پاسخ اجمالی:
در قبول دين هيچ اجبار و اکراهى نيست. در اين بين«جهاد»، مقابله با تهاجم دشمن و«جزيه»، ماليات عادلانه و سرانه اقلّيّت اهل کتاب، به دولت اسلامى جهت حفظ نظم و امنيّت آنهاست. شواهد تاريخى مثل قبطيان مصر يا اهل ذمّه شامات، نجران و ...گواهى مى دهد جزيه عنوان جريمه و فشار نداشته؛ بلکه هدف مصرفش در تأمين آسايش آنان بوده است.
پاسخ تفصیلی:
یکى از افتخارات اسلام این است که کسى را مجبور نمى کند که بطور اکراه پیرو این آیین گردند، چنان که در آیه 256 از سوره بقره فرموده است: «لاَ اِکْرَاهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ»؛ (در قبول دین اکراهى نیست. [زیرا] راه درست از راه انحرافى روشن شده است). سرّ این مطلب هم واضح است؛ زیرا اسلام از روز نخست دعوت عمومى خود را براساس منطق و دلیل نهاده و در راه مبارزه با خرافات و موهومات، یگانه سلاحش همان تشریح حقایق و روشن نمودن افکار عمومى بوده است. با داشتن چنین سلاح نیرومندى که افراد بیدار و فهمیده را به خود جلب مى کند، چه نیازى به زور و اجبار دارد؟
اساساً عقیده و ایمان واقعى احتیاج به مقدّمات و مبانى مخصوصى دارد که تا در انسان از روى درک و بصیرت و اختیار حاصل نشود، محال است در دل جاى گیرد؛ و اگر روزى با جبر و فشار تحمیل شود، از محیط زبان بیرون نمى رود و راهى به قلب پیدا نخواهد کرد؛ و البتّه با برطرف شدن عوامل جبر، فوراً به صورت نخست باز خواهد گشت.
ایمان یک چنین افرادى در اسلام بى ارزش است. اسلام مى خواهد افرادى را تربیت کند که تا آخرین نفس، پایبند به اصول مقدّس اسلام بوده و آنى از آن غفلت نورزند. این چنین ایمانى جز با منطق و دلیل و تنویر افکار، میسّر نمى شود.
هدف جهاد در اسلام، و مبارزه در برابر تهاجم دشمن، خود بحثى است جداگانه.
امّا جزیه: جزیه مالیات سرانه اى بود که اهل کتاب آن را در هر سال، به دولت اسلامى مى پرداختند؛ و علّت قرار دادن چنین مالیاتى این بود که چون کشورهاى آنان به دست مسلمانان اداره مى شد و یا به صورت یک اقلّیّت در جوامع اسلامى زندگى مى کردند، دولت اسلامى مجبور بود که حفاظت و نظم و امنیّت آنها را به عهده بگیرد؛ از این لحاظ لازم بود مالیات عادلانه اى از هر فردى که اسلام را نپذیرفته است دریافت کند و در راه تأمین وسایل زندگى و حفظ جان و مال آنان مصرف نماید.
ناگفته پیداست، نیروهایى که دولت اسلامى مجبور بود در نقاط مختلف کشور متمرکز سازد تا جان و مال آنها را از هرگونه تجاوز احتمالى مصون دارد، احتیاج به هزینه هاى زیادى داشت که یگانه راه تأمین آن این بود که از خود مردم گرفته و در طریق رفاه خودشان مصرف نماید - به خصوص این که غیر مسلمانان هرگز در جنگ هایى که با دشمنان اسلام روى مى داد، نفراتى به میدان نمى فرستادند.
شواهد تاریخى گواهى مى دهند مبلغى که از اهل ذمّه دریافت مى کردند، عنوان جریمه و فشار نداشت؛ بلکه هدف صرف آن در تأمین آسایش آنان بوده است. اینک نمونه هایى را یادآور مى شویم:
1- هنگامى که «عُبادَة بنِ صامِتْ» فرمانروایان مصر و سایر قبطیان را به دین اسلام دعوت مى کرد، به آنان چنین گفت: اختیار با شماست، خواستید آیین اسلام را با کمال آزادى اختیار کند و اگر نمى خواهید مسلمان شوید، مى توانید جزیه بدهید و تحت فرمان حکومت اسلامى باشید و تا ما باشیم و شما باشید، همه ساله رفتارى با شما خواهیم نمود که طرفین از هم خشنود باشیم؛ ما با شما هم پیمان مى شویم، جان و دارایى شما را حفاظت مى کنیم و هرکس به اموال شما تجاوز کند با او مى جنگیم!
2- پس از آن که مسلمانان در نبرد با رومیان فاتح شدند و قسمت هاى زیادى از «شامات» به دست آنان افتاد، مردم «حِمص» حاضر شدند جزیه بپردازند؛ سپس مسلمانان به عللى صلاح دیدند پیمانى که بین خود و مردم مسیحى «حِمص» بسته بودند با رضایت طریفین ملغى سازند؛ از این لحاظ سردار بزرگ مسلمانان در یک مجمع عمومى به مردم «حِمص» چنین خطاب کرد: آنچه به ما داده اید از ما پس بگیرید و ما را از هم پیمانى خود آزاد سازید. مردم «حمص» در پاسخ گفتند: هرگز ما از شما جدا نمى شویم، دادگسترى و پرهیزکارى شما به مراتب بهتر از رفتار رومیان است، ما حاضریم - اگر شما بپذیرید - همراه نیروهاى اسلامى با ارتش رومیان بجنگیم!
3- مقدار جزیه هایى را که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) براى نصاراى «نجران» معیّن نموده، دست مطلب ما را روشن مى سازد؛ زیرا قرار شد که مردم آن جا سالى سه هزار «حُلّه» که بهاى هر حله چهل درهم بود، بطور تدریج در دو وقت بدهند؛ دو هزار آن را در ماه صفر و هزار دیگر را در ماه رجب و همچنین رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) با اهل «اذرح» صلح نموده که سالى صد دینار بدهند.
بطور مسلّم این رقم پول ها در برابر نگهبانى و حفظ جان و مال آنها در برابر دشمن، چندان قابل توجّه نبود.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.