پاسخ اجمالی:
خداوند در سوره زمر در پاسخ به مشرکان که فرشتگان را دختر خدا می پنداشتند مى گوید: اگر خدا مى خواست فرزندى انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را مى خواست، بر مى گزید. سبک مغزانی که فرشتگان یا مسیح و یا عزیر را فرزندان خدا مى پنداشتند،از این واقعیت بى خبر بودند که اگر منظور از فرزند، فرزند حقیقى باشد لازمه آن جسم بودن، و نیازداشتن به همسراست. و اگر منظور، فرزند انتخابى باشد آن نیز یا به خاطر نیاز یا انس اخلاقى است و خدا از همه این امور، بى نیاز است.
پاسخ تفصیلی:
مشرکان علاوه بر این که، بت ها را واسطه و شفیعان نزد خدا مى دانستند، عقیده دیگرى درباره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان، داشتند که آنها را دختران خدا مى پنداشتند، خداى متعال در آیه 4 سوره «زمر» به پاسخ این پندار زشت پرداخته مى گوید: (اگر خدا مى خواست فرزندى انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را مى خواست، بر مى گزید)؛ «لَوْ أَرادَ اللّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى مِمّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ».
(پاک و منزه است از این که: فرزندى داشته باشد، او خداوند واحد قهار است)؛ «سُبْحانَهُ هُوَ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ».
در تفسیر جمله اول، مفسران تفسیرهاى گوناگونى دارند:
بعضى گفته اند: منظور این است که: اگر خدا مى خواست فرزندى انتخاب کند، چرا دختران را برگزیند که به زعم و پندار شما، انسان هائى کم ارزش اند؟ چرا پسران را برنگزیند؟، و این در حقیقت یک نوع استدلال بر طبق ذهنیات طرف مقابل است، تا بى پایه بودن گفتار خودش را دریابد.
بعضى دیگر گفته اند: منظور این است که: اگر خدا مى خواست فرزندى داشته باشد، مخلوقاتى برتر و بهتر از فرشتگان مى آفرید.
اما با توجه به این که: ارزش وجودى دختران در پیشگاه خدا از پسران کمتر نیست، و با توجه به این که: فرشتگان و یا حضرت «عیسى»(علیه السلام) که به اعتقاد منحرفان فرزند خداست، موجوداتى بسیار شریف و شایسته اند، هیچ یک از این دو تفسیر مناسب به نظر نمى رسد.
بهتر این است: گفته شود: آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند، لابد براى «کمک» یا «انس روحى» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزى داشت، لزومى نداشت فرزند داشته باشد، بلکه از میان مخلوقات شریف خود کسانى را برمى گزید که این هدف را تأمین کنند، چرا فرزند انتخاب کند؟
ولى از آنجا که او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است، نه نیازى به کمک کسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مى شود که از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد، و نه احتیاج به ادامه نسل دارد، بنابراین، او منزه و پاک است از داشتن فرزند، خواه فرزند حقیقى باشد، و یا فرزند انتخابى.
به علاوه، این سبک مغزان بى خبر که گاه، فرشتگان را فرزندان خدا مى پنداشتند، و گاه، در میان او و «جنّ» نسبتى قائل مى شدند، و گاه، «مسیح» یا «عزیر» را پسر خدا معرفى مى کردند، از این واقعیت روشن بى خبر بودند که اگر منظور از فرزند، فرزند حقیقى است،
اولاً ـ لازمه آن جسم بودن است.
ثانیاً ـ تجزیه پذیرفتن (چرا که فرزند جزئى از وجود پدر است که از او جدا مى شود).
ثالثاً ـ لازمه آن داشتن شبیه و نظیر است (چرا که فرزند همیشه شباهت به پدر دارد).
و رابعاً ـ لازمه آن نیاز به همسر است، و خداوند از همه این امور پاک و منزه مى باشد.
و اگر منظور، فرزند انتخابى و به اصطلاح «تَبَنِّى» است، آن نیز یا به خاطر نیاز به کمک جسمانى، و یا انس اخلاقى و مانند آن است، و خداى قادر و قاهر از همه این امور، بى نیاز است.
بنابراین، توصیف به «واحد» و «قهّار» پاسخ فشرده اى به تمام این احتمالات است.
به هر حال، انتخاب تعبیر «لو» که معمولاً در مورد شرط هاى محال به کار مى رود، اشاره به این است که: این یک فرض محال است که خدا فرزندى برگزیند، و به فرض محال، که نیازى داشت، نیازى به آنچه آنها مى گویند، نداشت، بلکه مخلوقات برگزیده اش، این منظور را تأمین مى کردند. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.