پاسخ اجمالی:
علي(ع) به نمایندگی از مردم با عثمان گفتگو کرد و عثمان در جواب امام گفت: با مردم گفتگو کن و برايم مهلت بگير تا از ستمى که بر آنان رفته، به درآيم و هر يک از کارگزارانم را که مسلمانان نمى پسنديد، برکنار نمايم و ... اما مروان بن حکم او را از تصميمش باز داشت و گفت: مردم بر تو گستاخ مى شوند. پس، هيچ يک از آنان را برکنار مکن. لذا مردم نيز گناهان بزرگ عثمان را ناديده نگرفتند و بدترين دشنامها به او دادند و هيچ يک از صحابه نيز مانع دشنام نسبت به او نمى شدند.
پاسخ تفصیلی:
در کتاب عقدالفرید آمده است: مردم، نزد على(علیه السلام) آمدند و درباره آنچه از عثمان ناپسند مى داشتند، شکایت کردند و از امام(علیه السلام) خواستند، با عثمان گفتگو کند، تا از ظلم و ستم به مردم دست بردارد؛ امام(علیه السلام) بر عثمان وارد شد و فرمود : «مردم، مرا میانجى خود و تو ساخته اند. به خدا سوگند، نمى دانم به تو چه بگویم! ... تو همان گونه که ما دیده ایم، دیده اى و همان سان که شنیده ایم، شنیده اى...پس، خدا را، خدا را [در نظر داشته باش]! مواظب خود باش که به خدا سوگند، تو نابینا نیستى تا به تو ره بنمایند. راه، هویداست و نشانه هاى دین برپا... بدان که بدترینِ مردم در نزد خدا پیشواى ستمکاری است که گم راه و گم راه کننده است و سنّت مقبول را مى میراند و بدعت رها شده را زنده مى گردانَد. من خود از پیامبر خدا(صلي الله عليه و آله) شنیدم که فرمود: روز قیامت، پیشواى ستمکار را می آورند، بى آن که یاور و یا عذرخواهى داشته باشد. او را در دوزخ مى اندازند و در آن همچون سنگ آسیاب مى چرخد. سپس او را در قعر آن، به بند مى کشند.
من تو را به خدا سوگند مى دهم که...پس از این عُمرى که بر تو گذشته، براى مروان، همانند چارپایى به بند کشیده شده مباش تا تو را به هر جا که بخواهد، بکشد».
عثمان گفت: با مردم گفتگو کن و برایم مهلت بگیر تا از ستمى که بر آنان رفته، به درآیم.
امام(علیه السلام) فرمود: «آنچه در مدینه است، مهلتى نیاز ندارد و مهلت آنچه در مدینه نیست، تا هنگام رسیدن فرمان تو به آنجا است».(1)
همچنین در شرح نهج البلاغة ـ به نقل از ابن عبّاس ـ آمده است: امام علی(علیه السلام) فرمود: « اى عثمان! به سوى خدا باز گرد و بنگر که آیا از عمرت، جز به اندازه تشنگى درازگوش(2) باقى مانده است! پس تا کى و تا به کجا؟! آیا نابخردانِ بنى امیّه را از [دست درازى به] آبروى مسلمانان و کِشت و زرع و اموالشان باز نمى دارى؟ به خدا سوگند، اگر در دور دست ترین نقطه، کارگزارى از کارگزارانت ستم کند، گناهش میان تو و او مشترک خواهد بود».
عثمان گفت: هر یک از کارگزارانم را که مسلمانان نمى پسندید، برکنار مى نمایم.
اما مروان بن حکم او را از تصمیمش باز داشت و گفت: مردم بر تو گستاخ مى شوند. پس، هیچ یک از آنان را برکنار مکن.(3)
همچنین ابن قتیبه می نویسد: وقتى که اعتراض مردم بر عثمان بالا گرفت، عثمان در نامه اى به على(علیه السلام) چنین نوشت: آن سیلى که همه چیز را با خود خواهد برد رو کرده است، کار از حدّ دور اندیشى نیز گذشته است. خشم مردم در مورد من بالا گرفته است. آنان جز به خون من به چیزى دیگر خشنود نمى شوند.(4)
ابن اثیردر کتاب الکامل فی التاریخ می نویسد: بعضى از یاران پیغمبر(صلي الله عليه و آله) به یک دیگر نامه نوشتند و [به خاطر ظلم و فساد عثمان] گفتند: همه نزد ما بر گردید که جهاد اینجاست.
مردم هم گناهان بزرگ عثمان را نادیده نگرفتند و بدترین دشنامها را که ممکن است به کسى داده شود به او دادند. هیچ یک از یاران پیامبر(صلي الله عليه و آله) مانع دشنام و بدگوئى نسبت به او نمى شدند مگر زید بن ثابت و ابو اسید ساعدى و کعب بن مالک و حسان بن ثابت - که آنها از او دفاع مى کردند-. مردم همه جمع شدند و نارضایتی خودشان را اعلام کردند.(5).(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.