پاسخ اجمالی:
ابوالقاسم قیس بن سعد بن عباده، صحابى بزرگ و از اشراف و رؤسا و سیاستمداران و جنگ آوران و سخاوتمندان و سخنرانان و زُهّاد و دانشمندان عرب، و از استوانه هاى دین و پایه هاى مذهب به شمار مى رفت. قيس به منزله رئيس پليس پیامبر(ص) بود. على(ع) نيز او را در خلافتش به حکومت مصر گماشت و او در آنجا با زيرکى، کاردانى و سياستش در برابر معاويه و عمرو عاص مقاومت مى کرد. سخنرانی ها و گفته های او همه گواه بر تبحّر او در معارف الهى است، و گام هاى بلند او را در شناخت قرآن و سنّت نشان مى دهد.
پاسخ تفصیلی:
ابوالقاسم قیس بن سعد بن عباده؛ او همان صحابى بزرگ است. وى از اشراف و رؤسا و سیاستمداران و جنگ آوران و سخاوتمندان و سخنرانان و زُهّاد و دانشمندان عرب، و از استوانه هاى دین و پایه هاى مذهب به شمار مى رفت.
شرافت قیس:
او رئیس طایفه خزرج و از خاندان بزرگان این قوم است. خانواده او هم در زمان جاهلیّت و هم پس از اسلام داراى شرافت و عزّت بوده اند. سُلَیم بن قیس هلالى در کتابش مى نویسد(1): «حقیقتاً قیس بن سعد مهتر انصار و فرزند رئیس ایشان بود». مبرّد در کتاب «الکامل فی اللغة والأدب»(2) مى گوید: «قیس فردى شجاع، بخشنده، و سَرور بود». پدرش یکى از نقباء دوازده گانه است که اسلامِ قوم خودشان را براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ضمانت کردند و لازم به ذکر است نقیب، کسى است که ضامن دیگرى مى شود؛ براى توضیح بیشتر به «تاریخ ابن عساکر»(3) مراجعه نمایید.
حکومت و فرمانروایى او:
در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) قیس به منزله رئیس پلیس ایشان بوده و همان وظایفى را که یک رئیس در زمان ما انجام مى دهد او در زمان حضرت بر عهده داشت(4). در برخى از جنگ ها به همراه پیامبر شرکت کرده و پرچمدار انصار بود و حضرت او را براى جمع آورى صدقه(زکات ) به کار مى گرفت، وى از افراد صاحب نظر بود(5). پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در دوران حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایشان او را به ولایت مصر گماشتند و او با پاکى در آنجا امارت کرد. قیس از شیعیان و خیر خواهان على(علیه السلام) بود و حضرت در صفر سال 36 او را به ولایت مصر منصوب نمودند. پس از بازگشت از مصر طبق نقل «تاریخ یعقوبى»(6) امیرالمومنین(علیه السلام) او را به فرمانروایى آذربایجان گماردند.
زیرکى و کاردانى قیس:
با مطالعه تاریخ زندگانى قیس، شواهد محکمى بر کیاست و سیاستمدارى او یافت می شود؛ چه اینکه او نقش و جایگاه مهمّى در جنگ ها داشته و نظرات عمیقى در این باره ارائه مى داده و به دیدگاه هایش در پیش آمدهاى مهمّ عمل مى شد. در دوران حکومتش افکار بلندى داشت و امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) تیز هوشى و ذکاوت او را گرامى و نظراتش در حکومت را بزرگ مى داشت.
ابن کثیر در کتاب «البدایة والنهایة»(7) مى گوید:
على(علیه السلام) او را به حکومت مصر گماشت و او در آنجا با زیرکى و کاردانى و سیاستش در برابر معاویه و عمرو عاص مقاومت مى کرد.
قیس خود را در مکر و نیرنگ و زیرکى و سیاست از همه برتر و بالاتر مى دانست و مى گفت: اگر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نشنیده بودم که: «مکر و نیرنگ در آتش است» از مکّارترین افراد این امّت مى شدم(8). همچنین مى گفت: «اگر معتقد به اسلام نبودم مکرى مى کردم که عرب تاب مقاومت در برابر آن را نداشته باشد»(9).
قیس در میان سیاستمداران عرب ویژگی هایى دارد: او به زیرکى و سیاست مشهور است امّا تقیّد او به دین هم معروف مى باشد؛ نگاهبان حریم شریعت است و به شدّت ملتزم است که نظرات او موافق رضاى خداوند سبحان باشد و نفس خویش را از مخالفت با پروردگارش باز مى دارد. این ویژگی ها، برترى و تقدّم و آشکار شدن هر چه بیشتر او را در میان سیاستمداران عرب ثابت مى کند.
