پاسخ اجمالی:
نمونه ای از اندیشه های فلوطین که بر اسماعیلیه تأثیر گذاشته از این قرار است: 1- فراتر از وجود چیزى است که در اندیشه نمى گنجد و از این رو بیان شدنى نیست. این فراتر از وجود به نام واحد خوانده مى شود. 2- بعد از واحد که مبدأ همه اشیاء است، عقل وجود دارد. خداوند در خود مى نگرد و این نگریستن تعقل است، لذا نخستین جوهر صادر مى شود که شامل همه موجودات حقیقى است. 3- جهان محسوس تصویرى از جهان معقول است. شر و بدى حاصل ماده است و ماده ذاتاً بد است و باعث بدى روح نیز مى شود.
پاسخ تفصیلی:
افلوطین به عنوان پایه گذار مکتب نوافلاطونى در سال 205 م به دنیا آمد و در اسکندریّه مصر به جمع فیلسوفان پیوست. تا چهل سالگى درس خواند و از چهل تا پنجاه سالگى تدریس کرد. در ادامه بنابر اصرار شاگردان شروع به نوشتن کرد. نوشته هاى افلوطین را که جمعاً پنجاه و چهار رساله است، شاگردش فرفوریوس جمع آورى کرد و نام آنها را انئاد نامید. انئاد یعنى نه گانه، یعنى فرفوریوس این رساله ها را در شش جلد نُه تایى جمع آورى کرد. وقتى این کتاب به جهان اسلام وارد شد نام تاسوعات (نُه تایى) به خود گرفت. مهمتر از خود تاسوعات، شرحى بود بر سه جلد آخر تاسوعات که ترجمه عربى آن به نام اثولوجیا معروف است. اثولوجیا معرّب واژه یونانى ثِئولوگیا یا به زبان ساده تر تئولوژى است که به معناى الهیات یا خداشناسى است. این شرح معلوم نیست از چه کسى است، ولى در جهان غرب و شرق به ارسطو منسوب شد و به صورت کتابى منسوب به ارسطو وارد جهان اسلام شد. (1) مطالب اثولوجیا با نظام فکرى ارسطو سازگار نبود، بنابراین فیلسوفان اسلام یا آن را از ارسطو ندانسته یا تفکرات عوض شده ارسطو در آخر عُمر مى پنداشتند، در حالیکه ارسطو قرنها قبل از افلوطین از دنیا رفته بود. اکنون مشخص شده است که اثولوجیا شرحى است مزجى بر انئادهاى فلوطین و مؤلف آن نیز مشخص نیست، ولى هنوز این مسئله باقى مانده که چه کسانى تفکرات نوافلاطونى را به عنوان اندیشه هاى ارسطویى به جهان غرب و شرق نشان دادند و علت این کار آنها چه بود؟! (2)
به هر حال هر چه که باشد اندیشه فلوطین بر اسماعیلیه تأثیر عمیقى گذاشته است. (3)
در اینجا به نمونه ای از اندیشه های فلوطین که بر اسماعیلیه تأثیر گذاشته اشاره می کنیم:
کارل یاسپرس در کتاب فلوطین درباره نظام فکرى افلوطین مى نویسد: «ساختمان تمام فلسفه فلوطین حول محور چند موضوع دور مى زند: اول: برتر از هستى یا واحد. فراتر از وجود چیزى است که در اندیشه نمى گنجد و از این رو بیان شدنى نیست. این فراتر از وجود به نام واحد خوانده مى شود، ولى نه واحد عددى است و نه یکى در مقابل دیگرى و نه واحدى است از کثیر. زیرا اندیشیدن یک، بدون اندیشیدن کثرت حاصل نمى شود. از این رو درباره او باید با صفات سلبى (4) سخن گفت. او نامتعین، بى شکل، بى چونى، بى چندى و عارى از هر صورت است.» (5) بنابراین واحدِ برتر از وجود، برتر از عقل و برتر از جهان معقول است. واحد اعجوبه اى است دست نیافتنى که درباره اش حتى نمى توانیم بگوییم: «هست»، وگرنه به او صفتى نسبت داده ایم. (6) اگر به نام واحدش مى خوانیم تنها براى این است که مجبوریم در ضمن سخن اشاره اى به او بکنیم. او واحدتر از آن است که به عنوان واحد به او بیندیشى. (7)
