پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) که در آغاز حکومتش از مردم کوفه تمجید فراوان مى کرد، هنگامى که دید آنها به سستى گرویده و لشکریان معاویه هر روز بخشى را مورد حمله قرار مى دهند، انگشت روى نقاط ضعف سپاه خود مى گذارد، تا به خود آیند و آنها را برطرف سازند. لذا با تعبیرات تند به آنها خطاب می کند. تاریخ نشان مى دهد که این سخنان مؤثّر افتاد و گروه عظیمى از مردم کوفه به سوى لشکرگاه، حرکت کردند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 34 نهج البلاغه انگشت روى نقاط ضعف سپاه خود مى گذارد تا به خود آیند و آنها را برطرف سازند و ریشه هاى اصلى بدبختى خود را بسوزانند، مى فرماید: (هنگامى که شما را به سوى جهاد با دشمن فرا مى خوانم، چشمانتان از ترس بى اختیار در حدقه ها دور مى زند، گویى وحشت از مرگ هوش را از سرتان برده و مانند مستانى از خود بى خود شده اید. سخنان مکرّر من به گوش شما فرو نمى رود، به همین دلیل [در پیدا کردن راه صحیح زندگى] سرگردان گشته اید!)
«إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دارَتْ أَعْیُنُکُمْ، کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَة(1) وَمِنَ الذُّهُولِ فی سَکْرَة. یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوَارِی(2)فَتَعْمَهُونَ».(3)
جمله «یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوارِى» با توجه به این که «حوار» به معناى «سخن گفتن مکرّر» است و «یَرْتَجُ» از مادّه «ر ت ج» به معناى (بسته شدن) است، تاب دو معنا را دارد: نخست همان چیزى که در بالا گفته شد، یعنى سخنان مکرّر من در شما اثر نمى کند و گویى اصلا آن را درک نمى کنید، چرا که درهاى فهم سخن به روى شما بسته شده است.
دیگر این که زبان شما در پاسخ من بسته مى شود، چرا که پاسخى منطقى در برابر حرف هاى من ندارید.
به هر حال نتیجه هر دو معنا همان است که در جمله بعد آمده، یعنى سرگردانى آنها.
در تأکید همین سخن، اضافه مى فرماید: (گویى عقل هاى شما از دست رفته و چیزى را درک نمى کنید) ؛«وَ کَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَةٌ(4)فَأَنْتُمْ لاَتَعْقِلُونَ».
سپس امام(علیه السلام) در یک نتیجه گیرى از سخنان گذشته اش مى فرماید: (شما هرگز مورد اعتماد من نیستید).
«مَا أَنْتُمْ لی بِثِقَة سَجِیسَ(5)اللَّیَالی».
با توجه به این که «سجیس اللیالى» به معناى (تاریکى شبها) است، مفهوم جمله چنین مى شود که تا شبها تاریکند، من به شما اعتماد نمى کنم و این کنایه از ابدیّت و همیشگى است; چرا که هرگز ظلمت از شب جدا نمى شود.
انتخاب تاریکى شب براى این تعبیر، با توجه به افکار و اعمال سیاه و ظلمانى کوفیان، نوعى رعایت مقتضاى حال است که از فنون بلاغت محسوب مى شود و در تأکید آن مى فرماید: (و شما هیچ گاه تکیه گاه مطمئنّى نمى باشید، تا (در برابر دشمنان خونخوار و حیله گر) بتوان بر شما اعتماد کرد)؛ «وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْن یُمَالُ بِکُمْ»؛ (و نه یاران قدرتمندى هستید که در نیازها بتوان رو به سوى شما آورد)؛ «وَلاَزَوَافِرُ(6) عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ».
به این ترتیب امام(علیه السلام) با جمله هاى کوتاه و کوبنده اش، نقاط ضعف آنها را با صراحت برمى شمرد، شاید که این سخنان وجدان خفته و روح بى درد آنها را بیدار و آگاه سازد تا براى درهم کوبیدن دشمنان خونخوار بپاخیزند و متّحد شوند و شجاعانه وارد میدان نبرد گردند.
مفهوم سخنان امام (علیه السلام) در اینجا، این نیست که ما این روش را در مقابل هر گروه وظیفه نشناس و غافل و بى خبر به کار بریم، چرا که افراد مختلفند: بعضى با یک سرزنش مختصر و به اصطلاح با یک «از گل نازکتر» گفتن به خود مى آیند و راه خود را پیدا مى کنند. بعضى مانند فیل هستند که تا فیلبان با چکش بر مغز آنها نکوبد، به حرکت در نمى آیند.
بنابراین استفاده از این روش در برابر آن گروه خاص به عنوان دارو، کارى است زیبنده و درمانى است منحصر به فرد.
تاریخ نشان مى دهد که این سخنان مؤثّر افتاد و گروه عظیمى از مردم کوفه به سوى لشکرگاه نُخَیْله، که در نزدیکى کوفه بود، حرکت کردند و آماده مبارزه با یاغیان شام شدند، هر چند با نهایت تأسّف اجل مهلت نداد و امام (علیه السلام) با ضربه شمشیر اَشقَى الآخرین (ابن ملجم) به شهادت رسید.
شاهد دیگر این سخن این که امام (علیه السلام) در آغاز حکومتش از مردم کوفه تمجید فراوان مى کرد،(7) امّا هنگامى که آنها به سستى گرویدند و لشکریان معاویه جسور شدند و هر روز بخشى از کشور اسلام را مورد حمله قرار مى دادند، امام (علیه السلام) به این تعبیرات تند متوسّل شد.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.