پاسخ اجمالی:
اصل آزادى اراده، براي همه انسانها فطرى و موافق وجدان عمومى بشر است و آيه «وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» دليل روشنى بر اختيار و آزادى اراده است و خدا بى جهت نه كسى را كيفر مى دهد و نه بر مجازاتش مي افزايد. برنامه او عدالت محض است، چرا كه سرچشمه ظلم، كمبودها و نقصانها، ناآگاهى و يا هواى نفس است و ذات پاك او از اين امور منزه مى باشد. از يك سو خدا راه را نشان داده و انتخاب با ما است و از سوى ديگر انتخاب ما منوط به مشيت الهى است. به اين ترتيب نه «تفويض» و واگذارى كامل است و نه اجبار و سلب اختيار.
پاسخ تفصیلی:
مسئله «جبر و اختيار» از قديمى ترين مسائلى است كه در ميان دانشمندان مطرح بوده گروهى طرفدار آزادى اراده انسان و گروهى طرفدار جبر بوده اند و هر كدام دلائلى براى اثبات مقصد خود ذكر كرده اند. ولى جالب اين است كه هم «جبريين» و هم «طرفداران اختيار» در عمل، اصل اختيار و آزادى اراده را به رسميت شناخته و پذيرفته اند يا به تعبير ديگر تمام اين جرّ و بحثها در دايره مباحث علمى بوده نه در مقام عمل و اين به خوبى نشان مى دهد كه اصل آزادى اراده و اختيار، فطرى همه انسانها است و اگر پاى وسوسه هاى مختلف پيش نيايد، همه طرفدار اصل آزادى اراده اند. اين وجدان عمومى و فطرت همگانى - كه يكى از روشن ترين دلائل اختيار است - به صورت هاى گوناگونى در زندگى انسان تجلى مى كند؛ زيرا اگر انسان خود را در اعمالش مجبور مى دانست و اختيارى براى خود قائل نبود چرا:
1. گاه به خاطر اعمالى كه انجام داده و يا به خاطر اعمالى كه انجام نداده پشيمان مى شود و تصميم مى گيرد در آينده از تجربه گذشته استفاده كند، اين حالتِ ندامت، براى طرفداران عقيده جبر فراوان است، اگر اختيارى در كار نيست ندامت چرا؟!
2. بدكاران را همه ملامت و سرزنش مى كنند، اگر جبر است سرزنش چرا؟
3. نيكوكاران را مدح و تمجيد و ستايش مى نمايند.
4. در تربيت و تعليم فرزندان مى كوشند تا آنها سعادتمند شوند و اگر همه مجبورند تعليم چه مفهومى دارد؟
5. براى بالا بردن سطح اخلاق جامعه همه دانشمندان بدون استثنا تلاش دارند.
6. انسان از خطاهاى خود توبه مى كند، با قبول اصل جبر، توبه معنى ندارد.
7. انسان بر كوتاهي هائى كه كرده حسرت مى خورد، چرا؟
8. در تمام دنيا بدكاران و مجرمان را محاكمه مى كنند و آنها را تحت بازپرسى شديد قرار مى دهند، كارى كه از اختيار بيرون است بازپرسى و محاكمه ندارد.
9. در همه دنيا و ميان تمام اقوام اعم از خداپرستان و ماديين براى مجرمان مجازات قائلند، مجازات بر كارى كه مجبور بوده؟!
10. حتى طرفداران مكتب جبر هنگامى كه كسى به منافع و حيثيت آنها تجاوز كند فرياد مى كشند و او را مقصر مى شمارند و به دادگاه مى كشانند!
خلاصه اگر راستى انسان از خود اختيارى ندارد، پشيمانى چه معنى دارد؟ ملامت و سرزنش براى چيست؟ آيا مى شود كسى را كه دستش بى اختيار مرتعش و لرزان است ملامت كرد؟ چرا نيكوكاران را مدح و تشويق مى كنند، مگر از خود اختيارى داشته اند كه با تشويق به كار نيك ادامه دهند؟
اصولاً با پذيرش تأثير تعليم و تربيت، جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد و از اين گذشته مسائل اخلاقى بدون قبول آزادى اراده، ابداً مفهومى ندارد. اگر ما در كارها مجبوريم توبه يعنى چه؟ حسرت خوردن چرا؟ محاكمه شخص مجبور از ظالمانه ترين كارها است و مجازات او از محاكمه اش بدتر. همه اينها نشان مى دهد كه اصل آزادى اراده، براي همه انسانها فطرى و موافق وجدان عمومى بشر است، نه تنها عوام كه همه خواص و همه فلاسفه در عمل چنينند و حتى جبريها در عمل اختيارى هستند: «الجبريون اختياريون من حيث لايعلمون!» و جالب اينكه قرآن مجيد نيز كراراً روى همين مسأله تكيه كرده در آيه 39 سوره «نبأ» مى فرمايد: «فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً»؛ (هركس بخواهد مى تواند راهى را به سوى پروردگارش برگزيند). در آيات ديگر نيز روى مشيت و اراده انسان بسيار تكيه كرده است كه ذكر همه آنها طولانى مى شود تنها به دو آيه زير اكتفا مى كنيم: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ (ما راه را به انسان نشان داديم خواه پذيرا شود و شكرگزار گردد يا مخالفت كند و كفران نمايد) و در آيه 29 سوره «كهف» مى فرمايد: «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر»؛ (هركس مى خواهد ايمان بياورد و هركس نمى خواهد راه كفر پيش گيرد [ولى بدانند ما براى كافران آتش عظيمى فراهم ساخته ايم]).
