پاسخ اجمالی:
اشکال می کنند که حضرت ابراهیم(ع) در حال سلامت کامل گفت: «من بیمارم» و همچنین شکستن بتها را به گردن بت بزرگ انداخت. این سخنان دروغ نبود چراکه اوّلا: چه بسا بیمارى مختصری در جسم او وجود داشته ثانیاً: سُقْم و سَقَمْ گاهی به معناى ناراحتى هاى روحى نیز به کار مى رود. در مورد شکستن بتها هم عبارت ایشان یک جمله شرطیه است یعنی اگر بتها سخن بگویند این کار را کرده اند. و سخن ابراهیم(ع) نوعى کنایه است که به این وسیله خرافى بودن عقائد بت پرستان را به رخ آنها بکشد.
پاسخ تفصیلی:
در سوره انبیاء آیه 62 و 63 مى خوانیم که بعد از ماجراى بت شکنى گسترده ابراهیم (علیه السلام) و دستگیر شدن و احضار در دادگاه، هنگامى که از او سؤال کردند: (تو با خدایان ما چنین کرده اى؟) «قَالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا اِبْرَاهِیمُ».
او در پاسخ گفت: (بلکه این بت بزرگ چنین کارى را کرده است ، از آنها سؤال کنید اگر سخن مى گویند)! «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْئَلُوهُم اِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ».
در این جا ایراد مى شود که چگونه ابراهیم(علیه السلام) کار خود را به بت بزرگ نسبت مى دهد، آیا این دروغ نیست؟!
علاوه بر این در همین ماجرا، هنگامى که از ابراهیم (علیه السلام) خواستند که همراه بت پرستان براى مراسم جشن بت ها به خارج از شهر برود، او با گفتن جمله «إِنِّى سَقیمٌ»؛ (من بیمارم)(1) با این که بیمار نبود از همراهی با آنها خود داری کرد ، با این تعبیر چگونه با مقام عصمت او سازگار است؟
در مورد سؤال اول، چند احتمال وجود دارد . احتمال اول این که ، حضرت ابراهیم (علیه السلام) نگفت بت بزرگ این کار را کرده بلکه گفت: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُم اِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ».(2)
این عبارت ممکن است به صورت یک قضیه شرطیه باشد، یعنى ابراهیم (علیه السلام) به آنها گفت: این کار را بت بزرگ کرده است اگر اینها سخن مى گویند؛ بنابراین از آنها سؤال کنید و معلوم است با این قضیه شرطیه دروغى در کار نبوده است.
این همان چیزى است که از امام صادق (علیه السلام) در حدیثى نقل شده که فرمود: «مَا فَعَلَهُ کَبِیرُهُمُ وَ مَا کَذِبَ اِبْراهیمُ»؛ (بت بزرگ این کار را نکرده بود ابراهیم هم دروغ نگفت) و هنگامى که سؤال کننده پرسید چنین چیزى چگونه بوده است؟ فرمود: «قال اِبْراهیمُ: فَاسْئَلُوهُم، اِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ، فَکبِیرُهُمْ فَعَلَ، وَ اِنْ لَمْ یَنْطِقُوا فَلَمْ یَفْعَل کَبِیرُهُمْ شَیئاً، فَمَا نَطَقُوا وَ مَا کَذِبَ اِبْرَاهِیم»ُ؛ (ابراهیم گفت: از آنها سؤال کنید اگر آنها سخن بگویند حتماً بزرگ آنها این کار را کرده، و اگر سخنى نگویند بزرگ آنها کارى نکرده است؛ بنابراین نه آنها سخن گفتند نه ابراهیم دروغ گفت )!(3)
احتمال دیگر این که اگر ابراهیم (علیه السلام) این کار را به بت بزرگ نسبت داد، نوعى کنایه به شمار مى آید که بهتر از تصریح است. او مى خواست به این وسیله خرافى بودن عقائد بت پرستان را به رخ آنها بکشد، و به آنها بفهماند که این سنگ و چوب بى جان آن قدر بى عرضه است که حتّى نمى تواند یک جمله سخن بگوید و از عبادت کنندگان خود یارى بطلبد تا چه رسد که بخواهد مشکلات آنها را حل نماید.
