پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در روز دوم خلافت خويش اعلام كرد راه و رسم من همان روش پيغمبر(ص) است؛ بيت المال نیز به طور مساوى بين همه تقسيم مى شود و هيچ كس بر ديگرى برترى ندارد و اگر سابقه بيشترى در اسلام داشته باشد پاداش او در قيامت با خداست. «طلحه» و «زبير» از این تقسیم سرباز زدند و مخالفت خود را خطاب به امام(ع) اینگونه بیان کردند: «چرا در قسمت كردن بيت المال بر خلاف عمر بن خطّاب قدم بر مى دارى و ما را با ديگران مساوى قرار مى دهى با اينكه غنائم با شمشير ما به دست آمده است».
پاسخ تفصیلی:
ابن ابى الحديد نكات جالبى را با تكيه بر تواريخ و روايات، در اين زمينه بيان كرده و پرده از روى بسيارى از اسرار دوران خلفا و حكومت اميرمؤمنان على(عليه السلام) برداشته است. او در اين زمينه گفتار مفصّلى دارد كه خلاصه اش چنين است:
«امام(عليه السلام) در روز دوم خلافت خويش منبر رفت و اعلام كرد راه و رسم من همان روش پيغمبر(صلی الله علیه و آله) است. هيچ كس بر ديگرى برترى ندارد و اگر سابقه و كوشش بيشترى در اسلام داشته باشد پاداش او در قيامت با خداست. ایشان اضافه كرد: فردا كسى نگويد فرزند ابوطالب ما را از حقوق خود محروم كرد، زيرا همه بنده خدايند، و بيت المال، مال خداست و به طور مساوى بين همه تقسيم مى شود، فردا همه حاضر شوند تا اموالى كه موجود است بين آنها تقسيم گردد و عرب را بر عجم امتيازى نيست.
امام(عليه السلام) فرداى آن روز به «عبيدالله ابن ابى رافع» كاتب خويش، دستور داد از مهاجران شروع كند. سپس به انصار و ساير مسلمانان هر كدام سه دينار بدهد. از اين تقسيم جز «طلحه»، «زبير»، «عبدالله بن عمر»، «سعيد بن عاص» و «مروان حكم» كسى سرباز نزد، عبيدالله جريان را به امام(عليه السلام) گزارش داد.
هنگامى كه مردم در مسجد بودند اين گروه در گوشه اى از مسجد كنار يكديگر نشستند و با هم آهسته صحبت كردند پس از آن «وليد بن عقبه» نزد امام(عليه السلام) آمد و گفت تو در روز «بدر» بستگان نزديك ما را كشتى، امّا امروز ما با تو بيعت مى كنيم به شرط اينكه همان مقدار كه زمان «عثمان» به ما پرداخت مى شد بپردازى و كشندگان «عثمان» را به قتل رسانى و اگر از تو بيمناك شويم به شام و معاويه ملحق مى گرديم!
امام(عليه السلام) فرمود: امّا مسئله «بدر» وظيفه الهى بود، و امّا مسئله اموال، در اختيار من نيست تا كم و زياد كنم. آنچه خدا فرموده انجام مى دهم و در مورد كشندگان عثمان اگر ملزم بودم آنها را بكشم همان وقت اين كار را مى كردم، و اگر شما از من بيم داشته باشيد به شما تأمين مى دهم، براى چه بيم داشته باشيد؟
«وليد» داستان را براى رفقايش بازگو كرد آنها با ناراحتى از هم جدا شدند. «عمار ياسر» و گروهى به امام(عليه السلام) خبر دادند كه اينها پنهانى مردم را دعوت به بركنارى شما از خلافت و نقض بيعت مى كنند. امام(عليه السلام) به مسجد آمد منبر رفت و اعلام كرد كه خداوند براى هيچ كس جز به تقوا برترى قائل نشده و متقى پاداش آن را در آخرت خواهد يافت. من روشى جز قرآن و سنّت پيغمبر انتخاب نخواهم كرد، هر كس به آن راضى نيست هر كجا مى خواهد برود، كسى كه خدا را اطاعت كند و به حكم او حكم نمايد از هيچ كس وحشت ندارد. سپس از منبر فرود آمد و دو ركعت نماز خواند و «عمار ياسر» را با «عبدالرحمن» به سوى «طلحه» و «زبير» كه در گوشه مسجد نشسته بودند، فرستاد آنها نزد امام(عليه السلام) آمدند:
فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا اين طور نبود كه من از بيعت كراهت داشتم و شما با رغبت بيعت نموديد؟
گفتند: آری
فرمود: پس اين چه وضعى است كه از شما مشاهده مى شود. گفتند: بيعت كرديم كه بدون مشورت ما كارى نكنى و ما را بر ديگران برترى بخشى؛ امّا اموال را بالسويه تقسيم كردى و بدون مشورت ما اين عمل را انجام دادى. امام(عليه السلام) فرمود: استغفار كنيد كه من [چنين شرطى را از شما برخلاف رضاى خدا پذيرفته باشم] هم اكنون بگوييد آيا حقى از شما گرفته ام؟ يا به شما ستم نموده ام؟
گفتند: معاذ الله.
