پاسخ اجمالی:
خداوند در قرآن می فرماید: «کسانى که طلا و نقره را جمع آورى و پنهان مى کنند و در راه خدا انفاق نمى نمایند، آنها را به عذاب دردناکى بشارت ده».در واقع با وجود مستحق در جامعه، آنان نمى توانند اموال خود را ذخیره کنند؛ از سویی هنگامى که مصالح جامعه اسلامى ایجاب کند، حکومت اسلامى مى تواند در جمع آورى اموال محدودیت قائل شود. پیامبر(ص) فرمود: «خدا زکات را واجب نکرد، مگر به خاطر این که باقیمانده اموال شما را پاکیزه گرداند». بنابراین در شرایط عادی پرداختن زکات کافى است و باقی اموال کنز محسوب نمى شود.
پاسخ تفصیلی:
در آیه 34 سوره «توبه» مى خوانیم: (کسانى که طلا و نقره را جمع آورى و پنهان مى کنند و در راه خدا انفاق نمى نمایند، آنها را به عذاب دردناکى بشارت ده)؛ «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب أَلیم».
در توضیح آیه فوق، میان مفسران گفتگو است که: آیا هرگونه گرد آورى ثروت اضافه بر نیازمندى هاى زندگى «کنز» محسوب مى شود، و طبق آیه فوق حرام است؟
یا این که این حکم مربوط به آغاز اسلام و قبل از نزول حکم زکات بوده و سپس با نزول حکم زکات بر داشته شده؟
و یا این که اصولاً آنچه واجب است: پرداختن زکات سالانه است و نه غیر آن؟ بنابراین، هر گاه انسان اموالى را جمع آورى کند و هر سال مرتباً مالیات اسلامى آن، یعنى زکات را بپردازد، مشمول آیه فوق نخواهد بود؟
در بسیارى از روایات که در منابع شیعه و اهل تسنن وارد شده، این تفسیر به چشم مى خورد، مثلاً در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم: «أَىُّ مال أَدَّیْتَ زَکاتِهِ فَلَیْسَ بِکَنْز»؛ (هر مال که زکات آن را بپردازى کنز نیست). (1)
و نیز مى خوانیم: هنگامى که آیه فوق نازل شد، کار بر مسلمانان مشکل گردید و گفتند: با این حکم، هیچ یک از ما نمى تواند چیزى براى فرزندان خود ذخیره کند و آینده آنها را تأمین نماید... سرانجام از پیامبر(صلى الله علیه وآله) سؤال کردند.
پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اِنَّ اللّهَ لَمْ یَفْرِضِ الزَّکوةَ اِلاّ لِیُطَیِّبَ بِها ما بَقِىَ مِنْ أَمْوالِکُمْ وَ اِنَّما فَرَضَ الْمَوارِیْثَ مِنْ أَمْوال تَبْقى بَعْدَکُمْ»؛ (خداوند زکات را واجب نکرده است، مگر به خاطر این که باقیمانده اموال شما را برایتان پاک و پاکیزه گرداند، لذا قانون ارث را درباره اموالى که بعد از شما مى ماند قرار داده است). (2) یعنى، اگر گردآورى مال به کلى ممنوع بود قانون ارث موضوع نداشت.
