پاسخ اجمالی:
معاویه هفت سال همه همّت خود را برای پذیرش جانشینی یزید صرف کرد. ابتدا اشخاصی مانند امام حسن(ع) و سعد ابی وقاص را از میان برداشت. معاویه بزرگان قبایل را با تهدید یا تطمیع به بیعت وادار مى کرد. بعد از چندسال، همه شهرها به جز مکه و مدینه به بیعت یزید درآمده بودند. مخالفت های امام حسین(ع) و فرزند خلیفه اول سبب شد که معاویه خودش به حجاز سفر کند تا برای یزید بیعت بگیرد. امام حسین(ع) چند بار با خطابه های خود، معاویه را رسوا ساخت. نهایتا اهل مدینه نیز به زور - به جز 4 تن - مجبور به بیعت شدند.
پاسخ تفصیلی:
طبق نوشته «ابن عبد ربّه» معاویه هفت سال تمام به منظور آماده سازى افکار عمومى براى بیعت با یزید تلاش کرد(1) و براى رسیدن به این مقصود از همه وسایل فریب و نیرنگ سود جست و از هیچ فرصتى چشم پوشى نکرد.
معاویه، از هر کسى بهتر مى دانست که مردم بعد از وى هرگز با فرد فرو مایه اى چون یزید بیعت نخواهند کرد. از این رو لازم دید هر چه از دستش بر مى آید پیشاپیش انجام دهد. این بود که با حیله و تزویر مدّعیان آینده خلافت، چون امام حسن مجتبى(علیه السلام)، سعد بن ابى وقاص و دیگران را یکى پس از دیگرى از میان برداشت.(2)
وى حتّى از عبدالرّحمان ـ فرزند خالد بن ولید، از همسنگران جاهلى خویش ـ نیز نگذشت و چون از شامیان شنید که او را براى خلافت آینده مناسب مى دانند، وى را توسّط طبیب مخصوص خویش به قتل رساند.(3)
جمعى از مورّخان چون یعقوبى و ابن اثیر(4)، بر این باورند که اوّلین بار طرح ولایت عهدى یزید به صورت رسمى توسط «مغیرة بن شعبه» کلید زده شد. معاویه بنا داشت مغیره را از حکومت کوفه عزل کند و سعید بن عاص را به جایش منصوب نماید، ولى مغیره پس از اطّلاع از این تصمیم، به سرعت خود را به شام رساند و براى تحکیم موقعیّت خویش، ولایت عهدى یزید را به معاویه پیشنهاد داد و افزود که راضى کردن مردم کوفه با من.
معاویه که مقصود اصلى مغیره را دریافت، گفت، به کوفه بازگرد و به این کار بپرداز!
پس از آن معاویه در نامه اى به «زیاد» حاکم بصره نوشت:
«مغیره مردم کوفه را به بیعت یزید فراخوانده است، تو شایسته ترى که نسبت به پسر برادرت! این کار را انجام دهى! هنگامى که نامه ام به دست تو رسید مردم بصره را جمع کن و از آن ها براى یزید بیعت بگیر!».
وقتى که نامه معاویه به زیاد رسید، در شگفتى فرو رفت و به معاویه چنین پیام داد:
«یزید مردى است که با سگ ها و میمون ها بازى مى کند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشد و پیوسته شراب مى نوشد و شب را با ساز و آواز مى گذراند، اگر مردم را به بیعت وى بخوانم به ما چه خواهند گفت؟ در حالى که هنوز مردانى چون حسین بن على(علیه السلام)، عبداللّه بن عبّاس، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر در میانشان هستند. یزید را وادار که یکى، دو سال به اخلاق اینان درآید! شاید بتوان در آن صورت مردم را به این بیعت راضى کرد».
معاویه از شنیدن این پیام خشمگین شد و گفت: «واى بر پسر عبید! شنیده ام در گوشش خوانده اند که وى پس از من امیر است، به خدا سوگند! او را به مادرش سمیّه و پدرش عبید باز مى گردانم».(5)
طبیعى بود که «زیاد» در مقابل ابطال هویّت و شناسنامه جعلى اش! چاره اى جز تسلیم نداشت.
بدین ترتیب، معاویه و کارگزاران وى وارد کار سخت و دشوارى شده بودند، معاویه با هر زحمتى که بود از گوشه و کنار مملکت، سران و بزرگان قبایل را به دمشق فرا مى خواند و با تهدید، یا بخشیدن پول هاى هنگفت و گاه با دادن امتیازات دیگر چون فرمانروایى و حکمرانى، آنان را به بیعت با یزید وادار مى کرد.
سال ها طول کشید تا همه بلاد اسلامى ـ جز مکّه و مدینه ـ به بیعت تحمیلى یزید تن دادند. تنها این دو شهر ـ مخصوصاً مدینه ـ همچنان دست نخورده باقى مانده بود. حضور افراد ذى نفوذى چون امام حسین(علیه السلام) مانع تحقّق این مقصود بود.
