پاسخ اجمالی:
قرآن در آيات متعددی به علم وسيع امامان(ع) اشاره كرده است. در جایی به مومنین یاد می دهد که در وقایعی که اتفاق می افتد به «اولی الامر» مراجعه کنید چراکه آنها به ریشه مسایل آگاهند و آنرا برایتان روشن می کنند؛ و در جای دیگر می فرماید: «در آنچه نمیدانید به اهل ذکر مراجعه کنید». در احاديث متعددى كه از طرق اهل بيت(ع) به ما رسيده و حتی اهل سنت نیز آنرا نقل کرده اند، «اولی الامر» و «اهل ذکر» به معصومین(ع) تفسیر گردیده است.
پاسخ تفصیلی:
قرآن مجيد در آيات متعدد به علم وسيع امامان(علیهم السلام) اشاره كرده است: در يكجا مى فرمايد: «وَ اِذا جائَهُمْ اَمْرٌ مِنَ الاَمْنِ اَو الخَوْفِ اَذاعُوا بِه وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِى الاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَيْطانَ اِلاّ قَليلا»(1)؛ (و هنگامى كه خبرى اميد بخش يا نگران كننده به آنها برسد [بدون تحقيق] آن را شايع مى سازند؛ در حالى كه اگر آن را به پيامبر و پيشوايانشان باز گردانند، كسانى كه قدرت تشخيص كافى دارند، از ريشه هاى مسائل آگاه خواهند شد [و به آنها اطلاع خواهند داد] و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، همگى، جز عدّه كمى، از شيطان پيروى مى كرديد [و گمراه مى شديد]) و در آيه ديگر مى فرمايد: «فَاسْئَلُوا اَهْل الذِّكْر اِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُون»(2)؛ (اگر نمى دانيد، از آگاهان بپرسيد).
آيه نخست نشان مى دهد كه افرادى از ميان مسلمانان ناآگاهانه در مسير پخش شايعات كه احياناً به وسيله دشمنان اسلام و منافقان ساخته و پرداخته مى شد قرار مى گرفتند، گاه شايعه پيروزى، گاه شايعه شكست و گاه شايعات ديگر و اين امر، مايه غفلت و بى خبرى و گاه سبب تضعيف روحيه مسلمانان مى شد. قرآن مى فرمايد: «مسلمانان بايد در اين گونه مسائل مهم اجتماعى كه از آن آگاهى ندارند به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) يا اولى الامر مراجعه كنند».
«اولى الامر» يعنى صاحبان فرمان، به يقين در اينجا به معنى فرماندهان جنگى نيست، چرا كه به دنبال آن مى گويد: آنهايى كه استنباط امور مى كنند [يعنى مسائل را از ريشه مورد بررسى قرار مى دهند] از اين گونه امور آگاه اند، و مردم نا آگاه بايد به آنها مراجعه كنند.
اين تعبير تنها درباره عالمان صادق است نه فرماندهان جنگى و نه امرا. به اين ترتيب مسلمانان را موظف مى كند كه در مسائل حساس و سرنوشت ساز به آگاهان و صاحبان امر مراجعه كنند.
در اينكه منظور از «اولى الامر» در اينجا چه كسانى هستند؟ باز در ميان مفسران گفتگو است، بعضى چنانچه گفته شد آن را به معنى اميران لشكر ـ مخصوصاً لشكريانى كه پيامبر(صلی الله علیه و اله) در آن حضور نداشت ـ تفسير كرده اند و بعضى به معنى علماء و فقهاء، و بعضى به معنى خلفاى چهارگانه نخستين و بعضى به معنى اهل عقد و حل (سردمداران جامعه) و گروهى به معنى امامان معصوم(عليهم السلام) دانسته اند.
از ميان اين پنج تفسير، تفسير آخر از همه مناسبت تر به نظر مى رسد؛ زيرا در ذيل آيه دو ويژگى براى اولى الامر ذكر شده كه نمى تواند درباره غير معصوم صادق باشد.
نخست اينكه بطور قاطع مى گويد: «اگر مراجعه به اولى الامر كنند، آنان كه از ريشه مسائل آگاه اند راهنمائي شان مى كنند» و ظاهر اين تعبير آن است كه علم آنها هرگز آميخته به جهل و شك و خطا نيست و اين، در مورد غير معصومين صدق نمى كند.
