پاسخ اجمالی:
از جمله دلایلی که ایمان ابوطالب(ع) را ثابت مى کند شعرها و کلمات ایشان است، مانند: «محمّد پیامبرى مانند موسى است که به پیامبرى او در اول همه کتابها به نام او تصریح شده»، «به خداى کعبه قسم! پیامبر را به خاطر سختىها با [بت] عزّا عوض نمىکنیم»، «بهترین مردم محمد است و او وزیر موسى و مسیح است. براى ما هدایتى آورد مثل هدایتى که آن دو آوردهاند...»، «هیچ گاه گوش به سخن ملامتگران فرا نداده و ذره ای به کفر و عصیانگری متمایل نمیباشم»، «فرزند برادرم هرگز دروغ نمىگوید» و نمونه های بسیار دیگر.
پاسخ تفصیلی:
از جمله مسائلى که ایمان جناب ابوطالب را ثابت مى کند شعرها و کلماتى است که ایشان در عرصههاى مختلف سروده است که در این مجال مواردی از گفتار ایشان را که دلالت واضحى بر مطلب دارند بیان مىکنیم:
الف: ابن اسحاق مىگوید: - بعد از نزول آیه تبت یدا ابى لهب - پس از آنکه قریش بر علیه پیامبر هم پیمان شدند و آن اقدامات قبیح را بر ضد پیامبر انجام دادند ابو طالب گفت:
«ألم تعلموا أنّا وجدنا محمداً *** رسولا کموسى خط فی أولّ الکتب
فلسنا وربّ البیت نُسلم أحمداً *** لعزّاءَ من عضّ الزمان ولا کربِ»؛
(آیا نمىدانید ما محمّد را یافتیم پیامبرى مانند موسى که به پیامبرى او در اول همه کتابها به نام او تصریح شده است.
به خداى کعبه قسم! ما پیامبر را به خاطر سختىها و مشکلات با [بت] عزّا عوض نمىکنیم).(1)
ب: بعد از اینکه عمرو عاص به حبشه رفت تا جعفر بن ابی طالب و همراهانش را پیش نجاشى پادشاه حبشه رسوا کند! و آنها را از پادشاه حبشه تحویل گرفته و براى مجازات به حجاز نزد مشرکین برگرداند، ابوطالب نامه اى به نجاشى نوشته و در آن با سرودن ابیاتى نجاشى را دعوت به عدل و احسان با آنها کرده است.
ابن کثیر مىگوید: زیاد از ابن اسحاق نقل کرده است که ابوطالب زمانى که برخورد قریش را دید نامه اى به نجاشى نوشت و در آن ضمن ابیاتى او را به عدل و احسان نسبت به کسانى که از خانواده اش به او پناهنده شده اند دعوت کرد:
«و نَعلم أبیتَ اللّعْنَ أنّکَ ماجِدٌ *** کریمٌ، فلا یَشقى لدیکَ المُجانبُ
وَ نعلم بأنّ اللهَ زادَک بَسْطَةً *** وأفعالَ خیرٍ کلُّها بکَ لازِبُ»؛
(و مىدانیم که تو چنان خوب و کریم هستى که از طرف تو به کسى که نزد تو است ستم نمى شود.
و مىدانیم که خدا قدرت تو را زیاد کرده است و همه اسباب نیکى و خیر با تو عجین است).(2)
ج: حاکم با سند خود از ابن اسحاق نقل مىکند که: ابوطالب ابیاتى براى نجاشى سرود که او را به نیکىِ با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود:
«لیعلم خیار الناس أنّ محمدا *** وزیر لموسى والمسیح ابن مریم
أتانا بهدی مثل ما أتیا به *** فکلٌّ بأمر الله یهدی و یعصم»؛
(باید بداند که بهترین مردم محمد است و او وزیر موسى و حضرت مسیح است.
