پاسخ اجمالی:
برخی از آیات علم غیب را مخصوص خدا مى شمرد، مانند «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَیَعْلَمُهَا اِلاَّ هُوَ»؛ و برخی هم علم غیب را براى غیر او ممکن مى داند مانند «اِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَّسُول»؛ جمع این دو دسته از آیات این است که: علم غیب به طور مطلق مخصوص خدا است و دیگران - مانند پیامبران، امامان معصوم و فرشتگان - تنها از طریق تعلیم الهى مى توانند ازالهی آگاه شوند.
پاسخ تفصیلی:
درباره صاحبان علم غیب، دو دسته از آیات متفاوت در قرآن دیده مى شود: دسته اول علم غیب را مخصوص خدا مى شمرد، و دسته دوم علم غیب را براى غیر او ممکن مى داند. براى رسیدن به پاسخ سؤال فوق باید به سراغ این آیات برویم.
گروه اول : در این بخش از آیات با تعبیرات گوناگون، علم غیب، مخصوص خدا شمرده شده است که هیچ کس را به آن راهى نیست. مى فرماید: (کلیدهاى غیب، تنها نزد او است؛ و جز او، کسى آنها را نمى داند)؛ «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَیَعْلَمُهَا اِلاَّ هُوَ»(1) هم آغاز آیه، که «عِنْدَهُ» را مقدم داشته دلیل بر انحصار است، و هم ذیل آن که با صراحت مى گوید: «غیر او از آن آگاه نیست».
در سوره یونس، آیه 20 خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کرده و می گوید: ( بگو غیب [و ظهور مخبرات] تنها براى خدا است)؛ «فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ للهِِ». این در جواب مشرکان لجوجى بود که پیوسته از سر لجاجت به عنوان بهانه جویى هر وقت به میل خود پیشنهاد معجزه مى کردند.
در سوره اعراف، آیه 188 به تعبیر جدیدى در این زمینه برخورد مى کنیم که رسول گرامى مأمور مى شود که با استدلال لطیفى علم غیب را از خود نفى کند و به او دستور مى دهد: (بگو من مالک هیچ سود و زیانى براى خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ [و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛] و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى کردم، و هیچ بدى [و زیانى] به من نمى رسید)؛ «قُلْ لاَ اَمْلِکُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لاَ ضَرَّاً اِلاَّ مَا شَاءَ اللهُ وَ لَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاَسْتَکْثَرتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِىَ السُّوءُ»؛ اگرچه این آیه بعد از آیه اى قرار گرفته که از زمان قیام قیامت و منحصر بودن علم آن به خداوند سخن مى گوید؛ ولى با این حال مفهوم و استدلال آیه بسیار گسترده است.
از مجموع آیات ذکر شده، به خوبى مى توان نتیجه گرفت که علم غیب و احاطه به اسرار نهان، مخصوص ذات پاک خدا است.
گروه دوم: اکنون به سراغ گروه دیگر از آیات مى رویم که پیامبران را سهیم در علم غیب مى شمرد، و باید آنها را دقیقاً بررسى کنیم تا دلیل عدم تضاد آنها با گروه اول که در لابه لاى همین آیات نهفته شده، روشن شود.
در سوره جن، آیات 26 تا 28 ابتدا خداوند به عنوان «عَالِمُ الغَیبِ» مطلق، یعنى کسى که از تمام اسرار پنهان آگاه است، توصیف شده، مى فرماید: (داناى غیب اوست)؛ «عَالِمُ الْغِیْبِ»، بعد به عنوان استثناء می فرماید: (مگر رسولی را که او برگزیده و از وی راضى شده!)؛ «اِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَّسُول».(2)
یعنى خداوند به چنین رسولانى آنچه از اسرار غیب بخواهد مى آموزد؛ بنابراین آنها از خود چیزى درباره غیب نمى دانند، ولى با تعلیم الهى از آن آگاه مى شوند.
علاوه بر این در سوره آل عمران، آیه 179 بعد از آن که آگاهى توده مردم را بر غیب نفى مى کند، انبیاء را از آن استثناء کرده، مى فرماید: (و ممکن نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند [تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید]؛ ولى خداوند از میان پیامبران خود، هر کس را بخواهد بر مى گزیند؛ [و براى رهبرى مردم از غیب آگاهش مى کند])؛ «وَ مَا کَانَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللهَ یَجْتَبِى مِنْ رُّسُلِهِ مَنْ یَشآءُ».