بعد از واحد(خدا، نخستین، او) که مبدأ همه اشیاء است، عقل وجود دارد. عقل اولین چیزى است که از او پدید آمده است. براى اینکه عقل از او صادر شود باید به معنایى خاص شبیه به او باشد. بنابراین خداوند در خود مى نگرد و این نگریستن تعقل است، عقل است، لذا نخستین جوهر صادر مى شود که شامل همه موجودات حقیقى است. این نظریه به نظریه فیض یا صدور(8) معروف است. بنابر نظر افلوطین عقل در رتبه دوم نظام هستى قرار دارد و چون عقل اندیشیدن است، بنابراین ایده را به عنوان خودِ خویش تعقل مى کند. از این اندیشیدن به طریق انبعاث یا انبجاس، روح یا نفس کلّى به وجود مى آید. (9) روح در وسط قرار گرفته و در خویشتن خویش آرام و ساکن است و در عین کثرت مجموعه اى یگانه است که اشکال و صُوَر را مى بیند. آن اشکال ایده نامیده مى شوند و صور اصلى همه هستى ها هستند. روح که خود مولود عقل است در حال نگرش به عقل، طبیعت و کیهان را پدید مى آورد. بنابراین روح، ربّ عالم طبیعت و عالَم گذران است، ولى خود غیرمادى است. طبیعت نیز نگرش دارد و با نگرش خود اشکال و صور گوناگون را به تقلید از ایده ها مى آفریند. طبیعت در یک حالت خلسه یا مثل عالم خواب این صور را مى آفریند، لذا آگاهى دقیقى از عملکرد خود ندارد. بنابراین در نگاه فلوطین جهان نه به دست خالقِ مرید داراى علم، بلکه به تقلید از ایده ها (صور و اشکال عالَم فوق زمان) ساخته شده است. در دیدگاه فلوطین آنچه از واحد صادر مى شود نتیجه اى نخواسته است و آنان که مى گویند: «زمانى خالق متعال تصمیم گرفت که آن را پدید آورد» در اشتباهند. پس کسانى که قائلند جهان را خداوند داراى اراده از عدم خلق کرد، در نگاه افلوطین در اشتباه هستند. عبارات فلوطین چنین است: «واحد روى در خود داشت و در خود مى نگریست و این نگرش، عقل است. عقل در آغاز یکى بود، ولى همچنان نمى ماند، بلکه به خاطر اندیشیدن، زیرا که عقل است، کثرت مى یابد. عقل گسترش مى یابد، چون مى خواهد بر همه چیز دست بیابد. پس از عقل، روح جهان است و پس از آن طبیعت. روح جهان در حال تماشاى صور اصلى در ایده هاى عقل، جهان را بى نقشه و بى تلاش پدید مى آورد.» (10)
در فلسفه فلوطین با تأثیرپذیرى از افلاطون، جهان محسوس تصویرى از جهان معقول است. شر و بدى حاصل ماده است و ماده ذاتاً بد است و باعث بدى روح نیز مى شود. ماده که هیچ گاه بدون صورت ظاهر نمى شود، روح را تاریک مى سازد و با فلسفه است که مى تواند از بند ماده رها شود و عروج کند و به مقام اصلى خود که عالم بالا است بازگردد. (11) البته فلوطین اندیشه هاى دیگرى نیز دارد که اسماعیلیان آنها را نپذیرفته و آنها را طرد کرده اند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.