پاسخ اجمالی:
زبیر فرزند عوام و مادرش صفیه عمه پیامبر(ص) بود. او پانزده ساله بود که اسلام آورد و چهارمین یا پنجمین مسلمان بود. وی جزو مهاجران حبشه بود. در جنگهاى اسلامى به خوبى درخشید و سخنانى از پیامبر(ص) درباره او نقل شده است. او جزء شوراى شش نفره عمر بود که به على(ع) رأى داد. متأسفانه بر اثر جاه طلبى و شاید وسوسه هاى طلحه در پایان کار از مسیر حق منحرف شد و با همستی طلحه، آتش جنگى را برافروخت که هزاران نفر در آن سوختند. او پیش از آغازجنگ، با نصایح على(ع) متوجه اشتباه خود شد و از جنگ کناره گرفت.
پاسخ تفصیلی:
زبیر فرزند عوام و مادرش صفیه عمه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بود. او در پانزده سالگى (یا کمى کمتر یا بیشتر) اسلام را پذیرفت و شاید چهارمین یا پنجمین نفر بود که مسلمان شد. او جزو مهاجران حبشه بود و سپس به مدینه آمد و پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) پیمان اخوّت او را با عبدالله ابن مسعود منعقد فرمود.
او در جنگهاى اسلامى به خوبى درخشید و در جنگهاى بدر و أُحد و خندق خیبر و حُنَین شرکت داشت و سخنان خوبى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره او نقل شده است.
او، جزء شوراى شش نفره عمر بود که به على (علیه السلام) رأى داد، ولى طلحه به آن حضرت رأى نداد.
متأسفانه او بر اثر جاه طلبى و شاید وسوسه هاى طلحه در پایان کارش از مسیر حق منحرف شد و براى رسیدن به مقام خلافت یا پست مهم دیگرى دست در دست طلحه گذاشت و آتش جنگى را برافروخت که هزاران نفر در آن سوختند و شکافى در جامعه مسلمانان به وجود آورد. پیمان و بیعتش را با على (علیه السلام) شکست و تسلیم خواسته هاى نفس شد، ولى به گفته مورّخان در میدان جنگ جمل، پیش از آغاز جنگ با نصایح على (علیه السلام) متوجه اشتباه خود شد و از جنگ کناره گیرى کرد و به یکى از بیابانهاى اطراف به نام «وادى السباع» رفت و به نماز و توبه پرداخت و مردى به نام «ابن جرموز» به گمان این که کشتن او سبب خشنودى على (علیه السلام) و دریافت جایزه مى شود، به سراغ او رفت و در حال نماز او را کشت و انگشتر و شمشیرش را براى على (علیه السلام) آورد. حضرت ناراحت شد و در جمله مهمى درباره شمشیر او فرمود: «هَذَا السَّیْفُ ظالِماً فَرَجَ الْکَربَ عَنْ وَجْهِ الرَّسُولِ اللهِ»؛ (این شمشیرى است که بارها اندوه را از صورت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) برطرف ساخت).
بعضى گفته اند که حضرت، به ابن جرموز اجازه ملاقات نداد و به آن کس که براى گرفتن اجازه نزدش آمده بود فرمود: «بَشِّرْ قاتِلَ ابْنِ صَفْیةِ بِالنّار»؛ (قاتل زبیر، را به آتش دوزخ بشارت ده!)
بعضى گفته اند «ابن جرموز» با شنیدن این سخن، از شدّت ناراحتى خودکشى کرد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.