جنگ آورى و تسلّط قیس بر امور نظامى:
پژوهشگر به هر فرهنگى که نامى از قیس در آن ذکر شده مراجعه کند و شرح احوال او را بخواند، جملاتى پیاپى در مدح و ثناى حماسه ها و شجاعت او خواهد یافت، و مطالبى فراوان درباره جنگ آورى او و نقش عمده او در جنگ ها و استوارى او در صحنه هاى سخت و هراس انگیز خواهد خواند. چه بگوئیم درباره دلاورى که نام او در تاریخ به عنوان شمشیرزن پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مقاوم ترین و سخت ترین مردم در حمایت از ایشان پس از امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثبت شده است(10). وچه بگوئیم درباره شیر دلى که رو در رو شدن با او براى معاویه از همه سنگین تر بود و نه تنها ترسوها که شجاعان دشمن از او مى هراسیدند. مبارزه با او از رو در رویى با سپاهى انبوه و لشکرى به هم فشرده ي صد هزار نفرى براى معاویه سخت تر بود. در جنگ صفّین معاویه مى گفت: به خدا سوگند اگر آن کس که جلوى لشکر ابرهه را گرفت قیس را نگاه ندارد، فردا او ما را نابود خواهد کرد. موقعیّت قیس در دوران حکومت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خود از دلاورى و شجاعت قیس پرده برمى دارد.
امّا موقعیّت هاى او در عهد نبوى: نقش بسیار مهمّ او را مى توانیم در جنگ هاى بدر، فتح مکّه، حنین، اُحد، خیبر، بنى نضیر و أحزاب مشاهده کنیم.
و امّا موقعیّت هایش در عصرعلوى: او امیرالمؤمنین را به جنگ با معاویه و مخالفان حضرت تشویق مى کرد. و عرضه مى داشت: «یا أمیر المؤمنین! ما على الأرض أحدٌ أحبُّ إلینا أن یقیم فینا منک؛ لأنّک نجمنا الّذی نهتدی به، و مفزعنا الّذی نصیر إلیه، و إن فقدناک لَتظلَمنَّ أرضنا و سماؤنا. ولکن والله لو خلّیتَ معاویة للمکر لیرومَنَّ مصر، و لیُفسدَنَّ الیمن، ولیطمعنَّ فی العراق، و معه قومٌ یمانیّون قد اُشربوا قتل عثمان، و قد اکتفوا بالظنِّ عن العلم، و بالشکِّ عن الیقین، و بالهوى عن الخیر، فسر بأهل الحجاز وأهل العراق ثمّ ارمه بأمر یضیق فیه خناقه، و یقصّر له من نفسه»؛ (اى امیرالمومنین! در روى زمین محبوب تر از تو کسى نیست که زمام امور ما را بدست گیرد؛ زیرا تو ستاره هدایت ما انسان ها در شب تاریک ظلالت و پناهگاه ما هستى، و اگر تو را از دست بدهیم زمین و آسمانِ ما تیره و تاریک مى شود. به خدا سوگند اگر معاویه را رها کنى تا هر مکر و حیله اى خواست بکند، او آهنگ مصر خواهد نمود و یمن را فاسد کرده به عراق هم طمع خواهد کرد. و به همراه او عدّه اى از اهل یمن هستند که افکار و دل هاى آنها را با فکر و کینه قتل عثمان پر کرده اند، اینها کسانى هستند که به جاى علمِ به حقیقت، به ظنّ و گمان اکتفا کرده اند و یقین نیاورده به شکّشان عمل مى کنند و هواى نفس را بر خیر و صلاح برگزیده اند. پس مردم حجاز و عراق را با خود حرکت بده و او را با عملى مواجه کن که به شدّت در تنگنا قرار بگیرد و احساس ناتوانى کرده از خود ناامید شود).
حضرت(علیه السلام) در جواب فرمودند: «أحسنت والله یا قیس و أجملت»(11)؛ (اى قیس! به خدا سوگند سخنى نیکو گفتى و گزیده بیان کردى).
آنگاه على(علیه السلام) قیس را به همراه فرزند پاک سرشتش حسن(علیه السلام) و عمّار یاسر به سمت کوفه فرستاد تا کوفیان را به یارى آن حضرت دعوت نمایند.
سخاوت و کرم قیس:
از آنجا که حکایات جود و کرم قیس بسیار فراوان است و بحث ما گنجایش بیان تمام آن را ندارد، بنابراین به ذکر گوشه اى از آن همه اکتفا مى کنیم چرا که مشت نمونه خروار است(12). این خصلت و منش در خاندان قیس پیشینه اى بسیار کهن دارد تا آنجا که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمودند: «سخاوت و بخشش جزء سرشت این خاندان است»(13).