سخن درباره مسأله جبر و تفويض بسيار طولانى است و در اين زمينه كتابها يا مقاله هايي نوشته شده، آنچه گفته شد تنها نگاهى به اين مسأله از زاويه «قرآن» و «وجدان» بود و اين كلام را با يادآورى يك «نكته مهم» ادامه مى دهيم: طرفدارى گروهى، از مسأله جبر تنها به خاطر پاره اى از مشكلات فلسفى و استدلالى نبوده؛ بلكه عوامل مهم روانى و اجتماعى ديگرى بدون شك در پيدايش و ادامه اين عقيده دخالت داشته است.
بسيارى از افراد، عقيده به «جبر» يا «سرنوشت جبرى» يا «قضا و قدر» به معنى جبرى آن را - كه همه ريشه هاى مشتركى دارند - به خاطر فرار از زير بار مسؤوليت ها پذيرفته اند يا اين عقيده را پوششى براى شكست ها و ناكامي هاى خود كه بر اثر كوتاهى و سهل انگارى حاصل شده قرار داده اند و يا پوششى براى هوس هاى سركش خويش كه «مِىْ خوردن ما را حق ز ازل مى دانسته و ما براى اين مِىْ مى خوريم كه علم خداوند جهل نشود!».
گاه استعمارگران براى درهم كوبيدن مقاومت مردم و خاموش كردن آتش قهر ملتها با توسل به اين عقيده، خود را بر همه تحميل مى كردند كه سرنوشت شما از اول همين بوده و غير از تسليم و رضا كو چاره اى؟! با قبول اين مكتب، اعمال همه جنايتكاران موجه مى شود و گناه همه گنهكاران توجيه منطقى مى يابد و فرقى ميان مطيع و مجرم باقى نخواهد ماند.(1)
آيه «وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» در سوره «فصّلت»، آيه 46 دليل روشنى است بر مسأله اختيار و آزادى اراده و بيانگر اين حقيقت است كه خداوند نه بى جهت كسى را كيفر مى دهد و نه بر مجازات كسى بدون دليل مى افزايد، برنامه او عدالت محض است، چرا كه سرچشمه ظلم، كمبودها و نقصانها، جهل و ناآگاهى و يا هواى نفس است و ذات پاك او از همه اين امور پاك و منزه مى باشد. قرآن، در آيات بينات خود، قلم بطلان بر مكتب جبر - كه مايه اشاعه فساد و امضاى انواع زشتيها و نفى هر گونه تعهد و مسئوليت است - مى كشد، همگان را در برابر اعمالشان مسئول مى شمرد و نتائج اعمال هر كس را در درجه اول متوجّه خود او مى داند. لذا در حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) مى خوانيم كه: «يكى از يارانش سؤال كرد: «هَلْ يَجْبُرُ اللهُ عِبَادَهُ عَلَى الْمَعَاصِى»؛ (آيا خداوند بندگان را بر گناه مجبور مى كند؟). «فَقَالَ: لَا، بَلْ يُخَيِّرُهُمْ وَ يُمَهِّلُهُمْ حَتَّى يَتُوبُوا»؛ (فرمود: نه بلكه آنها را آزاد مى گذارد و مهلت مى دهد تا از گناه خويش توبه كنند). مجدداً سؤال مى كند: «هَلْ كَلَّفَ عِبَادَهُ مَا لَايُطِيقُونَ؟»؛ (آيا بندگان خود را تكليف مالايطاق مى كند؟) امام(عليه السلام) فرمود: «كَيْفَ يَفْعَلُ ذَلِكَ وَ هُوَ يَقُولُ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»؛ (چگونه چنين كارى را مى كند در حالى كه خودش فرموده: پروردگار تو به بندگان ظلم و ستم روا نمى دارد؟)، سپس امام(عليه السلام) افزود: پدرم موسى بن جعفر(عليهما السلام) از پدرش جعفر بن محمّد (عليهما السلام) چنين نقل فرمود: كسى كه گمان كند خداوند بندگان را مجبور بر گناه مى كند، يا تكليف مالايطاق مى نمايد، از گوشت حيوانى كه او ذبح مى كند نخوريد، شهادتش را نپذيريد، پشت سرش نماز نخوانيد و از زكات نيز چيزى به او ندهيد! [خلاصه احكام اسلام را بر او جارى نكنيد]».(2)
