پاسخ اجمالی:
پیامبر(ص) پس از نازل شدن آیه انذار، همه نزدیکان خود را دعوت کرد اما ابولهب مجلس را به هم زد. حضرت رسول روز بعد آنها را دوباره دعوت کرد و این بار بعد از صرف غذا به آنها گفت هیچ کسی برای قوم خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام نیاورده، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و شما را به سوی خدا دعوت می کنم، هر یک از شما دعوت مرا بپذیرد برادر، وصی و خلیفه من در میان شما خواهد بود. تنها کسی که دعوت پیامبر را پاسخ گفت علی بود و پیامبر او را به برادری و وصایت و جانشینی خود منصوب ساخت.
پاسخ تفصیلی:
طبرى در کتاب «تاریخ»(1) خود، با سند خویش از على بن ابى طالب(علیه السلام) نقل کرده است:
«چون آیه «وأَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الأقْرَبِینَ»؛ ( و(نخست) خویشاوندان نزدیکت را انذار کن)(سوره شعراء، آیه214) بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نازل شد حضرت مرا خواند و فرمود: اى على! همانا خدا به من فرمان داده که خویشاوندان نزدیک خود را بیم دهم و از این رو این مطلب بر من گران آمده(2) و مى دانم هر گاه این امر را با آنها در میان گذارم آنچه را دوست ندارم از آنها مى بینم. پس از آن ساکت ماندم تا اینکه جبرئیل آمد و گفت:«اى محمّد! اگر آنچه را به تو فرمان داده ایم انجام ندهى پروردگارت تو را عذاب مى کند»؛ پس یک صاع گندم و یک پاى گوسفند و ظرف بزرگى از شیر تهیّه کن سپس فرزندان عبدالمطّلب را براى من جمع کن تا با آنها سخن بگویم و آنچه به آن فرمان داده شده ام را به آنها برسانم.
پس آنچه را حضرت به من دستور داده بود انجام دادم، سپس آنها را دعوت کردم که در آن روز حدود چهل مرد بودند و در میان آنها عموهای آن حضرت ابوطالب، حمزه، عبّاس، ابولهب و... حضور داشتند؛ وقتی جمع شدند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از من غذایى را که براى آنها درست کرده بودم طلب نمود. پس آن را آوردم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) یک قسمت از گوشت را برداشت و با دندان هایش تکّه تکّه کرد و در اطراف ظرف غذا گذاشت، سپس فرمود: با نام خدا شروع کنید. آنها غذا را خوردند تا جایى که احتیاج به چیز دیگرى نداشتند و من ندیدم مگر موضع دست هایشان را. و سوگند به خدایى که جان على در دست اوست یک مرد از آنها، تمامِ آنچه را براى همه آماده کرده بودم، مى خورد. سپس فرمود: اینها را سیراب کن، پس آن ظرف بزرگ را آوردم و نوشیدند تا همگى سیراب شدند و سوگند به خدا یک مرد از آنها، مثل آن مقدار را مى نوشید. و چون رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خواست با آنها سخن گوید ابولهب به سخن گفتن پیش دستى کرد و گفت: از دیر باز رفیق شما، شما را جادو کرده است. پس آنها متفرّق شدند و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با آنها سخن نگفت. و فرمود: اى على! فردا(آنها را جمع کن؛) این مرد پیش از من سخنى را که شنیدى گفت و قبل از اینکه سخن بگویم آنها متفرّق شدند، پس مانند این غذایى که درست کردى براى ما تهیّه کن و آنها را براى ما جمع کن. امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى گوید: پس همان کار را کردم و آنها را جمع کردم سپس حضرت از من خواست غذا را بیاورم، آن را آوردم و همان کارى را که دیروز کرده بود انجام داد و آنها خوردند تا اینکه سیر شدند. سپس فرمود: آنها را سیراب کن، و من آن ظرف بزرگ را آوردم و آنها نوشیدند تا همگى سیراب شدند.
در این هنگام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «یا بنی عبد المطّلب! إنّی والله ما أعلم شابّاً فی العرب جاء قومه بأفضل ممّا قدجئتُکم به، إنّی قد جئتُکم بخیر الدنیا والآخرة، وقد أمرنی الله تعالى أن أدعوَکم إلیه، فأیُّکم یوازرُنی على هذا الأمر على أن یکون أخی ووصیِّی وخلیفتی فیکم؟»؛ (اى فرزندان عبدالمطّلب! همانا سوگند به خدا من جوانى در عرب را نمى شناسم که براى قوم خود بهتر از آنچه من آورده ام، آورده باشد، همانا من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام، و خداى تعالى به من فرمان داده که شما را به سوى او دعوت کنم؛ پس کدام یک از شما مرا بر این کار کمک مى کند تا برادر و وصىّ و خلیفه من در میان شما باشد؟).
(امیرالمؤمنین) مى گوید: پس همگى از آن سرباز زدند، و من ـ که کم سنّ و سال ترین آنها بودم، و چشمانم قى(3) کرده بود، و شکمم بزرگتر از همه، و ساق پایم باریک تر از همه بودـ گفتم: اى رسول خدا! من کمک کار و پشتیبان تو بر این مهم مى شوم. پس دست بر گردنِ من نهاد و فرمود: «إنَّ هذا أخی ووصیِّی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا»؛ (همانا این، برادر و وصىّ و خلیفه من در میان شماست، از او بشنوید و اطاعت کنید). پس آنها در حالى که مى خندیدند برخاستند و به ابوطالب مى گفتند: به تو فرمان داد که به گفتار فرزندت گوش فرا دهی و از او اطاعت کنى!
رجال این سند همگى ثقه هستند، و ابو مریم عبدالغفار بن قاسم هم [برخي] اهل سنّت به خاطر شیعه بودنش او را ضعیف دانسته اند. و چنانکه در «لسان المیزان»(4) آمده، ابن عقده او را ستوده و در مدح او بسیار مبالغه کرده است. و حافظان شش گانه که اساتید حدیث و بزرگان روایت و مرجع در جرح و تعدیل، و دور انداختن روایت و پذیرش آن هستند روایات خود را به او اسناد داده اند و از او روایت کرده اند. و هیچ یک از آنها این حدیث را به خاطر اینکه ابو مریم در سند آن است، ضعیف و معیوب ندانسته است.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.