یکى از حکایات مشهور قیس این است: «قیس مال زیادى را به مردم قرض داده بود، روزى بیمار شد ولى افراد کمى به عیادت او مى آمدند. وقتى علّت این امر را جویا شد گفتند: اینها به خاطر دیْنى که بر گردنشان است خجالت مى کشند به عیادت تو بیایند. قیس که چنین دید گفت: خداوند مالى را که نمى گذارد برادران به عیادت یکدیگر روند، خوار و ذلیل گرداند. سپس دستور داد در شهر ندا دهند: هر کسى که قیس از او مالى طلب دارد از باز پرداخت آن معاف است. مردم هم، طورى براى عیادت به خانه اش هجوم آوردند که پلکان ورودى منزلش خراب شد».
در نقلى دیگر آمده است: «هنوز شب نشده بود که آستانه درب منزلش از زیادى عیادت کنندگان شکست»(14).
سخنورى و قدرت خطابه قیس:
قیس در این زمینه خصائص بارزى را داراست. این مِهْتر انصار در شناخت و عمل به آموزه هاى دینى بر دیگران تفوّق داشته و تبحّر او در علوم قرآن و سنّت پیامبر و شناخت او نسبت به مضامین و سیاق هاى کلام و همچنین موجبات ضعف و سستى سخن و سقوط رأى، او را از دیگران متمایز مى سازد. او آراسته به صفاتى است که برترین کلمات و والاترین خطابه ها نیازمند آن مى باشند. علم فراوان و فرهنگ و هنرى انبوه، پایدارى و سکون نفس، و قدرت در اندیشه و بیان، خوب بیان کردن مقصود، و زیبا نقل نمودن مطلب، بلاغت در گفتار، گویایى زبان، شناخت راه هاى بحث و مناظره، و روش هاى سخنرانى و خطابه، همه و همه زینت هاى وجود و کلام قیس هستند. اینها خود دلیلى روشن بر بهره مندى فراوان و سهم عظیم او از سخنورى و قدرت خطابه است و مى رساند که در این وادى او گوى سبقت را از همگان ربوده است(15).
و سخن معاویه به لشکرش در روز صفّین بس است که گفت: «إنَّ خطیب الأنصار قیس بن سعد یقوم کلّ یوم خطیباً، و هو والله یرید أن یفنینا غداً إن لم یحبسه عنّا حابس الفیل»(16)؛ (خطیب و سخنورِ انصار، قیس بن سعد هر روز به خطابه برمى خیزد، به خدا سوگند که او مى خواهد ما را نابود سازد، مگر خداوندى که جلوى اصحاب فیل را گرفت ما را در برابر او حفاظت کند).
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز پیش از این(17) کلامى را نقل نمودیم که در پاسخ به سخنان قیس فرمود: «آفرین اى قیس! به خدا سوگند که سخنى نیکو گفتى و کلامت خلاصه و رسا و زیبا بود». و با توجّه به این کلام حضرت دیگر نیازى به ستایش ما و دیگران از سخنان قیس نیست.
زهد قیس:
رساترین کلام درباره زهد و عبادت قیس را مسعودى در «مروج الذهب»(18) بیان کرده و چنین گفته است:
«قیس بن سعد از حیث زهد و دیندارى و طرفدارى از على داراى مقامى بس بزرگ است. در ترس از خدا و اطاعت از او به مقامى رسید که روزى در حال نماز بود، وقتى مى خواست سر به سجده گذارد ناگهان با مار بسیار بزرگى مواجه شد که آرام و خاموش در جایگاه سجده اش قرار گرفته بود. بدون توجّه سر خود بر آن مار فرود آورده و در پهلوى او به سجده رفت. در این موقع مار دور گردنش پیچید امّا او نمازش را کوتاه نکرد و از آن چیزى را کم نگذاشت تا اینکه از نماز فارغ شد آنگاه با دستانش مار را از گردن باز کرده و به سویى پرتاب نمود». این مطلب را حسن بن على بن عبدالله بن مغیره از معمر بن خلاّد و او از ابوالحسن على ابن موسى الرضا(علیه السلام) نقل کرده است.
همچنین این حدیث رضوى را کشّى به سندش از امام رضا(علیه السلام) در کتاب رجال خود(19) نقل کرده است.
فضل و دانش قیس:
سخنرانی ها، نگاشته ها، مباحثات و گفتارهایى که از قیس بطور گسترده و پراکنده در میان کتب و فرهنگ هاى سیره نویسى به یادگار مانده است، همه گواه بر تبحّر او در معارف الهى است، و گام هاى بلند او را در شناخت قرآن و سنّتِ رسول اکرم نشان مى دهد.
در نهایت باید گفت: او از استوانه هاى دین و پایه هاى مذهب است.
وفات قیس:
ابن کثیر در کتاب تاریخ خود(20) و افراد بسیار دیگرى نوشته اند: «قیس در سال هاى آخر خلافت معاویه و در شهر مدینه وفات کرد».(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.