پاسخ اجمالی:
مخالفین برای اثبات کفر ابوطالب(ع) به روایات ضعیف و ادّله واهى تمسک کردهاند که حتی بر مبناى اهل سنّت در رجال و حدیث، قابل استناد و صحیح نیستند، مانند: روایتی که بخاری آورده که در سند آن: 1-سفیان ثورى است. وى مدلّس است و علاوه بر تدلیس، از دشمنان رسول خدا(ص) روایت نقل می کند. 2 ـ عبد الملک بن عمیر است که رجالیون می گویند: او جدًا ضعیف است.
پاسخ تفصیلی:
مخالفین برای اثبات کفر ابوطالب(علیه السلام) به روایات ضعیف و ادّله واهى تمسک کردهاند که هیچ یک از آنها نه تنها بر مبناى شیعه، بلکه بر مبناى اهل سنّت در رجال و حدیث، قابل استناد و صحیح نیستند.
یکى از این روایات را که در صحیح بخارى – صحیح ترین کتاب بعد از قرآن به اعتقاد اهل سنت - آمده است از نظر قواعد حدیثى اهل سنت بررسى مى کنیم، این روایت به حدیث ضحضاح (گودال آتش) مشهور است. و با دو سند توسط بخاری روایت شده است
سند اول:
«حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیى عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ (رضی الله عنه) قال لِلنَّبِیِّ (صلى الله علیه وسلم) ما أَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فإنه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک؛ قال: هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا أنا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْأَسْفَلِ من النَّارِ»؛ (عباس بن عبد المطلب به رسول خدا (صلى الله علیه وسلم) گفت: عمویت از تو سودى نبرد؛ در حالى که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: «او در حوضچه اى از آتش مى باشد و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایینترین درجه جهنم به سر مى برد»).(1)
سند دوم:
در روایت دوم بخارى آمده است: «حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ حدثنا اللَّیْثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبد اللَّهِ بن خَبَّابٍ عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ (رضی الله عنه) أَنَّهُ سمع النبی (صلى الله علیه وسلم) وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ، فقال: لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَةِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ من النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی منه دِمَاغُهُ»؛ (از ابوسعید خدرى نقل شده است که: از ابوطالب در نزد رسول خدا (ص) یاد شد، آن حضرت فرمود: «امیدوارم که شفاعت من در روز قیامت شامل حال او شود، او در میان حوضچه اى از آتش قرار مىگیرد که ساق او را فرا مىگیرد و از آنجا تا مغز، او را مىجوشاند»).(2)
و مسلم نیشابورى نیز در صحیح خود مىنویسد: «حدثنا بن أبی عُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَ یَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَأَخْرَجْتُهُ إلى ضَحْضَاحٍ»؛ (عبد الله بن حارث مىگوید از عباس بن عبد المطلب شنیدم که گفت: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یارى کرد، آیا از این عمل سودى مى برد؟ آن حضرت فرمود: « بلی، او در سخت ترین جاى آتش بود من او را به ضحضاح (گودالی از آتش) آوردم»).(3)
البته روایات دیگرى نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگى تقریبا به همین صورت است.
ما به جهت اختصار روایت اوّل را بررسى سندى می کنیم .
1. سفیان ثوری:
در سند این روایت سفیان ثورى است، وى مدلّس بوده و تدلیس او از نوع تدلیس «تسویه» بوده است.
سیوطی در تعریف این نوع از تدلیس گفته است: «ربّما یسقط... أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث»؛
(گاهى چیزى از حدیث کم مى کرد یا دیگرى چنین مى کرد، به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است).(4)
سیوطى مىنویسد: «خطیب بغدادى مى گوید: اعمش و سفیان ثورى این کار را انجام مىدادهاند».
علائى گفته: «این نوع از تدلیس، زشت ترین و بدترین نوع آن است».
عراقى گفته است: «هر کسى که این کار را عمداً انجام دهد، به روایتش ضرر مى زند و روایتش مورد اعتماد نیست».
