پاسخ اجمالی:
قرآن منطق حضرت ابراهيم(ع) در برابر بت پرستان را چنين شرح مى دهد: «هنگامى كه شب او را فرا گرفت، ستاره اى را مشاهده كرد؛ گفت: اين پروردگار من است؟! امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم. و هنگامى كه ماه را ديد كه [سينه افق را] مى شكافد، گفت: اين پروردگار من است؟! ... و هنگامى كه خورشيد را ديد [كه سينه افق را] مى شكافت، گفت: اين پروردگار من است اين [كه از همه] بزرگتر است؟! اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: اى قوم من! به يقين من از آنچه همتاى خدا قرار مى دهيد، بيزارم.
پاسخ تفصیلی:
در آيه75 سوره انعام سخن از ارائه ملكوت آسمان ها و زمين از سوى خداوند به ابراهيم(عليه السلام) است، تا از مشاهده آنها روح يقين در او زنده شود، و ايمان فطرى اش جان تازه اى بگيرد؛ مى فرمايد: (و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم(عليه السلام) نشان مى دهيم تا اهل يقين گردد)؛ «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ».(1)
منظور از ارائه ملكوت آسمان ها و زمين همان مشاهده حاكميّت و مالكيّت خداوند بر جهان هستى از طريق مطالعه موجودات متغيّر در اين عالم است. - چون «مَلَكوت» از ريشه «مُلْك» به معناى حكومت و مالكيّت است و اضافه «وت» به آن براى تأكيد مى باشد.-
اين حاكميّت مطلق و مالكيّت مسلّم خداوند بر جهان همان است كه در آيات بعد مشروحاً بيان شده، و در حقيقت اين آيات به صورت بيان اجمالى و تفصيلى است كه يكى از روش هاى شناخته شده قرآن در شرح مطالب مهم است؛ نخست مطلب را سربسته مى گويد، تا آمادگى در شنونده پيدا شود، و سپس به شرح آن مى پردازد. - تعبير به «فَلَمّا» با فاء تفريع نيز اشاره روشنى به اين معنا است.-
به هر حال در آيات بعد، به شرح اين اجمال پرداخته؛ نخست از ستارگان شروع مى كند و استدلال ابراهيم(عليه السلام) را درباره نفى مذهب ستاره پرستان چنين شرح مى دهد: (هنگامى كه [تاريكى] شب او را فرا گرفت، ستاره اى را مشاهده كرد؛ گفت: اين پروردگار من است؟!): «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّى».
تعبير به «رأى كوكبا»؛ (ستاره اى را مشاهده كرد)، با توجّه به اين كه به هنگام شب ستارگان زيادى پيدا مى شود؛ به نظر مى رسد اشاره به ستاره بسيار درخشانى باشد كه نظر او را به خود جلب كرد، و با توجّه به اين كه ستاره زهره در آغاز شب طلوع مى كند، و «كوكب» به معناى ستاره در هنگام طلوع مى باشد، مؤيّد تفسيرى است كه بيشتر مفسّران آنرا انتخاب كرده اند كه آن ستاره، زهره يا مشترى بوده است؛ كه اتّفاقاً هر دو در زمان هاى قديم، جزء خدايان مشركان محسوب مى شدند، و مورد پرستش بودند، به خصوص اين كه در روايتى نيز از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه اين ستاره، زهره بوده است.
به هر حال مدّت زيادى نگذشت كه اين ستاره غروب كرد؛ در اين هنگام ابراهيم(عليه السلام) گفت: (امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم.)؛ «فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُّ الاْفِلِينَ».
بار ديگر ابراهيم(عليه السلام) متوجّه طلوع ماه شد كه از پشت پرده افق سر بيرون كشيد، و صفحه آسمان و زمين را با نور جالب و زيباى خود روشن ساخت. در اينجا ابراهيم(عليه السلام) گفت: (و هنگامى كه ماه را ديد كه [سينه افق را] مى شكافد، گفت: اين پروردگار من است؟!)؛ «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّى ».
امّا طولى نكشيد كه ماه نيز به سرنوشت آن ستاره گرفتار شد؛ چهره در پشت افق مغرب پنهان ساخت و صفحه آسمان را بار ديگر در تاريكى فرو برد. در اين هنگام ابراهيم(عليه السلام) كه در تلاش براى يافتن معبود و پروردگار حقيقى بود (گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمايى نمى كرد، مسلّما از گروه گمراهان بودم)؛ «فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لاََكُونَنَّ مِنْ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ».
به اين ترتيب روشن ساخت كه براى رسيدن به حق تنها تلاش و كوشش انسان كافى نيست؛ بلكه بايد امدادهاى الهى نيز شامل حال او گردد، تا در صف گمراهان واقع نشود، و مسلّماً چنين امدادى شامل حال حق طلبان و خداجويان تلاشگر خواهد بود.
سرانجام شب به پايان رسيد، و پرده هاى تاريك خود را جمع كرد، و از صحنه آسمان گريخت. ناگهان خورشيد فروزان با چهره تابناك و پرفروغ خود، سر از افق مشرق برداشت، و اشعه طلايى خود را بر كوه و بيابان فرو ريخت.
(و هنگامى كه خورشيد را ديد [كه سينه افق را] مى شكافت، گفت: اين پروردگار من است اين [كه از همه] بزرگتر است؟!)؛ «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ».(2)
ولى با پايان گرفتن روز، و افتادن خورشيد در چاه تاريك شب و فرو بردن صورت خويش در نقاب مغرب؛ فرياد ابراهيم(عليه السلام) بلند شد و گفت: (اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: اى قوم من! به يقين من از آنچه همتاى خدا قرار مى دهيد، بيزارم)؛ «فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ».
من از افوال و غروب همه اينها فهميدم كه مخلوقاتى بيش نيستند؛ مخلوقاتى اسير چنگال قوانين آفرينش و دگرگونى ها و افول و غروب، من از اينها فهميدم كه در پشت اين صحنه، قدرت ثابتى پنهان است كه هرگز افول و غروب و دگرگونى در ذات پاكش راه ندارد.
سپس افزود: (من روى خود را به سوى كسى متوجّه كردم كه آسمانها و زمين را آفريده؛ در حالى كه ايمان من خالص است؛ و از مشركان نيستم)؛ «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ».
آيا اين سه ماجرا در يك شب اتّفاق افتاد يا در دو شب؟ بعضى از مفسّران كه شايد نتوانسته اند وقوع آن را در يك شب تصوّر كنند؛ گفته اند: در دو شب بوده است، در حالى كه ظاهر آيات نشان مى دهد كه همه پشت سر هم و در يك شب و روز اتّفاق افتاده است، و اين كاملا ممكن است، زيرا در حدود نيمه ماه در آغاز شب ستاره زهره به وضوح در افق مغرب نمايان مى شود، و چيزى نمى گذرد كه غروب مى كند، و بعد از آن ماه تقريباً با تمام رخسارش از افق مشرق آشكار مى گردد ـ تعبير به «بازِغْ» نشان مى دهد كه ماه بدر كامل يا نزديك به آن بوده است ـ و هنگامى كه ماه در افق مغرب پنهان مى گردد چيزى نمى گذرد كه آفتاب از مشرق طلوع مى كند و به اين ترتيب هر سه داستان در طى يك شب و روز تحقق يافته است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.