ديگر اينكه وجود اولى الامر را نوعى فضل و رحمت الهى مى شمرد كه اطاعت آنها مردم را از متابعت شيطان باز مى دارد: «وَلَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ اِلاّ قليلا».
روشن است كه تنها متابعت و پيروى معصومين مى تواند انسان را از گمراهى و متابعت شياطين به طور قطع باز دارد؛ چرا كه افراد غير معصوم خود ممكن است لغزش پيدا كنند و گرفتار خطا و گناه شوند و بازيچه دست شيطان گردند!
به همين دليل در احاديث متعددى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) و اهل سنت به ما رسيده، اولى الامر در اين آيه به معنى امامان معصوم(عليهم السلام) تفسير شده است. در حديثى مرحوم طبرسى در مجمع البيان از امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند: «هُمُ الاَئِمَّةُ المَعْصُومُونَ»(3)؛ (آنان امامان معصوم اند).
و در حديثى كه در «تفسير عياشى» از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: «يَعْنى آلَ مُحَمَد، و هُمُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَ مِنَ القُرآنِ وَ يَعْرِفُونَ الحَلالَ وَ الحَرامَ وَ هُمْ حُجَّةُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ»(4)؛ (منظور، آل محمد(صلى الله عليه وآله) هستند و آنها كسانى هستند كه از قرآن استنباط مى كنند و حلال و حرام را مى شناسند و آنها حجت خدا بر خلق او هستند).
و در حديث ديگرى كه در «كمال الدين» صدوق از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ مَنْ وَضَعَ وِلايَةَ اللهِ وَ اَهْلَ اِسْتِنْباطِ عِلْمِ اللهِ فى غَيْرِ اَهْلِ الصَفْوةِ مِنْ بُيُوتاتِ الاَنْبياءِ فَقَدْ خالَفَ اَمْرَ اللهِ!»(5)؛ (كسى كه ولايت خدا و اهل استنباط علم الهى را در غير برگزيدگان از اهل بيت انبياء قرار دهد با اوامر الهى مخالفت كرده است).
در مورد آيه دوم يعنى «فَاسْئَلُوا اَهْل الذّكْر اِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ» كه در دو سوره قرآن مجيد(6) آمده است، به همگان دستور مى دهد كه امورى را كه نمى دانند از اهل ذكر سؤال كنند.
بدون شك، «ذكر» در اينجا به معنى آگاهى و اطلاع است، و «اَهْل ذِكْر» آگاهان و مطلعان را به طور كلى شامل مى شود، به همين دليل به اين آيه در مورد مسأله تقليد، و رجوع جاهل به عالم، استدلال شده است، ولى مصداق اتم و اكمل آن، كسانى هستند كه علم آنها از علم پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خدا سرچشمه مى گيرد، علم آنها علمى است خالى از خطا و اشتباه و خلاصه علمى است توأم با مقام عصمت؛ به همين دليل اين آيه در مورد اهل بيت(عليهم السلام) به امامان معصوم(عليهم السلام) تفسير شده است. از جمله در حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى خوانيم كه در پاسخ سؤال از آيه بالا فرمود: «نَحْنُ اَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ المَسْئولُون»(7)؛ (اهل ذكر مائيم و از ما بايد سؤال كرد!).
قابل توجه اين است كه همين مطلب يا نزديك به آن از تفاسير دوازده گانه اهل سنت نقل شده است.(8)
در اين تفاسير از ابن عباس نقل شده است كه در باره تفسیر آيه «فَاَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ» گفت: «هُوَ مُحَمَدٌ و عَلى وَ فاطِمَةُ وَ الحَسَنُ و الحُسَيْنُ(عليهم السلام)، هُمْ اَهْلُ الذِكْرِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعَقْلِ وَ البَيانِ، وَ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُبُوَّةِ ...»(9)؛ (آنها محمد و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) اند، آنها اهل ذكر و علم و عقل و بيانند و آنها اهل بيت نبوت اند).
