پاسخ اجمالی:
در زمان امام عسكرى(ع) شیعه به صورت یك قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم مى دانستند كه این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هیچ یك از عباسیان را مشروع و قانونى نمى داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على(ع) باقى است. در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسكرى(ع) بود. گواه این مطلب، اعتراف «عبید الله»، وزیر «معتمد» عباسى، به این موضوع است.
پاسخ تفصیلی:
در زمان امام عسكرى(علیه السلام) شیعه به صورت یك قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم مى دانستند كه این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هیچ یك از عباسیان را مشروع و قانونى نمى داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على(علیه السلام) باقى است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسكرى(علیه السلام) بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف «عبید الله»، وزیر «معتمد» عباسى، به این موضوع است. توضیح اینكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذّاب» نزد عبید الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو مى دهم. وزیر به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مى دانند، شمشیر كشید تا بلكه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهایى كه كرد توفیقى به دست نیاورد، اینك اگر تو در نظر شیعیان امام باشى نیازى به خلیفه و غیر خلیفه ندارى واگر در نظر آنان چنین مقامى نداشته باشى ، كوشش ما، در این راه كوچكترین فایده اى نخواهد داشت.(1)
با این حال، اسناد و شواهد دیگرى در دست است كه از یك سو عمق شیطنت و وسعت نقشه هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مى دهد، و از سوى دیگر هشیارى و تدابیر امنیتى امام را به خوبى جلوه گر مى سازد كه از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را مى توان نام برد:
1. «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى » (2) مى گوید: ما چند نفر در زندان بودیم كه «امام عسكرى » و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى ) بود و ادعا مى كرد كه از علویان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نیست نمى بود، مى گفتم كى آزاد مى شوید. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچه گفته اید براى خلیفه تهیه كرده كه هم اكنون در میان لباسهاى اوست. یكى از حاضران او تفتیش كرد و گزارش را كه در لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود. (3)
این حادثه نشان مى دهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شیعیان، مأمور مخفى گماشته بودند.
2. یكى از یاران امام مى گوید: ما گروهى بودیم كه وارد سامرّاء شدیم و مترصد روزى بودیم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در كوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامه اى به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ كدام بر من سلام نكنید، هیچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زیرا براى شما خطر جانى دارد!. (4)
3. «عبدالعزیز بلخى » مى گوید: روزى در خیابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را دیدم كه به سوى دروازه شهر حركت مى كرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد كنم كه: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مى كشند! امام وقتى به كنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من به سرعت پیش رفتم و بوسه بر پاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مى شوى! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازدارى كنید وگرنه كشته مى شوید، خود را به خطر نیندازید. (5)
4. در زمان امام عسكرى(علیه السلام) شخصى از علویان به عزم كسب و كار از سامرّاء بیرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسید:
- از كجا آمده اى ؟
- از سامرّاء.
- آیا فلان محله و فلان كوچه را مى شناسى؟
- آرى .
- از حسن بن على خبرى دارى ؟
- نه.
- براى چه به جبل آمده اى؟
- براى كسب و كار.
- من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّاء برویم و مرا به خانه حسن بن على(عسكرى ) برسان. علوى پذیرفت و او را به خانه امام برد....(6)
این ماجرا به خوبى نشان مى دهد كه به واسطه كنترل بسیار شدید حكومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغى كه مرد حلوانى - در برابر راهنمایى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهميّت دیدار با امام در آن روزگار است، زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش یك دینار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل یك شتر دانسته اند، (7) بنابر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است كه كسى در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد! (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.