فرمود: آيا حكم و يا حقى مربوط به يكى از مسلمانها بوده كه من جاهل به آن بوده ام و يا از گرفتن آن عاجز مانده ام؟
گفتند: نه.
فرمود: آيا از بيت المال براى خود چيزى ذخيره كرده ام؟
گفتند: نه!
فرمود: پس چرا مخالفت مى كنيد؟
گفتند: زيرا در قسمت كردن بيت المال برخلاف عمر بن خطّاب قدم بر مى دارى و ما را با ديگران مساوى قرار مى دهى با اينكه غنائم با شمشير ما به دست آمده است.
امام(عليه السلام) فرمود: امّا در مشورت با شما، من به حكومت رغبتى نداشتم، مرا به سوى آن فراخوانديد و اصرار ورزيديد ترسيدم اگر رد كنم اختلاف افتد. پس از قبول مسئوليت در كتاب خدا و سنّت پيامبر نظر افكندم آنچه مرا راهنمايى كردند عمل نمودم، احتياج به نظر و رأى شما نديدم، چنانچه [فرضاً] حكمى در كتاب خدا نباشد و در سنّت پيامبر دليلى بر آن نيابم و نياز به مشورت بود با شما مشورت خواهم كرد. امّا در مورد تقسيم به طور مساوى؛ همه مى دانيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين دستور داده و كتاب خدا همين را مى گويد. امّا اينكه گفتيد: ما بيشتر زحمت كشيده ايم، مى دانيد عده اى از همه بيشتر اسلام را يارى كرده اند، پيامبر در تقسيم بيت المال آنان را با ديگران به يك چشم مى نگريست».
ابن ابى الحديد سپس مى گويد: «اگر گفته شود ابوبكر اموال را به طور مساوى تقسيم مى كرد، پس چرا كسى اعتراض نكرد؟ در پاسخ بايد گفت: او بعد از پيغمبر بود و مردم با تقسيم پيغمبر عادت كرده بودند؛ امّا هنگامى كه عمر سر كار آمد عده اى را برترى داد، و پس از او عثمان اين برترى را بيشتر كرد. اين عمل، 22 سال ادامه پيدا كرد و مردم به اين وضع عادت كردند. برگرداندن مردم از اين وضع اين مشكلات را به وجود مى آورد».(1)
بى شك مشورت از اصول شناخته شده اسلام و همه عقلاى جهان است و همان گونه كه در روايات وارد شده، عقل یک نفر را به عقلهای دیگر پيوند مى زند «مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَهُمْ في عُقُولِهِمْ»(2) ولى مشورت اركان و شرايطى دارد كه اگر از آنها دور شود نه تنها مفيد نخواهد بود؛ بلكه گاه نتيجه معكوس مى دهد. از جمله اینکه مشورت بايد در امورى باشد كه مورد تردید و نفى و اثبات واقع مى شود و اگر مردم بخواهند احكام و موضوعات مسلّم را تحت مشورت قرار دهند چه بسا باعث ترديد در اساس احكام الهى و وظايف مسلّم عقلى مى گردد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.