اگر چه در بدو نظر در این آیه صریحاً اشاره اى به مسأله تعلیم اسرار غیب به انبیاء نشده ولى با توجّه به این که جمله: «لکِنَّ اللهَ...» به صورت استدارک و استثناء است مفهوم آیه این است که خدا گروهى از رسولان را بر مى گزیند و به آنها تعلیم غیب مى دهد.(3)
در سوره آل عمران، آیه 49 سخن از آگاهى مسیح(علیه السلام) به اسرار غیب است که صریحاً آن را به عنوان یک معجزه اظهار مى داشت و در برابر کسانى که نسبت به دعوت او در شک بودند چنین مى گفت: (من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام؛ من از گِل، چیزى به شکل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم و به اذن خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلا به بیمارى پیسى را بهبودى مى بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مى کنم). سپس مى افزود: (و به شما خبر مى دهم از آنچه مى خورید، و آنچه را در خانه هاى خود ذخیره مى کنید)؛ «وَ اُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فى بُیُوتِکُمْ». مسلّم است غذایى که مردم مى خورند و یا در خانه ها ذخیره مى کنند مربوط به زندگى شخصى و خصوصى آنها است، و معمولا دیگران از آن آگاه نیستند؛ هرگاه کسى از این جزئیات آگاه باشد دلیل بر آگاهى او بر غیب است.
تا این جا دو گروه از آیات را که پیرامون علم غیب سخن مى گفتند، بیان کردیم؛ گروهى نفى مطلق علم غیب از انبیاء مى کرد، و گروهى اثبات علم غیب مى نمود. هنگامى که این دو گروه در کنار هم چیده شود، طریق جمع آنها و فهم مفهوم اصلى و مقصود نهایى، کار آسانى است، - و این چیزى است که با روش تفسیر موضوعى میسّر مى شود - .
آرى از مجموع تمام این آیات به خوبى استفاده مى شود که علم غیب به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطى بالذّات مخصوص ذات پاک خدا است. او است که احاطه بر تمام عالم غیب و شهود دارد و این علم قائم به ذات مقدسش است و از او جدا نیست. ولى دیگران - مانند پیامبران، امامان معصوم و فرشتگان - تنها از طریق تعلیم الهى مى توانند از اسرار غیب آگاه شوند. به تعبیر دیگر از معروف ترین طرق جمع میان این آیات این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است؛ لذا غیر او هیچ گونه آگاهى از اسرار غیب مستقلا ندارد؛ بلکه هرچه دارند از ناحیه خدا است و از طریق تعلیم و لطف و عنایت او است و در واقع جنبه غیر استقلالى دارد.
دومین راه جمع میان این دو گروه از آیات آن است که گفته شود علم غیبى که مخصوص خدا است آگاهى بر لوح محفوظ است که آنچه در آن است بى کم و کاست تحقّق مى یابد ـ و در حقیقت علم به علّت تامّه اشیاء است که هیچ گاه از معلول آن جدا نخواهد بود و امّا پیامبران و امامان معصوم از لوح محو و اثبات با خبرند، که قابل دگرگونى و تغییر است؛ زیرا علم به علل ناقصه است نه علّت تامّه یا به تعبیر دیگر ممکن است موانعى بر سر راه آن پیدا شود و دگرگون گردد، یا شرایط آن به کمال نرسد و دگرگون شود.
سومین راه جمعى که براى این آیات گفته اند آن است که اسرار غیب به دو بخش تقسیم مى شود: قسمتى مخصوص ذات خدا است و هیچ کس جز او نمى داند، و قسمتى که آن را به انبیاء و اولیاء خود مى آموزد.
چهارمین طریق جمع میان این آیات تفاوت گذارى در میان علم فعلى و علم شأنى و استعدادى است؛ و اینکه چیزى از دیدگان علم نا محدود او پوشیده و پنهان نیست. ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند؛ امّا در هر مورد که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مى دهد - البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى گیرد -.
شاهد این سخن روایاتى است که مرحوم کلینى در کتاب کافى در فصلى که تحت عنوان: «اِنَّ الاَْئِمَّةَ اذا شاؤُوا اَنْ یَعْلَمُوا عَلِمُوا»؛ (امامان هرگاه اراده کنند چیزى را بدانند آگاه خواهند شد)، جمع آورى کرده است.(4)
از مجموع آنچه گفتیم چنین نتیجه گرفته مى شود که بدون شک انبیاء و اولیاء بر بخشی از علم غیب آگاهی دارند.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.