معاویه در ابتدا به مروان بن حکم ـ والى وقت مدینه ـ دستور داد تا از مردم آن شهر بیعت بگیرد ; ولى مردم مدینه اعتنایى به این امر نکردند، عبدالرحمان ـ فرزند خلیفه اوّل ـ در جمع مردم با صراحت گفت: مروان و معاویه دروغ مى گویند، آن ها مى خواهند حکومت را تبدیل به پادشاهى کنند که هر شاهى مُرد، شاه دیگر (پسرش) جانشین وى گردد.(6)
سرانجام این اعتراضات، خصوصا اعتراض شدید امام حسین(علیه السلام) مروان را در انجام این مأموریت ناکام ساخت.
معاویه چاره اى ندید جز این که شخصاً به این دو شهر مقدّس سفر کند و مردم آن سامان را به بیعت تحمیلى با یزید مجبور نماید. این بود که با تعداد زیادى از نظامیان و گارد مخصوص خویش به حجاز سفر نمود.
«ابن قتیبه» در کتاب «الامامة و السیاسة» داستان این سفر و سخنان عتاب آمیز معاویه را در مدینه با حسین بن على(علیه السلام) و دیگر سرشناسان به تفصیل نقل کرده است.
وى مى نویسد: «معاویه فرمان داد مردم را به مسجد فراخوانند و چون مردم جمع شدند برخاست و در مورد شایستگى و لیاقت یزید براى خلافت سخن راند و گفت: تمام مسلمانان در کلّیّه بلاد اسلامى جز شما مردم مدینه با یزید بیعت کردند، من براى اهمّیّت این شهر آن را به تأخیر انداخته ام و اگر در امّت اسلامى کسى را بهتر از یزید مى شناختم به خدا سوگند براى او بیعت مى گرفتم!».
در این لحظه امام حسین(علیه السلام) برخاست و سخن وى را قطع کرد و فرمود:
«به خدا سوگند! کسى را که پدرش از پدر یزید و مادرش از مادر وى و خودش از خود او بهتر و شایسته تر است کنار نهادى و یزید را مطرح ساختى!».
معاویه گفت: «گویا خودت را مى گویى؟»
امام(علیه السلام) فرمود: آرى.
گفت: امّا سخن تو که مادرت از مادر یزید بهتر است سخن به حقّى است. چه این که فاطمه(علیها السلام) دختررسول خدا(صلى الله علیه وآله) است و کسى در دین و سابقه به پاى وى نخواهد بود، و امّا این که مى گویى پدرت از پدر یزید بهتر است، خدا پدر یزید را بر پدر تو پیروز کرد!!
امام فرمود: «این جهالت و نادانى براى تو بس است که دنیاى زودگذر را بر آخرت جاویدان برگزیده اى».
معاویه ادامه داد: امّا این که مى گویى خودت از یزید بهتر هستى به خدا سوگند! یزید براى امّت محمد(صلى الله علیه وآله) از تو بهتر و شایسته تر است!!
امام(علیه السلام) فرمود: این دروغ و بهتانى بیش نیست، آیا یزید شراب خوار و عشرت پیشه از من بهتر است؟!(7)
بنابر نقل «ابن اثیر» معاویه مدّتى در مدینه ماند تا سرانجام با تهدید صریح در حالى که نظامیان با شمشیرهاى آخته و آماده اطراف مردم را در مسجد گرفته بودند، از آنان ـ غیر از آن چهار تن ـ بیعت گرفت و سپس به سوى شام رهسپار گردید.(8)
با این که معاویه به حسب ظاهر از مردم شهرهاى مختلف براى یزید بیعت گرفت و یزید را به عنوان جانشین انتخاب کرد، ولى این عمل به عنوان یکى از کارهاى بسیار زشت معاویه در خاطره تاریخ باقى ماند.
زشتى این انتخاب تا آنجا بود که ـ همچنان که گذشت ـ حتّى در باور فردى چون «زیاد» نمى گنجید و به همین جهت به معاویه گفت، چگونه مردم را به بیعت فرد شراب خوار و میمون باز دعوت کنیم؟
«ابن اثیر» از «حسن بصرى» نقل مى کند که گفت: معاویه چهار عمل انجام داد که هر یک از آن ها براى تباهى او کافى بود، و آن گاه یکى از آن ها را چنین مى شمارد:
«وَاسْتِخْلاَفُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سِکِّیراً خِمِّیراً یَلْبِسُ الْحَرِیرَ وَ یَضْرِبُ بِالطَّنَابِیرِ»؛ (جانشین کردن فرزند بسیار مست و شراب خوار خود را که لباس حریر مى پوشید و به ساز و آواز مشغول بود).(9)
به گفته یعقوبى ـ مورّخ مشهور ـ هنگامى که به عبداللّه بن عمر پیشنهاد شد با یزید بیعت کند، گفت:
«با کسى که میمون باز و سگ باز و شراب خوار و داراى فسق آشکار است، بیعت کنم، در این صورت به خداوند چه پاسخى بدهم؟».(10)
به هرحال، علاقه فردى معاویه به فرزندش یزید و بقاى خلافت در خاندان اموى سبب چنین بیعت تحمیلى گردید. در نتیجه ضربت کارى دیگرى به جامعه اسلامى و شریعت نبوى(صلى الله علیه وآله) از این طریق وارد شد.
سیّد قطب، نویسنده و دانشمند معروف مصرى مى نویسد:
«تعیین یزید براى خلافت یک ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلامى و هدف ها و مقاصد آن بود».(11)، (12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.