پاسخ اجمالی:
علیرغم اینکه اختیار و آزادى اراده یک احساس عمومى بین انسان ها است، امّا دلیل جبرگرایی برخی این است که مى بینند «محیط» و «تربیت» و «وراثت» روى افراد اثر مى گذارد و «تلقینات» و «تبلیغات» و «فرهنگ اجتماعى» نیز بدون شک در فکر و روح انسان مؤثّر است و گاهی هم «وضع اقتصادى» انگیزه حرکت هایى در انسان مى شود. مجموعه این امور سبب مى شود که گمان کنند انسان از خود اختیارى ندارد، بلکه عوامل «درون ذاتى» و «برون ذاتى» دست به دست هم مى دهند و ما را وادار مى کنند که تصمیم هایى بگیریم.
پاسخ تفصیلی:
حقیقت این است که: هر کس در درون وجودش احساس مى کند که در تصمیم گرفتن آزاد است، فى المثل فلان کمک مادى را به فلان دوستش بکند یا نکند و یا این که در حالى که تشنه است و آب جلو روى او گذارده اند مى تواند بنوشد یا ننوشد، فلان کس در مورد او کار خلافى کرده مى تواند او را ببخشد و عفو کند و یا نبخشد.
یا این که هر کس میان دستى که بر اثر پیرى یا بیمارى لرزان است و دستى که با اراده حرکت مى کند فرق مى گذارد.
با این حال که مسئله آزادى اراده یک احساس عمومى انسان است چرا جمعى به دنبال مکتب جبر رفته اند؟!
البته دلائل مختلفى دارد که یک دلیل مهم آن را در اینجا یادآور مى شویم و آن این که انسان مى بیند محیط روى افراد اثر مى گذارد، تربیت نیز عامل دیگرى است، تلقینات و تبلیغات و فرهنگ اجتماعى نیز بدون شک در فکر و روح انسان مؤثّر است، گاه وضع اقتصادى نیز انگیزه حرکت هایى در انسان مى شود، عامل وراثت را نیز نمى توان انکار کرد.
مجموعه این امور سبب مى شود که گمان کند انسان از خود اختیارى ندارد، بلکه عوامل «درون ذاتى» و «برون ذاتى» دست به دست هم مى دهند و ما را وادار مى کنند که تصمیم هایى بگیریم و اگر این عوامل نبودند چه بسا این اعمال از ما سر نمى زد. اینها امورى است که مى توان از آنها به جبر محیط، جبر شرایط اقتصادى، جبر تعلیم و تربیت و جبر وراثت تعبیر کرد واز عوامل مهم توجّه فلاسفه به مکتب جبر است.
امّا آنها که چنین فکر مى کنند از یک نکته اساسى غافلند و آن این که بحث در «انگیزه ها» و «علل ناقصه» نیست، بحث در علت تامه است. به تعبیر دیگر: هیچ کس نمى تواند سهم «محیط» و «فرهنگ» و «عوامل اقتصادى» را در اندیشه و افعال انسان نفى کند، بحث در این است که با تمام این انگیزه ها باز تصمیم نهایى با خود ماست.
زیرا ما به روشنى احساس مى کنیم که حتّى در یک نظام غلط و طاغوتى مانند نظام شاهنشاهى گذشته که زمینه براى انحرافات فراوان بود، مجبور نبودیم منحرف شویم، در همان نظام و فرهنگ مى توانستیم «رشوه» نخوریم، به «مراکز فساد» نرویم، بى بند و بارى نداشته باشیم.
بنابراین حساب «زمینه ها» را از «علت تامه» باید جدا کرد.
به همین دلیل بسیارند کسانى که در یک خانواده آلوده، یا فرهنگ منحط، پرورش یافته اند و یا از وراثت نامناسبى برخوردار بوده اند، در عین حال راه خود را از همه جدا کرده و حتّى گاه دست به قیام و انقلاب بر ضد همان محیط زده اند، اگر بنا بود همه انسان ها فرزند محیط و فرهنگ و تبلیغات زمانشان باشند، نباید هیچ انقلاب اساسى در دنیا صورت بگیرد، باید همه با محیط خود بسازند و هیچ کس محیط جدید و نوینى نسازد.
اینها همه نشان مى دهد عواملى که در بالا ذکر شد، هیچ کدام سرنوشت ساز نیست، تنها زمینه ساز است، سرنوشت اصلى را اراده و تصمیم خود انسان مى سازد.
این درست به آن مى ماند که ما در یک تابستان داغ و سوزان تصمیم مى گیریم که به فرمان خدا روزه بگیریم، تمام ذرات وجود ما تمناى آب دارد، امّا ما براى اطاعت فرمان حق همه اینها را نادیده مى گیریم، در حالى که دیگرى ممکن است به این تقاضا گوش دهد و روزه نگیرد.
نتیجه این که ماوراى تمام انگیزه ها، عامل سرنوشت سازى به عنوان اراده و تصمیم انسان وجود دارد که نشانه اختیار در اعمال انسان است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.