پاسخ اجمالی:
سران قريش از وجود پيغمبر(ص) احساس خطر شديدى كردند كه اگر برنامه آن حضرت به همین صورت ادامه يابد به زودى همه قدرت خويش را از دست خواهند داد و شهر مكّه برایشان به صورت زندانى در خواهد آمد، بنابراين تصميم گرفتند يكى از این سه برنامه را در برابر آن حضرت اجرا كنند: يا حضرت را به قتل برسانند و يا براى هميشه زندانى كنند و يا از مكّه تبعيد نمايند، اكثريت آنها كشتن حضرت را ترجيح دادند لذا پيغمبر اكرم(ص) به فرمان پروردگار تصميم گرفت از دايره محاصره به طرز اعجازآميزى خارج شود و شبانه راه مدينه را پيش گيرد.
پاسخ تفصیلی:
داستان هجرت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) داستان عجيبى است. همان گونه كه همه مى دانيم، سران قريش از وجود پيغمبر(صلی الله علیه و آله) احساس خطر شديدى كردند كه اگر برنامه آن حضرت به همین صورت ادامه يابد به زودى همه قدرت خويش را از دست خواهند داد و شهر مكّه به صورت زندانى در خواهد آمد، بنابراين تصميم گرفتند يكى از سه برنامه را در برابر آن حضرت اجرا كنند: يا حضرت را به قتل برسانند و يا براى هميشه زندانى كنند و يا از مكّه تبعيد نمايند كه در آيه شريفه 30 سوره «انفال» به هر سه اشاره شده است. اكثريت آنها كشتن حضرت را ترجيح دادند؛ ولى با مشكلى روبه رو بودند و آن اينكه طايفه «بنى عبد المطلب» به خونخواهى بر مى خيزند و نزاع بزرگى در مكّه پيدا خواهد شد. صلاح در اين ديدند كه از همه قبائل اطراف دعوت كنند كه مشتركاً اين قتل را انجام دهند و «بنى عبد المطلب» از درگير شدن با همه آنها خود را ناتوان ببينند و حدّاكثر به ديه راضى شوند و به همين دليل شمشير زنانى از قبائل مختلف خانه پيامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره كردند و منتظر شدند صبح شود و به خانه بريزند و كار را تمام كنند.
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به فرمان پروردگار تصميم گرفت از دايره محاصره به طرز اعجازآميزى خارج شود و شبانه راه مدينه را پيش گيرد [البتّه از بيراهه رود كه نيروى دشمن نتواند به او دسترسى پيدا كند]. لذا ایشان، على(عليه السلام) را در بستر خود خوابانيد، زيرا دشمن از بيرون منزل مراقب بستر بود. در اين هنگام بود كه جمعى از آنان سنگهايى به سوى بستر پرتاب كردند، على(عليه السلام) به خود مى پيچيد و آهسته ناله مى كرد، مبادا دشمن متوجّه شود. صبحگاهان همگى به داخل خانه هجوم آوردند و پيش از آنكه شمشير خود را بر آن كس كه در بستر خوابيده وارد كنند، على(عليه السلام) برخاست و بر آنها بانگ زد: چه مى خواهيد؟ گفتند: محمد را مى خواهيم او كجاست؟ فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد، او در خانه نيست. مهاجمان از شدت غضب برافروخته شده بودند و از اينكه تا صبح صبر كرده بودند پشيمان بودند و تقصير را به گردن ابولهب مى انداختند كه مانع حمله شبانه شده بود [گويا به اين دليل كه شبيخون زدن آن هم در خانه اى كه زن و فرزند در آن است عيب و ننگ بزرگى محسوب مى شد].
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جاى اينكه از طرف شمال به سوى مدينه برود به طرف جنوب حركت كرد و در غار ثور پنهان شد تا كسى بر آن حضرت دست نيابد. مأموران قريش بيابانهاى اطراف مكّه را تا مقدار زيادى جستجو كردند؛ ولى ناكام به مكّه برگشتند و از اينكه مرغ از قفس پريده بود سخت ناراحت بودند.(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.