كوتاه سخن اينكه: مفهوم آيه هر چند وسيع و گسترده است، ولى نمونه كامل و جامع آن در امامان معصوم(عليهم السلام) تصور مى شود كه علمشان خالى از خطا و هر گونه اشتباه است و از اينجا روشن مى شود كه نزول آيه در مورد نشانه هاى انبياء پيشين و تورات و انجيل و سؤال از علماى يهود و نصارى منافاتى با آن چه در معنى آيه گفته شد ندارد.
همانگونه كه پيامبران الهى كه مأموريت هدايت انسان ها در تمام جنبه هاى مادى و معنوى را دارند و قلمرو مأموريتشان جسم و جان، و دنيا و آخرت است، بايد سهم بسيار بزرگى از علم و دانش داشته باشند تا بتوانند به خوبى اين مأموريت را انجام دهند، امامانى كه جانشينان پيامبرند نيز همين حكم را دارند، آنها بايد علم و دانشى در خور مأموريت عظيمشان داشته باشند تا مردم به آنها اعتماد كنند و دين و آيين خود را در اختيار آنان بگذارند.
اين علم و دانش بايد خالى از خطا و نقص و اشتباه باشد و گرنه جلب اعتماد نمى كند و مردم به خود اجازه مى دهند كه پاره اى از نظرات خود را بر نظرات پيامبر و امام مقدم بشمارند. به اين عنوان كه پيامبر و امام هم خطا مى كند و نبايد صد در صد تسليم او بود، پس اعتماد مطلق در گرو مقام عصمت آنها است.
قرآن مجيد در مورد «طالوت» پيشواى بنى اسرائيل مى فرمايد: «اِنَّ اللهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمَ وَ الْجِسْمِ»(10)؛ (خدا او را بر شما برگزيده، و او را در دانش و توانايى جسمانى، فزونى بخشيده است).
به اين ترتيب در برابر بهانه جويان بنى اسرائيل [كه مى گفتند طالوت از يك خانواده فقير و ناشناخته و دستش از مال دنيا تهى است] فرمود ركن اصلى حاكميت الهى «علم» و «قدرت» است كه خدا به او بهره كافى از آن داده است.
در مورد حضرت يوسف(عليه السلام) هنگامى كه خود را شايسته عهده دار شدن بخشى از حكومت مصر، يعنى اداره بيت المال، معرفى مى كند، روى مسأله علم و آگاهى و امانتدارى تكيه مى نمايد: «قالَ اجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الاَرْضِ اِنّى حَفيظٌ عَليمٌ»(11)؛ ([يوسف] گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين [مصر] قرار ده، كه من نگاهبانى آگاهم).
حتى همانگونه كه در مورد علم انبياء گفته شده كه آنها حداقل بايد از بخشى از جهان غيب آگاه باشند تا بتوانند مأموريت خود را به خوبى انجام دهند، درباره امامان نيز صادق است و مأموريت آنها نيز جهانى است و لذا بايد از اسرار جهان آگاه باشند، مأموريت آنها به گذشته و آينده پيوند خورده است، چگونه ممكن است از گذشته و آينده آگاه نباشند و مأموريت خود را به خوبى انجام دهند، و براى همه برنامه ريزى كنند؟
قلمرو مأموريت آنها ظاهر و باطن اجتماع و درون و برون مردم را شامل مى شود. انجام اين امور مهم بدون آگاهى از علم غيب ممكن نيست. اين همان چيزى است كه در حديث امام صادق(عليه السلام) با تعبير بسيار جالبى آمده است. مى فرمايد: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللهَ يَحْتَجُ بِعَبْد فى بِلادِهِ ثمَّ يَسْتُرُ عَنْهُ جَميعَ ما يَحْتاجُ اِلَيهْ فَقَدْ افْتَرى عَلَى اللهِ»(12)؛ (كسى كه گمان كند خدا بنده اى را حجت خويش در زمين قرار داده، سپس تمام آنچه را او به آن نياز دارد از وى پنهان مى كند بر خدا افترا زده است)!
آرى آگاهى از اسرار نهان در حال و گذشته و آينده در واقع ابزارى است براى انجام مأموريت مهم هدايت انسان ها و حجت الهى بودن.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.