براى ما هدایتى آورد مثل هدایتى که آن دو آوردهاند پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت مىکند و حفظ مىشود).(3)
د: ابن هشام مىگوید: زمانى که ابوطالب از بزرگان عرب نسبت به حمله به قوم خود ترسید، قصیدهاى سرود که در آن به حرم مکه و منزلت آن پناه برده بود و بزرگان قومش او را دوست داشتند و او از این مطلب آنها را باخبر کرده بود و غیر از این مطلب در شعرش وجود دارد که او هرگز رسول خدا را تسلیم آنها نخواهد کرد و او را در مقابل هیچ چیز رها نخواهد کرد مگر اینکه بدون او بمیرد پس ابوطالب مىگوید:
«خلیلیّ ما أُذنی لأوّلِ عاذلِ *** بِصَغْواءَ فی حقٍ ولا عند باطلٍ
أعوذ برب الناس من کل طاعن *** علینا بسوء أو ملح بباطل
وبالبیت حق البیت من بطن مکة *** وبالله إن الله لیس بغافل»؛
(هیچ گاه گوش به سخن ملامتگران فرا نداده و ذرهای به کفر و عصیانگری متمایل نمیباشم
پناه مىبرم به خالق مردم از گروهى که به بدى بر ما طعن مىزنند و یا ما را نسبت به باطل مىدهند.
قسم به کعبه، خداوند از توطئه توطئهگران غافل نیست).(4).(5)
دلالت این اشعار بر ایمان ابو طالب:
ابن حجر عسقلانى به نقل از ابن التین (عبد الواحد السفاقسى از شارحان صحیح بخارى)، مىنویسد:
همانا این شعر ابوطالب دلالت دارد بر این که او از نبوت رسول گرامى اسلام، قبل از بعثت اطلاع داشته است به خاطر مطلبى که بحیرا یا غیر او درباره پیامبر به او گفته است.(6)
علامه امینى (رضوان الله تعالى علیه) در باره دلالت این اشعار بر ایمان حضر ابوطالب (علیه السلام) و نیز در باره عدم رعایت انصاف از جانب برخى از علماى اهل سنت مىنویسد: من نمى دانم که شهادت و اعتراف به نبوت اگر با این شیوه هاى مختلفى که در این اشعار ذکر شد محقق نگردد با چه چیزى محقق مىشود؟ و اگر یکى از این مطالب یا شعرها از هر کس دیگر نقل شده بود همه بر اسلام او متفق القول بودند؛ اما همه این مطالب باز هم دلالت بر اسلام ابوطالب نمىکند. این مسأله عجیب است و جاى تامل دارد.!!(7)
ابوطالب: فرزند برادرم «هرگز دروغ نمىگوید»:
محمد بن اسماعیل بخارى در تاریخ خود در ترجمه عقیل بن أبوطالب (علیهما السلام) و طبرانى در معجم الکبیر و ابن حجر در المطالب العالیه، مىنویسند: «جَاءَتْ قُرَیْشٌ إلى أبی طَالِبٍ فَقَالُوا: ان بن أَخِیکَ یُؤْذِینَا فی نَادِینَا و فی مَجْلِسِنَا فَانْهَهُ عن إِیذَائِنَا ... قال أبو طَالِبٍ: «ما کَذَبَنَا إبن أَخِی قَطُّ» فَارْجِعُوا»؛ (قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: پسر برادر تو ما را در مجالسمان اذیت مىکند، او را از این کار منع کن. ابوطالب به عقیل دستور دارد که محمد (صلی الله علیه وآله) را پیش من بیاور، عقیل به زور او را خارج و در وسط روز در حالى که هوا آن قدر گرم بود که به دنبال سایه اى مىگشتند که از شدت گرما در امان باشد. وقتى نزد ابوطالب آمدند، ابوطالب گفت: برادران عموى تو خیال مىکنند که تو آنها را در مجالس و اجتماعاتشان اذیت مى کنی، از اذیت آنها دست بردار.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چشمانش به سوى آسمان گرداند و فرمود: آیا این خورشید را مى بینی؟ گفتند: بلی. آن حضرت فرمود: من نمى توانم از دعوتم دست بردارم؛ همان گونه اى که شما [قادر نیستید] شعلهاى از شعلههاى خورشید را برافروزید (در اختیار داشته باشید).
ابوطالب گفت: پسر برادر من «هرگز» به ما «دروغ نگفته» است، پس بازگردید.(8)
ابن حجر بعد از نقل این روایت مىگوید: هذا إسناد حسن.(9)
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید: طبرانى در اوسط و کبیر این روایت را نقل کرده است و ابویعلى نیز به اختصار نقل کرده است و راویان ابویعلی، راویان صحیح بخارى هستند.(10)
دلالت این مطلب بر ایمان جناب أبوطالب (علیه السلام) روشن و آشکار است؛ چرا که او دروغ را به طور مطلق و در همه امور از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نفی می کند و به خداوند سوگند یاد مىکند که فرزند برادرش، هرگز - حتی در ادّعای پیامبری - دروغ نگفته است.
این جمله تأیید آشکار نبوت و رسالت آن حضرت است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.