن عبّاس رسيد، وى خشمگين شد و گفت: تا کي، فرزندِ هِند، عقل مرا به خود مى خوانَد و تا چه زمان، آنچه را در دل دارم، به صراحت نگويم؟
سپس به وى نوشت: امّا بعد؛ همانا نامه ات به من رسيد و آن را خواندم. پس بدان طلحه و زبير؛ همانند تو افرادي را ضدّ على (عليه السلام) گرد آوردند و آن گاه، با بيعت شكنى خروج كرده، و خواهانِ حكومت شدند. پس ما با ايشان، بر پيمان شكنى شان جنگيديم و امروز با شما بر تجاوزگرى تان مى جنگيم.
و امّا اين گفته ات كه از قريش بيش از شش تن نمانده؛ پس [بدان كه] چه فراوان اند مردان قريش و چه نيكويند باقى ماندگانِ ايشان كه برگزيدگانشان با تو جنگيدند و آنان كه ما را تنها نهاده اند، همانان اند كه تو را نيز تنها نهاده [و بى طرفى گزيده] اند.
و اينك براى تو روزى نزد ما نمانده است – و جايگاهي نزد ما نداري-؛ و امّا اين گفته ات كه اگر مردم با من بيعت مى كردند،- شتابان مي گرويديد - اينک مردم با على بيعت كردند كه از من بهتر است.
اى معاويه! تو كجا و خلافت كجا، كه تو آزادشده و فرزندِ يكى از آزادشدگانى؟ خلافت از آنِ مهاجران پيش گام است و آزادشدگان را از آن، سهمى نيست. والسّلام!. (3).(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.