و به تعبیر دیگر دروغ در جایى است که قرائنى بر اداى مقصود به عنوان کنایه در کار نباشد، و این جا تمام قرائن نشان مى داد که ابراهیم (علیه السلام) قصد جدّى از این سخن نداشته؛ بلکه هدفش به سخریه کشیدن افکار آنها بوده است، و این گونه تعبیرات در سخنان روز مرّه نیز بسیار است، مثل این که فرضاً یک حادثه اتلاف مالى در یک محیط محدود که اشخاص معیّنى در آن زندگى مى کنند واقع مى شود، و هنگام بازپرسى هریک از آنان این کار را از خود نفى مى کند، باز پرس مى گوید: اگر تو این کار را انجام نداده اى، او هم انجام نداده، پس حتماً ملائکه آسمان انجام داده اند! مسلماً این سخن دروغ نیست; بلکه هدف تکذیب گفته هاى بى اساس آنها است.
احتمال سوّمى نیز وجود دارد و آن این که جمله: (بَلْ فَعَلَهُ) مطلق باشد، و اشاره به یک تحلیل منطقى بنابر عقائد بت پرستان داشته باشد، و آن این که به اعتقاد شما حادثه اى که در بتخانه واقع شده نمى تواند بر اثر جنایتى از بیرون باشد؛ چرا که بت ها بر همه چیز و همه کس حاکمیت دارند، وهرچه بوده از دورن خود بتخانه است، و از آن جا که بت بزرگ هم قدرتش بیشتر است، و هم تبر بر برگردن او قرار دارد ـ نوشته اند ابراهیم(علیه السلام) تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت ـ و هم تنها بتى است که در آن میان سالم مانده، بنابراین قرائن نشان مى دهد که کار کار او است، و این شبیه تحلیل هائى است که بازپرسان به هنگامى که وارد محیطى مى شوند که جنایتى در آن واقع شده با استفاده از قرائن، انگشت روى کسى مى گذارند که این کار به او مى خورد، منتها این تحلیل مطابق عقاید بت پرستان بود تا آنها را در این عقیده محکوم کند.
در مورد سؤال دوم، اوّلا: هیچ دلیلى نداریم که ابراهیم (علیه السلام) به راستى بیمار نبوده است، چه بسا بیمارى در جسم او وجود داشته، امّا نه آن چنان که او را از فعالیت جسمانى به کلى باز دارد و نتواند بت شکنى کند. چه بسیارند بیمارانى که در طول روز مشغول کار و فعالیت هستند، (مخصوصاً کارهاى نشاط آورى همچون شکستن بت ها براى قهرمان توحید ابراهیم (علیه السلام)!
ثانیاً: گرچه سُقْم و سَقَمْ معمولا به معناى بیمارى هاى جسمانى است، ولى طبق تصریح بعضى از ارباب لغت، گاه به معناى ناراحتى هاى روحى نیز به کار مى رود، و مسلّماً روح ابراهیم (علیه السلام) در آن محیط مملوّ از شرک، آزرده و بیمار گونه بود؛ بنابراین اگر گفت من بیمارم، بیمارى از جنبه روحانى را بیان مى کرد.
امروز این معنا مسلّم شده است که ناراحتى هاى روحى گاه آن چنان شدید است که موجب بیمارى هاى جسمانى مى شود. قرآن مجید نیز در آیه 6 سوره کهف خطاب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ اِنْ لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا اْلحَدِیثِ اَسَفاً»؛ ( گویى مى خواهى، خود را به خاطر اعمال آنها از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند!).
جمعى از مفسّران نیز گفته اند که: ابراهیم (علیه السلام) یک نوع بیمارى - همانند تب نوبه اى - داشت که در فواصل مختلف زمانى به او دست مى داد؛ و منظور از جمله: «إِنِّى سَقیمٌ» این است که وقت بیمارى من نزدیک شده، و من از همراهى شما معذورم. جمله پیش ازآن را که مى گوید:«فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى النُّجُومِ»؛ (سپس نگاهى به ستارگان افکند) چون منظورش از نگاه به ستارگان ، آگاهى از زمان بروز آن بیمارى بود، و از آنها براى محاسبه وقت استفاده مى کرد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.