پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) خطاب به لشکر کوفه می فرمایند: «شما به شتران بى ساربان مى مانید که هر گاه از یک طرف گردآورى شوند، از سوى دیگر پراکنده مى گردند». اشاره به این که شما اراده اى سست و افکارى متشتّت و پراکنده دارید و مصالح خود را تشخیص نمى دهید و اتحاد نظر در آن ندارید و با نظم و قدرت براى دفع دشمن به پا نمى خیزید.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(ع) در خطبه34 نهج البلاغه خطاب به لشکر کوفه می فرمایند: (شما به شتران بى ساربان مى مانید که هر گاه از یک طرف گردآورى شوند، از سوى دیگر پراکنده مى گردند.)
(«مَا أَنْتُمْ إِلاَّ کَإِبِل ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِب انْتَشَرَتْ مِن آخَرَ».
اشاره به این که شما اراده اى سست و افکارى متشتّت و پراکنده دارید و مصالح خود را تشخیص نمى دهید و اتحاد نظر در آن ندارید و با نظم و قدرت براى دفع دشمن به پا نمى خیزید.
به همین دلیل حضرت در ادامه سخن مى فرماید: (به خدا سوگند! شما وسیله بدى براى افروختن آتش جنگ (بر ضد دشمنان) هستید) ؛«لَبِئْسَ لَعَمْرُ(1)اللهِ! سُعْرُ(2)نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ».
اگر امام (علیه السلام) در اینجا اشاره به افروختن آتش جنگ مى کند، به خاطر آن است که غارتگران خوناشامِ شام، بارها به مرزهاى کشور اسلام تجاوز کرده بودند و خونهایى را ریخته و اموالى را به غارت مى بردند و اصولا، با جانشین پیامبر ـ که همه مردم با او بیعت کرده بودند ـ سر ناسازگارى داشتند و براى رسیدن به خواسته هاى نامشروعشان، راه جنگ را برگزیده بودند.
به همین دلیل در ادامه این سخن، سه جمله، بیان مى فرماید: که هر کدام گواهى بر این مدّعا است. نخست مى فرماید: (نقشه هاى شوم و خطرناکى، بر ضدّ شما کشیده مى شود، امّا شما طرح و نقشه اى در برابر آن ندارید) ؛«تُکَادُونَ وَ لاَتَکیِدُونَ».
دیگر این که: (پیوسته اطراف شما کم مى شود (شهرهاى اطراف شما را مى گیرند و انسان ها را از بین مى برند) و شما هرگز، به خشم نمى آیید و احساس درد و ناراحتى نمى کنید) ؛«وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلاَ تَمْتَعِضُونَ»).(3)
سوم این که: (دیده دشمن (براى ضربه زدن به شما) به خواب نمى رود، در حالى که شما در غفلت و بى خبرى به سر مى برید.)؛ «لاَیُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فی غَفْلَة سَاهُونَ».
سپس در ادامه این سخن، امام نتیجه کار آنها و آینده خودش را در دو جمله کوتاه و گویا بیان مى کند، مى فرماید: به خدا سوگند! (شکست براى کسانى که دست از یارى هم بردارند، حتمى است) ؛«غُلِبَ وَ اللهِ الْمُتَخَاذِلُون».
تنها شما نیستید که بر اثر نفاق و از دست دادن وحدت و همبستگى و ترک قیام شجاعانه بر ضدّ دشمن گرفتار شکست شده اید، بلکه این یک قانون همیشگى و جاودانه است که هر کس، این گونه، برنامه هایى را که شما دارید دنبال کند، سرنوشتش به یقین ناکامى و ذلّت و شکست است.
دیگر این که مى فرماید: (به خدا قسم! من گمان مى کنم که اگر جنگ سختى درگیرد و حرارت و سوزش مرگ به شما نزدیک شود، از فرزند ابوطالب جدا مى شوید، مانند جدا شدن سر از بدن که التیامى در آن نیست) ؛ «وَایْمُ(4)اللهِ إِنِّی لاََظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ(5)الْوَغَى(6) وَ اسْتَحَرَّ(7)الْمَوْتُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِب انْفِرَاجَ الرَّأْسِ».
امام با این تشبیه گویا به نکات مختلفى اشاره مى کند.
نخست این که موقعیت او گرچه مانند موقعیّت سر براى بدن است، ولى آیا سر ـ که مرکز هوش و چشم و گوش و زبان است ـ مى تواند بدون اعضاى دیگر بدن کارى را از پیش ببرد؟
دیگر این که آیا بدن، اگر از سر جدا شود، حیات و بقایى خواهد داشت، و اگر داشته باشد، بدون چشم و گوش و عقل و هوش کارى را از پیش مى برد و آیا سرنوشتش جز حرکاتى مذبوحانه و سپس براى همیشه از بین رفتن، چیز دیگرى خواهد بود.
و دیگر این که اگر چنین حادثه اى پیش آید، تنها زیانش به من نمى رسد، بلکه شما بیشترین زیان را خواهید دید.
و دیگر این که اگر سر از بدن جدا شود، التیام آن عادتاً امکان پذیر نیست، در حالى که پیوند سایر اعضا کم و بیش امکان پذیر است.
بنابراین مقصود امام این است که با گرم شدن آتش جنگ، چنان وحشتى شما را فرا مى گیرد و از من فرار مى کنید و دور مى شوید که دیگر به سراغ من نخواهید آمد.(8).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.