حديث فوق ضمناً اشاره اى است به اين نكته ظريف كه مكتب جبر سر از «تكليف به مالايطاق» در مى آورد؛ چرا كه اگر انسان از يكسو مجبور به گناه باشد و از سوى ديگر او را از آن نهى كنند مصداق روشن تكليف به مالايطاق است.(3) و در آيه 29 سوره «انسان» مى خوانيم: «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً»؛ (اين يك تذكر و يادآورى است [با استفاده از آن] راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند). از آنجا كه ممكن است افراد كوته فكر از تعبير فوق نوعى تفويض و واگذارى مطلق به بندگان تصور كنند، در آيه بعد براى نفى اين توهمّ مى افزايد: (شما چيزى را نمى خواهيد؛ مگر اينكه خدا بخواهد)؛ «وَ ما تَشاؤُونَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ». (چرا كه خداوند عالم و حكيم است)؛ «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً».
و اين در حقيقت اثبات اصل معروف «الامر بين الامرين» است، از يك سو مى فرمايد: «خدا راه را نشان داده و انتخاب با شما است» و از سوى ديگر مى افزايد: «انتخاب شما منوط به مشيت الهى است» يعنى شما استقلال كامل نداريد؛ بلكه قدرت و توان و آزادى اراده شما همه به خواست خدا و از ناحيه او است و هر زمان اراده كند مى تواند اين قدرت و آزادى را از شما سلب كند. به اين ترتيب نه «تفويض» و واگذارى كامل است و نه اجبار و سلب اختيار؛ بلكه حقيقتى است دقيق و ظريف در ميان اين دو، يا به تعبير ديگر: نوعى آزادى وابسته به مشيت الهى است كه هر لحظه بخواهد مى تواند آن را باز پس گيرد، تا هم بندگان بتوانند بار تكليف و مسؤوليت را كه رمز تكامل آنهاست بر دوش گيرند و هم خود را بى نياز از خداوند تصور نكنند. خلاصه اين تعبير براى آن است كه بندگان، خود را بى نياز از هدايت و حمايت و توفيق و تأييد ذات مقدس او ندانند و در عين تصميم گيرى در كارها، خود را به او بسپارند و تحت حمايت او قرار دهند.
از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسران جبرى مسلك مانند «فخر رازى» به اين آيه چسبيده اند به خاطر پيشداوري هائى است كه در اين مسأله داشته اند. او مى گويد: «و اعلم ان هذه الاية من جملة الآيات التى تلاطمت فيها امواج الجبر و القدر!»(4)؛ (بدان كه اين آيه از آياتى است كه امواج جبر در آن متلاطم است!).
آرى، اگر اين آيه را از آيات قبل جدا كنيم جاى اين توهم وجود دارد؛ ولى با توجه به اينكه در يك آيه بيان تأثير اختيار شده و در يك آيه ديگر بيان تأثير مشيت پروردگار، به خوبى مسأله «الامر بين الامرين» تثبيت مى گردد. عجيب است طرفداران تفويض به همان آيه اى مى چسبند كه سخن از اختيار مطلق مى گويد و طرفداران جبر به آيه اى كه به تنهائى بوى جبر مى دهد و هر كدام مى خواهند پيشداوري هاى خود را با آن توجيه كنند، در حالى كه فهم صحيح كلام الهى (و هر كلام ديگر) ايجاب مى كند كه همه را در كنار هم بگذارند و بدون تعصب و پيشداورى قبلى قضاوت كنند. ذيل آيه كه مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً» نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد؛ چرا كه علم و حكمت خدا ايجاب مى كند بندگان را در پيمودن راه تكامل آزاد بگذارد، وگرنه تكامل اجبارى و تحميلى تكامل نيست، بعلاوه علم و حكمت او اجازه نمى دهد كه افرادى را مجبور به كار خير و افرادى را مجبور به كار شرّ كند و بعد گروه اول را پاداش دهد و گروه دوم را مجازات كند.(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.