پاسخ اجمالی:
پیامبر(ص) در سال سوم بعثت مأمور به دعوت علنی شد. ایشان بستگان نزدیکش را به خانه «ابوطالب» دعوت کرد، آنها در آن روز، حدود چهل نفر بودند، هنگامى که پیامبر(ص) مى خواست وظیفه خود را ابلاغ کند، «ابولهب» با گفته هاى خود زمینه را از میان برد، لذا فرداى همان روز پیامبر(ص) آنها را دوباره به غذا دعوت نموده و پیام الهی را ابلاغ نمود و در آن مجلس فرمود: هر کس ایمان آورد برادر، وصی و خلیفه بعد از من خواهد بود. ولی جز امیرالمومنین(ع) کسی نپذیرفت.
پاسخ تفصیلی:
بر اساس آنچه در تواریخ اسلامى آمده، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سال سوم بعثت مأمور ابلاغ این دعوت شد؛ زیرا تا آن زمان، دعوت، مخفیانه انجام مى گرفت، و تعداد کمى اسلام را پذیرا شده بودند، اما هنگامى که آیه: «وَ أَنْذِرْ عَشِیْرَتَکَ الأَقْرَبِیْنَ»(1) و آیه: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»(2) نازل گردید، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند.(3)
اما کیفیت این ابلاغ و انذار، به طور اجمال چنین بوده که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بستگان نزدیکش را به خانه «ابوطالب» دعوت کرد، آنها در آن روز، حدود چهل نفر بودند، و از عموهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابوطالب و حمزه و ابولهب حضور داشتند، پس از صرف غذا، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواست وظیفه خود را ابلاغ کند، «ابولهب» با گفته هاى خود زمینه را از میان برد، لذا فرداى همان روز پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را دعوت دیگرى به غذا کرد.
بعد از صرف غذا چنین فرمود: «اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند من هیچ جوانى را در عرب نمى شناسم که براى قومش چیزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام، و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آئین کنم، کدام یک از شما مرا در این کار یارى خواهید کرد، تا برادر من و وصى و جانشین من باشد»؟.
جمعیت، همگى سر باز زدند، جز على(علیه السلام) که از همه کوچکتر بود، برخاست و عرض کرد: اى پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توام، پیامبر (صلى الله علیه وآله) دست بر گردن على(علیه السلام) نهاد و فرمود: «اِنَّ هذا أَخِى وَ وَصِیِّى وَ خَلِیْفَتِى فِیْکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیْعُوهُ»
(این، برادر، وصى و جانشین من در بین شما است، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید)
جمعیت، از جابر خاستند در حالى که خنده تمسخرآمیزى بر لب داشتند و به «ابوطالب» مى گفتند: به تو دستور مى دهد: گوش به فرمان پسرت باشى، و از وى اطاعت نمائى!
این حدیث را بسیارى از دانشمندان اهل سنت، همچون «ابن ابى جریر»، «ابن ابى حاتم»، «ابن مردویه»، «ابو نعیم»، «بیهقى»، «ثعلبى» و «طبرى» نقل کرده اند.
«ابن اثیر» در جلد دوم کتاب «کامل» این سخن را آورده است، همچنین «ابو الفداء» در جلد اول تاریخش و گروهى دیگر.(4)
این حدیث، نشان مى دهد: تا چه اندازه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن روز تنها بود؟ و چگونه در پاسخ دعوتش جز استهزاء و سخریه، عکس العملى نداشتند، و چگونه على(علیه السلام) از نخستین روزهاى دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) که از تنهائى، سخت رنج مى برد در کنار حضرتش ایستاد و مدافع او بود.
در حدیث دیگرى آمده است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) یک، یک از طوائف قریش را صدا زد، و آنها را از آتش الهى بر حذر داشت.
گاه مى فرمود: «یا بَنِى کَعْب أَنْقُذُوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ النّارِ»؛ (اى طائفه «بنى کعب» خود را از آتش رهائى بخشید).
و گاه همین خطاب را به طائفه «بنى عبد الشمس»، «بنى عبد مناف»، «بنى هاشم» و «بنى عبد المطلب» مى کرد، و مى فرمود: «أَنْقُذُوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ النّارِ!»: (خویشتن را از آتش الهى نجات دهید) که من قادر بر دفاع از شما در صورت کفر، نیستم.(5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.