پاسخ اجمالی:
حکومت در نگاه انسان موحد، در تمامی ابعادش متعلق به خداوندست و پیامبران، اوصیا و انسان های صالح نمایندگان خداوند هستند. آنان باید برای رضای پرورگار به خدمت گزاری انسان ها بپردازند. خداوند به پیامبر(ص)، که سرآمد علم بود دستور می دهد با مردم مشورت کرده و آن ها را در حکومت سهیم گرداند. امروزه مردم با آرای خود حکومت، این امانت الهی را به شخصی می سپارند که دارای بینش الهی باشد. اما در مقابل، آرای انسان مادی، با رویکرد تمایلات شخصی، گروهی، زد و بندهای سیاسی و . . . به صندوق ها ریخته می شود.
پاسخ تفصیلی:
در اسلام و بينش توحيدى، حكومت از طرف بالا تعيين مى شود، نه از سوى پايين، از سوى خداوند است و نه از سوى مردم، ولى جنبه مردمى آن نيز به فرمان او تأمين شده است.
يكى از تفاوت هاى روشن ميان بينش توحيدى و شرك آلود در امر حكومت اين است كه انسان موحّد حكومت را در تمام ابعادش (بعد قانونى، اجرايى و قضايى) از خدا مى داند؛ كه به پيامبران الهى و اوصياى آنها و سپس صالحان و آگاهان امت ها رسيده است.
اين حاكمان بايد خود را در برابر خدا مسئول ببينند، و قبل از هر چيز رضاى او را در نظر بگيرند، و براى بندگان او خدمتگذارانى دلسوز و امين باشند.
چنين حكومتى مى تواند با الهام گرفتن از پيام خالق، خلق را رهبرى كند؛ نه اين كه دنباله رو خواسته هاى انحرافى و گناه آلود اين و آن گردد.
در اينجا ممكن است گفته شود كه بنابراين حكومت اسلامى جنبه مردمى ندارد؛ بلكه حداكثر يك نوع ديكتاتورى صالحان است.
ولى اين اشتباه بزرگى است، زيرا اصل شورا كه در آيين هاى توحيدى به عنوان يك مسأله زير بنايى حكومت شناخته شده و در متن قرآن روى آن تأكيد به عمل آمده و عمل پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه مقام عقل كل را داشت گواه آن است؛ نشان مى دهد خداوندى كه مالك الملك و احكم الحاكمين است دستور داده با مردم در امر حكومت مشورت شود و آنها در اين امر سهيم و شريك باشند.
از اين نظر حكومت توحيدى و اسلامى حكومت مردمى و مكتبى خواهد بود، يعنى به آراى مردم (به فرمان خدا) اهمّيّت داده مى شود، البتّه در چهارچوبه اصول مكتب و احكام الهى.
نتيجه اين كه در حكومت اسلامى مثلا وقتى مردم به پاى صندوق هاى رأى مى روند كه شخصى را براى رياست جمهورى يا نمايندگى مجلس برگزينند؛ به اين نكته توجّه دارند كه آنها امانتدارى الهى هستند و بايد اين وديعه الهى را كه نام اش حكومت است به كسى بسپارند كه ارزش هاى الهى در او باشد و الا در امانت خيانت كرده اند.
در آيه 58 سوره نساء آمده است: «إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَْمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»؛ (خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد؛ و هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالت داورى كنيد.)
در روايات اسلامى آمده كه يكى از مصاديق مهم امانت، امانت در حكومت است. در تفسير درّالمنثور نيز بر اين امر تأكيد شده كه: «حَقٌّ عَلَى الاِْمامِ اَنْ يَحْكُمَ بِما اَنْزَلَ الله و اَنْ يُؤَدِىَ الاَْمانَةَ»؛ (بر امام و حاكم مردم لازم است كه مطابق فرمان خدا حكومت كند و حق امانت را ادا نمايد).(1)
بنابراين آنها هرگز به اين امر نمى انديشند كه كدام نماينده يا رييس حكومت حافظ منافع شخصى يا گروهى آنها است، و با كداميك رابطه دوستى و خويشاوندى دارند، از كداميك خوششان مى آيد يا نه؛ بلكه در همه جا بايد خدا و رضاى او را و ارزش هاى والاى انسانى و مكتبى را در نظر بگيرند.
امّا در حكومت هاى دمكراسى و مردمى دنياى مادّى ممكن است در آرايى كه به صندوق ها ريخته مى شود همه اين مسائل در نظر باشد؛ تمايلات شخصى، تمايلات گروهى، زدوبندهاى سياسى، منافع نامشروع مادّى، و روابط خصوصى و مانند آن. ببين تفاوت ره از كجا است تا به كجا؟(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.