پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در خطبه 22 نهج البلاغه بعد از این که با استدلال روشن و منطقی، بهانه را از جنگ افروزان جمل گرفت، مى فرماید: «اگر آنها از پذیرفتن حق سر باز زنند، لبه تیز شمشیر را به آنها مى بخشم». در بخشی دیگر از این خطبه، امام(ع) با اشاره به تهدیدهای شورشیان جمل، می فرماید: «من، کسى نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند» و علّت آن، شهامت و شجاعت حضرت و یقین قاطع ایشان به پروردگار متعال بود.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 22 نهج البلاغه بعد از این که با استدلال روشن و منطقی بهانه را از جنگ افروزان جمل گرفت مى فرماید: (اگر آنها از پذیرفتن حق سر باز زنند، لبه تیز شمشیر را به آنها مى بخشم)؛ «فَإنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ».
(همان شمشیرى که بهترین درمان باطل [در برابر زورگویان منطق نشناس] و یار و یاور حق [در برابر ستمگران خودکامه] است)؛ «وَ کَفَى بِهِ شافیاً مِنَ الْباطِلِ وَ ناصِراً لِلْحَقِّ».
این که مى گویند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک دست خود قرآن را گرفته و در دست دیگر شمشیر را، بیان یک واقعیت مسلّم در حکومت هاى الهى است. آنها باید قبل از هر چیز، به مسائل منطقى روى آورند و براى اصلاح فرهنگ جوامعِ فاسد بکوشند و تا آنجا که در توان دارند، با اندرز و نصیحت و دلایل روشن عقلانى، خطاکاران را از اشتباه بیرون آورند، ولى بدیهى است که همیشه، گروهى وجود دارند که پرده هاى خودخواهى و هوا پرستى، عقل و وجدان آنها را پوشانده و چیزى جز زبان شمشیر را درک نمى کنند.
رهبران حکومت هاى الهى، در برابر این گونه افراد، متوسّل به زور مى شوند و تکیه بر قدرت مى کنند و قاطعانه، آنها را درهم مى کوبند و این، آخرین دارو براى درمان بیمارى فکرى و اخلاقى این گونه افراد است؛ إِنَّ آخِرَ الدِّواءِ الْکَىُّ، آخرین دواى زخم هاى غیرقابل علاج، داغ کردن و سوزاندن است. (1)
در واقع، جمله «شافیاً مِنَ الْباطِلِ» و جمله «ناصِراً لِلْحَقِّ» لازم و ملزوم هم اند؛ چرا که درمان باطل، سبب یارى حق و یارى حق، سبب فرونشستن باطل است.
حضرت، در ادامه این سخن مى افزاید: (عجیب است که آنها به من اعلان جنگ داده اند و از من خواسته اند که در برابر نیزه هاى آنان حاضر شوم و در برابر شمشیرهایشان شکیبا باشم!)؛ (با آن که آنها به خوبى از موقعیت من در جنگ هاى اسلامى آگاه اند و ضرب شست مرا دیده اند که چگونه در برابر نیرومندترین مردان جنگى دشمنان اسلام، ایستادگى کرده ام) «وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعانِ(2) وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ!». (3)
این تعبیر، به خوبى نشان مى دهد که گروه پیمان شکنان جنگ جمل، آغاز گران آتش افروزى جنگ بوده اند؛ چرا که به امام (علیه السلام) اعلان جنگ کرده اند و بى شرمانه، حضرتش را تهدید به نیزه و شمشیر کرده اند.
ابن ابى الحدید، از مورّخ معروف، ابومخنف نقل مى کند که هنگامى که فرستادگان على(علیه السلام) از نزد طلحه و زبیر و عایشه بازگشتند، حامل پیام اعلان جنگ بودند. (4)
به هر حال این تهدید نشان مى دهد که تا چه حد آتش افروزان جنگ جمل، از واقعیت ها، بیگانه بودند و رسیدن به مقام، آن چنان چشم و گوش آنها را بسته بود، که واقعیت روشنى مانند شجاعت و جنگجویى على(علیه السلام) را ـ که بارها، در غزوات اسلامى، با چشم خود مشاهده کرده بودند ـ به فراموشى سپردند.
حضرت، در ادامه این سخن، همان مطلب را با ذکر دلیل روشنى تعقیب مى کند، مى فرماید: (مادران در سوگشان، به عزا بنشینند! من، کسى نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند! چرا که من، به پروردگار خویش، ایمان و یقین دارم و در دین و آئین خود، کمترین شک و تردیدى ندارم)؛ «هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَ ما أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ إِنّى لَعلَى یَقْین مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دینِى».
جمله «هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ»(5) ـ با توجه به این که مفهوم هَبَل، به عزاى فرزند نشستن است ـ اشاره به این است که شما، ارزش زنده ماندن را ندارید و باید بمیرید و مادران تان به عزایتان بنشینند که این چنین در قضاوت و تدبیر خود، گرفتار خطاها و اشتباهات روشن هستید. شبیه این جمله در ادبیات عرب، عبارت «ثَکَلَتْهُمُ الثَّواکِلُ» است که آن نیز به همین معنا است.
به هر حال، امام(علیه السلام) در این جمله هاى حساب شده و پرمعنا نخست، به سابقه زندگى خود اشاره مى کند و به کنایه مى گوید که حتّى مشرکان عرب مرا به خوبى مى شناختند و هرگز کسى در دوران زندگانى ام مرا به جنگ و مبارزه تهدید نکرد، حال، شما که این همه با من بوده اید و ادّعاى مسلمانى دارید، چرا تهدید مى کنید؟!
اشاره دیگر حضرت به این است که کسى، از جنگ مى ترسد که از مرگ و شهادت بترسد و کسى از مرگ و شهادت مى ترسد، که یقین قاطع به پروردگار نداشته باشد و در مسیرى که مى پیماید گرفتار شکّ و شبهه گردد؛ زیرا، آن کس که به مسیر خود ایمان دارد و صاحب یقین و اعتقاد راسخ است، مى داند که در جنگ با دشمنان حق، هرگز شکستى نیست؛ بلکه یا پیروزى بر دشمن است و یا شهادت و انجام وظیفه و شتافتن به جوار قرب پروردگار و بهره مندى از حیات ابدى و جاویدان. و این، همان «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» ـ یکى از دو نیکى ـ است که در آیه شریفه 52 از سوره توبه آمده است! «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»؛ بگو: (آیا درباره ما، جز یکى از دو نیکویى [پیروزى یا شهادت] را انتظار دارید!)
گروهى از مفسّران نهج البلاغه، معتقدند که جمله «فَإِنّی لَعَلَى یَقْین مِنْ رَبّى» و جمله «وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دیْنی»، یک مفهوم را مى رساند و تأکید هم است، ولى حق این است که این دو جمله، از قبیل بیان عام بعد از خاص و ناظر به دو مفهوم است. در نخستین جمله، امام(علیه السلام) اشاره به مقام یقینش مى کند، همان چیزى که در حدیث منسوب به آن حضرت «لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً»؛ (6) (اگر پرده ها کنار برود، هرگز بر ایمان من افزوده نمى شود) ـ اوج تجلّى آن است. و جمله دوم به مجموعه دین و وظایف الهى، اشاره مى کند که راه را در زندگى، براى او روشن ساخته و هرگونه شکّ و تردید را از پیش پاى او برداشته است، به خصوص این که امام(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیده بود که با ناکثین و قاسطین و مارقین (جنگ افروزان جمل و صفّین و نهروان) پیکار خواهد کرد. (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.