شیخ الاسلام (ابن حجر عسقلانی) گفته است: «شکى نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثورى و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند، این عذر آنها از آنها پذیرفته نمى شود که کسى بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسى به کار مى بردهاند که نزد خودشان ثقه بوده اند؛ ولى نزد غیر آنها ضعیف بوده اند».(5)
ابن صلاح با پیروى از خطیب بغدادى و به پیروى از عدهاى از فقهاء و محدثین حتى آنهایى که حدیث مرسل را قبول دارند و به آن احتجاج مىکنند، مىگوید: «تدلیس به خودى خود جرح و عیب است؛ زیرا در آن تهمت پوشاندن حق وجود دارد. از آنجایى که ما به راحتى مىتوانستیم بفهمیم که این فردى که این آقاى مدلس از او روایت نقل مى کند ثقه است یا ضعیف یا این که او مىتوانسته روایت بشنود یا خیر؛ اما این مدلس با این کارش ما را از مرحله کشف این مطلب به احتمال این که این آقا شاید از او شنیده باشد شاید فردى که نامش ذکر شده ثقه باشد و یا شاید هم ضعیف باشد مىکشاند و این توهم ایجاد مى شود که شاید او از این راوى حدیث شنیده باشد...».(6)
حتى طبق اصول مالک بن أنس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست. سخاوى در فتح المغیث مىنویسد: « و ممن حکى هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر على أصول مالک»؛ (اگر ثابت شود که کسى تدلیس را انجام داده است، عیب است و هیچ وجه روایت وى پذیرفته نمى شود. قاضى عبد الوهاب گفته است: این مطلب با مبناى مالک بن أنس موافق است.(7)
خطیب بغدادی، از علماى مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است:
«سمعت الشافعی، یقول: قال شعبة بن الحجاج: «التدلیس أخو الکذب»»؛ (از شافعی شنیدم که می گفت: شعبة بن حجاج مى گوید: «تدلیس، برادر دروغ است»).
«سمعت أبا أسامة یقول: «خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی إلا کذابون»»؛ (از أبا اسامه شنیدم که مى گفت: «خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آنها در نزد من دروغگو یانى نیستند»).(8)
با این حال، چگونه مىتوان به روایت هاى سفیان ثورى اعتماد کرد؟
علاوه بر تدلیس، سفیان از دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایت نقل می کند: سفیان ثورى از کسانى همچون خالد بن سلمة بن العاص، روایت نقل کرده است که به نقل ابن عائشه، این شخص شعرهایى را از بنى مروان که در هجو رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود مى خوانده است.(9)
ابن حجر عسقلانى در باره خالد بن سلمة مى گوید:
«و ذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التى هجى بها المصطفى (صلى الله علیه وسلم)».(10)
از کجا معلوم که شخص حذف شده در روایات سفیان ثوری، چنین افرادى نباشد و ایشان به خاطر صحیح جلوه دادن روایت، نام وى را حذف کرده باشد؟!
2 ـ عبد الملک بن عمیر:
ذهبى درباره او مى گوید: «عمر او طولانى شد و حافظه او ضعیف شد ابو حاتم مى گوید: او حافظ نیست، حافظه او تغییر کرد و احمد مى گوید: ضعیف است و اشتباه مى کند و ابن معین مى گوید: اشتباه مى کند و ابن خراش مى گوید: شعبه او را قبول نداشت، کوسج از احمد بن حنبل نقل کرده است: او جدا ضعیف است».(11)
روایات دیگر نیز از نظر سندى مردود است، که به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مىکنیم، و طبیعى است که اگر روایت منقول در بخارى ضعیف و مردود باشد بقیه روایات نیز خالى از اشکال نیست؛ چرا که اگر روایت صحیحی وجود داشت جناب بخارى حتما آن روایت را نقل مى کرد.
دوستانى که طالب مطالب بیشتر هستند به کتاب علامه امینى(رضوان الله تعالى علیه) مراجعه فرمایند. ایشان تقریبا تمام روایات را بررسى سندى کرده ند.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.