پاسخ اجمالی:
زیاد فردی مجهول الوالد بود، اما تیزهوشی و سخنوری اش سبب شد بعدها از طرف حضرت علی(ع) - شاید بدین جهت که جذب دستگاه معاویه نشود - فرماندار فارس شد و تا سال ها بعد، حتی پس از تسلط معاویه بر قلمرو اسلامی، زیر بار حکومت اموی نرفت. اما معاویه با طراحی نقشه ای، به وی - به سبب ناهنجاری های اخلاقی مادر زیاد - پیشنهاد برادری داد. زیاد تطمیع شد و سالیان دراز، به حکومت معاویه خدمت کرد و هزاران نفر از دوستداران علی(ع) در کوفه و عراق را به شهادت رساند. عبیدالله، از مسببان خونبار عاشورا پسر او بود.
پاسخ تفصیلی:
وى در آغاز از خطرسازترین و ناسازگارترین دشمنان براى معاویه به حساب مى آمد. مادرش ـ سمیّه ـ از جمله زنانى بود که معروف است بالاى خانه اش در جاهلیّت پرچم سرخى که خاصّ زنان بدکار بود برافراشته بود و از آنجا که کنیز حرث بود، وى را به ازدواج غلام رومى اش ـ عبید ـ در آورده بود. هنگامى که «زیاد» متولّد شد به درستى مشخّص نبود پدر واقعى او کیست، به همین جهت با این که به حسب ظاهر، پدرش عبید ـ غلامى رومى ـ بود، وى را «زیاد ابن ابیه» (زیاد فرزند پدرش!) مى نامیدند.
ولى تیزهوشى و سخنورى و بى باکى «زیاد» وى را زبانزد خاص و عام کرده بود و رفته رفته به فرد سرشناسى تبدیل شده بود تا جایى که بعدها در دوران حکومت امام امیرمؤمنان(علیه السلام) از طرف آن حضرت به حکومت سرزمین پهناور فارس منصوب شد، شاید به این منظور که جذب دستگاه معاویه نشود.
ولى بارها از طرف معاویه مورد تهدید یا تطمیع قرار گرفت، امّا زیاد در مقابل وى مقاومت کرد، حتّى پس از صلح امام حسن(علیه السلام) با این که تمام سرزمین هاى اسلامى به زیر فرمان معاویه قرار گرفت، تنها قسمت باقیمانده، فارس بود که همچنان زیر نفوذ حکومت اموى نرفت.
معاویه با طرح نقشه اى عجیب «مغیرة بن شعبه» ـ دوست دیرین زیاد ـ را نزد وى فرستاد تا از طریق پیشنهاد «برادر خلیفه بودن!» وى را به گردن نهادن در برابر حکومت اموى وادار نماید.
نقشه معاویه کارگر افتاد. زیاد با خود اندیشید در این صورت (برادر معاویه شدن) به یکى از قدرتمندترین مردان عرب تبدیل شده و از این پس، پدرش نه یک غلام رومىِ گمنام، که ابوسفیان رئیس قبیله قریش خواهد بود و دیگر از رنج بردگى و حقارت و غیرعرب بودن نژادش رهایى خواهد یافت(1)، این بود که مغلوب این توطئه شد و به سوى دمشق رهسپار گردید.
بدین ترتیب، وى در دام هزار رنگ معاویه گرفتار آمد و یکى از کارگزاران حکومت اموى گردید و سالیان دراز تمام قدرت خود را صرف تحکیم پایه هاى سلطنت ننگین معاویه نمود.
ابن اثیر ـ مورّخ مشهور ـ مى نویسد: «قضیّه ملحق ساختن زیاد به ابوسفیان، اوّلین حکمى بود که به صورت علنى بر خلاف شریعت مقدّس اسلام اعلام گردید. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده بود:
«اَلْوَلَدُ لِلْفَرَاشِ وَ لِلْعاهِرِ الْحَجَرُ»; (فرزند به همسر ملحق مى شود و سهم زناکار سنگ سار شدن است).(2)
در واقع «زیاد» با این کار، ننگ زنازادگى خویش را مى خرید. شیخ محمّد عبده از «احمد عبّاس صالح» نقل مى کند که وى پس از اظهار شگفتى از ماجراى الحاق زیاد به ابوسفیان مى گوید:
«شگفت آورتر آن که شهادت به رابطه نامشروع «ابوسفیان» با «سمیّه»، که زنى شوهردار بود، در یک مجلس علنى و رسمى صورت گرفت و زیاد هم از آن احساس شرمندگى نکرد، چرا که وى ـ میان امتیاز برادرى با خلیفه! و رسوایى و ننگ زنازادگى ـ برادرى را پذیرفت تا از منافع آن بهره مند شود!».(3)
این اتّفاق در دنیاى اسلام به شدّت بازتاب منفى پیدا کرد، و شاعران زبردست عرب با سرودن اشعارى تند و هجوآمیز، از آن به عنوان ننگى بزرگ بر دامن بنى امیّه یاد کردند.(4)
پس از این حادثه، برگ دیگرى از زندگى «زیاد» ورق خورد و وى که تا دیروز دشمن سرسخت معاویه بود براى تحکیم حکومت معاویه به خونخوارترین چهره تاریخ مبدّل شده بود. فردى که شنیدن نام وى، وحشت و مصیبت را براى مردم به ارمغان مى آورد.
ابن ابى الحدید ـ دانشمند مشهور معتزلى ـ در شرح نهج البلاغه اش مى نویسد:
«معاویه، حکومت کوفه و بصره را به «زیاد بن ابیه» سپرد و او شیعیان على(علیه السلام) را از زیر هر سنگ و کلوخ بیرون مى کشید و به قتل مى رسانید».(5)
به جرأت مى توان ادّعا کرد، یکى از عواملى که موجب شد تا کوفیان با ورود «عبیداللّه بن زیاد» به کوفه، با سرعتى شگفت آور از حمایت «مسلم بن عقیل» دست بکشند، همین ترس و وحشتى بود که پدر سنگ دل و بى رحمش ـ زیاد ـ در دل کوفیان ایجاد کرده بود.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.