پاسخ اجمالی:
مردمان شبه جزیره عربستان پیش از اسلام از زوایای گوناگون، در وضعیت بسیار ناگواری به سر می بردند و دچار عقاید انحرافی، انحطاطات اخلاقی، جنگ و خونریزی داخلی و شرایط بد اقتصادی بودند. قرآن نیز با تأیید این وضعیت ناگوار، آنها را مردمی توصیف می کند که در گمراهی آشکار به سر می بردند. با لحاظ کردن همه این جوانب بسیار بعید به نظر می رسد که شخصی معمولی و بی سواد – و لو قوی در فکر و اراده – از میان این محیط پیدا شود که بدون اتصال به غیب و وحی بتواند بنیان گزار دانش و فضیلتهای اخلاقی گردد.
پاسخ تفصیلی:
اين مسأله مورد اتفاق تمام مورخان بزرگ است كه عرب قبل از قيام پيامبر(صلى الله عليه وآله)در وضع بسيار بدى از نظر عقايد خرافى، انحطاط اخلاقى، اختلافات و جنگ هاى داخلى خانمان سوز و شرايط بد اقتصادى به سر مى برد. نسيم علم و دانش در آن محيط نمىوزيد و حتى اثرى از تمدن صورى بشر نيز در آنجا وجود نداشت و به همين دليل آنها را قومى نيمه وحشى معرفى كرده و نام عصر جاهلى را براى آن زمان برگزيده اند.
قرآن مجيد، تعبيرات صريح و روشنى از آن عصر دارد، كه مى تواند وضع آن زمان را به خوبى ترسيم كند (حتى به فرض اين كه كسى به قرآن مجيد به عنوان يك وحى الهى ننگرد نمى تواند اين حقيقت را انكار كند كه ذکر چنين اوصافى در آن عصر در قرآن مجيد دليل بر واقعيت آن است و گرنه از هر سو مورد انكار قرار مى گرفت).
در يك جا مى فرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَل مُبِين»؛ (خداوند بر مؤمنان نعمت بزرگى بخشيد، هنگامى كه در ميان آنها، پيامبرى از خودشان برانگيخت؛ تا آيات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت بياموزد؛ هر چند پيش از آن، در گمراهى آشكارى بودند).(1)
تعبير به «ضَلال مُبين» كه در اين آيه و در ذيل آيه 2 سوره جمعه نيز آمده، اشاره پرمعنايى است به وضع دوران جاهليت كه گمراهى آشكار بر سراسر آن حكم فرما بود. چه گمراهى از اين آشكارتر كه بتهايى را از سنگ و چوب با دست خود بتراشند و پرستش كنند. و از آن بدتر بت هايى از خرما بسازند و بپرستند و در خشكسالى و قطحى بخورند. دختران خود را با دست خويش زنده به گور كنند و به اين عمل فخر و مباهات نمايند كه نگذاريم ناموسمان به دست بيگانگان بيفتد.
در آيه 58 و 59 سوره نحل آمده است: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَكَظيمٌ ـ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه اَيُمسِكُهُ عَلى هُون اَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرابِ اَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ»؛ (و هنگامى كه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش [از فرط ناراحتى] سياه مى شود؛ و بشدّت خشمگين مى گردد. ـ بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود پنهان مى شود؛ [و نمى داند] آيا آن [دختر] را با قبول ننگ نگهدارد، يا [زنده] در خاك پنهانش كند؟! آگاه باشيد كه بد حكم مى كنند!)
چه گمراهى از آن آشكارتر كه انواع خرافات و موهومات بر آنها حاكم باشد، فرشتگان را دختران خدا بدانند «وَ جَعَلُوا الْمَلئِكَةَ الَّذينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ اِناثاً»؛ (و آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند).(2)
در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ يَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ»؛ (آنها براى خداوند دخترانى قرار مى دهند؛ ـ او منزّه است)(3) و آيات ديگر.
چه گمراهى از آن واضح تر كه جنگ و خونريزى در تمام دوران سال (به استثناى ماه هاى حرام) بر آنها حاكم بود و كينه هاى قبيلگى از پدران به فرزندان به ارث مى رسيد و سال هاى سال ادامه داشت، همان گونه كه قرآن مى فرمايد: «وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَة مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا»؛ (ونعمتِ [بزرگِ] خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت برقرار ساخت، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد! و شما بر لبِ حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد).(4)
چه گمراهى از اين آشكارتر كه حتى مراسم نماز و نيايش آنها مضحك و نفرت انگيز بود، گاه زنان به صورت برهنه مادرزاد برگرد خانه خدا طواف مى كردند و اين كار خود را عبادت مى شمردند و گاه با كف زدن و سوت كشيدن مراسم نماز به جاى مى آوردند: «وَما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ اِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»؛ ([آنها كه مدّعى بودند ما هم نماز داريم،] نمازشان نزد خانه كعبه، چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود).(5)
انواع خرافات و موهومات بر اجتماع آنها حاكم بود، هر قبيله اى سعى داشت قبيله خود را قبيله برتر معرفى كند و بر سر همين برترى جويى، كينه ها و حسادت ها و گاه خونريزى ها در ميان قبايل ظاهر مى گشت تا آنجا كه براى اثبات فزونى قبيله خود به سراغ قبرها مى رفتند و قبور مردگان را بر مى شمردند و به استخوان هاى پوسيده نياكانشان در زير خاك افتخار مى كردند. قرآن مجيد مى گويد: «أَلْهَيكُمْ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ»؛ (افزون طلبى [و تفاخر] شما را به خود مشغول داشته است. * تا آن جا كه به ديدار قبرها رفتيد [و به فزونى قبور مردگانتان افتخار كرديد]).(6) همچنين موهومات و مفاسد و فجايع ديگرى از اين قبيل.
حال بايد فكر كرد يك انسان معمولى هر قدر از نظر نيروى اراده و فكر قوى باشد، اگر در چنين محيطى زندگى كند چگونه خواهد بود (مخصوصاً اگر درس نخوانده باشد).
آيا كسى كه پرورش يافته محيط جهل و فساد است ممكن است بنيانگذار علم و دانش و فضايل اخلاقى گردد؟
آيا هرگز شنيده ايد که از ميان اقوام وحشى يا نيمه وحشى دانشمندان بزرگ و فيلسوف هاى نابغه اى برخيزند؟
اگر از يک زمين مستعد و آماده، گل هاى زيبا و گياهان باطراوت برويد جاى تعجب نيست؛ تعجب در اين است که از شوره زار گلستانى برويد.
به هر حال اين مسأله ممکن است به تنهايى براى اثبات حقانيت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) کافى نباشد ولى بدون شک يکى از قرائنى است که هر گاه با قرائن آينده ضميمه گردد، برهانى قوى و دندان شکن خواهد بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.