در کتاب «امالى شیخ» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز همین مضمون نقل شده است که: «هر کس زکات مال خود را بپردازد، باقیمانده آن کنز نیست». (3)
ولى روایات دیگرى در منابع اسلامى مشاهده مى کنیم که مضمون آن با تفسیر فوق ظاهراً و در بدو نظر، سازگار نیست، از جمله حدیثى است که در «مجمع البیان» از على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «ما زادَ عَلى أَرْبَعَةِ آلاف فَهُوَ کَنْزٌ أُدِّىَ زَکاتُهُ أَوْ لَمْ یُؤَدَّ وَ ما دُونَهُ فَهُوَ نَفَقَةٌ»؛ (هر چه از چهار هزار [درهم] ـ که ظاهراً اشاره به مخارج یک سال است ـ بیشتر باشد، کنز است، خواه زکاتش را بپردازند یا نه، و آنچه کمتر از آن باشد، نفقه و هزینه زندگى محسوب مى شود). (4)
و در کتاب «کافى» از «معاذ بن کثیر» چنین نقل شده که مى گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم مى گفت: «شیعیان ما فعلاً آزادند که از آنچه در دست دارند در راه خیر انفاق کنند (و باقیمانده براى آنها حلال است) اما هنگامى که «قائم» ما قیام کند، تمام کنزها و ثروت هاى اندوخته را تحریم خواهد کرد، تا همه را نزد او آرند و از آن در برابر دشمنان کمک گیرد و این مفهوم کلام خداست که در کتابش فرموده: «وَ الَّذِیْنَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ...». (5)
در شرح حال «ابوذر» نیز کراراً و در بسیارى از کتب این مطلب نقل شده است که او آیه فوق را در برابر «معاویه» در «شام»، هر صبح و شام مى خواند و با صداى بلند فریاد مى زد: «بَشِّرْ أَهْلَ الْکُنُوزِ بِکَىٍّ فِى الْجِباهِ وَ کَىٍّ بِالْجُنُوبِ وَ کَىٍّ بِالظُّهُورِ أَبَداً حَتّى یَتَرَدَّدَ الْحَرُّ فِى أَجْوافِهِمْ»؛ (به گنج اندوزان بشارت ده که هم پیشانى آنها را با این اموال داغ مى کنند، هم پهلوها و هم پشتهایشان را تا سوزش گرما، در درون وجود آنها به حرکت در آید!)، (6)
و نیز استدلال «ابوذر» در برابر «عثمان» به آیه فوق نشان مى دهد که او معتقد بوده است: آیه مخصوص مانعان زکات نیست، بلکه غیر آنها را نیز شامل مى شود.
از بررسى مجموع احادیث فوق به ضمیمه خود آیه، مى توان چنین نتیجه گرفت که: در شرائط عادى و معمولى، یعنى در مواقعى که جامعه در وضع ناگوار و خطرناکى نیست و مردم از زندگانى عادى بهره مندند، پرداختن زکات کافى است و باقیمانده کنز محسوب نمى شود (البته باید توجه داشت که اصولاً با رعایت موازین و مقررات اسلامى در درآمدها، اموال به صورت فوق العاده متراکم نمى شود; زیرا اسلام آن قدر قید و شرط براى آن قائل شده است که تحصیل چنین مالى غالباً غیر ممکن است).
و اما در مواقع فوق العاده و هنگامى که حفظ مصالح جامعه اسلامى ایجاب کند، حکومت اسلامى مى تواند محدودیتى براى جمع آورى اموال قائل شود. (آن چنان که در روایت على(علیه السلام) خواندیم) و یا به کلى همه اندوخته ها و ذخیره هاى مردم را براى حفظ موجودیت جامعه اسلامى مطالبه کند (آن چنان که در روایت امام صادق(علیه السلام)درباره زمان قیام قائم آمده است که با توجه به ذکر علت در آن روایت سایر زمان ها را نیز شامل مى شود; زیرا مى فرماید: «فَیَسْتَعِیْنَ بِهِ عَلى عَدُوِّهِ». (7)
ولى تکرار مى کنیم این موضوع تنها در اختیار حکومت اسلامى است و او است که مى تواند چنین تصمیمى را در مواقع لزوم بگیرد (دقت کنید).
و اما داستان «ابوذر»، ممکن است ناظر به همین موضوع باشد که در آن روز جامعه اسلامى آن چنان نیاز شدیدى داشت که اندوختن ثروت در آن روز مخالف منافع جامعه و حفظ موجودیت آن بود.
و یا این که نظر «ابوذر» به اموال بیت المال بود که در دست «عثمان» و «معاویه» قرار داشت، و مى دانیم: این گونه اموال را با وجود مستحق و نیازمند لحظه اى نمى توان ذخیره کرد، بلکه باید به صاحبانش داد و مسأله زکات در اینجا به هیچ وجه مطرح نیست.
به خصوص همه تواریخ اسلامى اعم از شیعه و اهل سنت گواهى مى دهند که: «عثمان» اموال کلانى از بیت المال را به خویشاوندان خود داد، و «معاویه» از آن کاخى ساخت که افسانه کاخ هاى ساسانیان را زنده کرد و «ابوذر» حق داشت در برابر آنها این آیه را خاطرنشان سازد! (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.