پاسخ اجمالی:
فرشتگان الهی به صورت انسان بر حضرت ابراهیم وارد شدند و او هم برای آنان گوساله ای طبخ کرد و نزدشان گذاشت؛ اما از این که لب به غذا نزدند ترسید. لذا فرشتگان خود را معرفی کردند و گفتند: براى انجام مأموریتى به سوى قوم «لوط» مى روند. دراین هنگام ساره (از خوشحالی یا تعجب) خندید. آنان به ساره بشارت تولد اسحاق را دادند و او از این موضوع متعجب گشت و گفت: آیا من صاحب فرزند می شوم در حالی که پیرزنم؟ و فرشتگان نعمت های الهی بر این خانواده را یادآور شدند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیات 69ـ73 سوره «هود» آمده است. در این آیات قسمتى از زندگانى حضرت ابراهیم که مربوط به داستان قوم لوط و مجازات این گروه آلوده عصیانگر است، ذکر شده.
نخست مى فرماید: (فرستاده هاى ما نزد ابراهیم(علیه السلام) آمدند در حالى که حامل بشارتى بودند)؛ «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْرى».
در این که این بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است؟
دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بى مانع است:
نخست بشارت به تولد اسماعیل و اسحاق; زیرا یک عمر طولانى بر ابراهیم(علیه السلام) گذشته بود و هنوز فرزندى نداشت، در حالى که، آرزو مى کرد فرزند یا فرزندانى که حامل لواى نبوت باشند داشته باشد.
بنابراین اعلام تولد اسحاق و اسماعیل، بشارت بزرگى براى او محسوب مى شد.
دیگر این که، ابراهیم(علیه السلام) از فساد قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود، هنگامى که با خبر شد آنها چنین مأموریتى دارند، خوشحال گشت.
به هر حال: (هنگامى که رسولان بر او وارد شدند، سلام کردند)؛ «قالُوا سَلاماً».
(او هم در پاسخ به آنها سلام گفت)؛ «قالَ سَلامٌ».
(و چیزى نگذشت که گوساله بریانى براى آنها آورد)؛ «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْل حَنیذ».
ممکن است بعضى خرده گیران بگویند: براى چند مهمان یک گوساله بریان زیاد است! ولى با توجه به این که:
اولاً، در تعداد این مهمان ها که قرآن عددشان را صریحاً بیان نکرده گفتگو است، بعضى سه و بعضى چهار و بعضى نه و بعضى یازده نفر نوشته اند، و از این بیشتر هم احتمال دارد.(1)
و ثانیاً ابراهیم هم پیروان و دوستانى داشت و هم کارکنان و آشنایانى، و این معمول است که گاه به هنگام فرا رسیدن میهمان غذائى درست مى کنند چند برابر نیاز میهمان، و همه از آن استفاده مى کنند.
اما، در این هنگام واقعه عجیبى اتفاق افتاد، و آن این که: (ابراهیم مشاهده کرد میهمانان تازه وارد، دست به سوى غذا دراز نمى کنند، این کار براى او تازگى داشت، و به همین دلیل، احساس بیگانگى نسبت به آنها کرد، و باعث وحشت او شد)؛ «فَلَمّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لاتَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً».
این موضوع، از یک رسم و عادت دیرینه سرچشمه مى گرفت، که هم اکنون نیز در میان اقوامى که به سنت هاى خوب گذشته پاى بندند وجود دارد، که اگر کسى از غذاى دیگرى تناول کند، و به اصطلاح نان و نمک او را بخورد، قصد سوئى درباره او نخواهد کرد.
رسولان، که به این مسأله پى برده بودند، به زودى ابراهیم(علیه السلام) را از این فکر بیرون آوردند و «به او گفتند نترس! ما فرستادگانى هستیم به سوى قوم لوط» یعنى فرشته ایم و مأمور عذاب یک قوم ستمگر، و فرشته غذا نمى خورد «قالُوا لاتَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوط».
در این هنگام، (همسر ابراهیم (ساره) که در آنجا ایستاده بود خندید)؛ «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ».
این خنده، ممکن است به خاطر آن باشد که او نیز از فجایع قوم لوط به شدت ناراحت و نگران بود، و اطلاع از نزدیک شدن مجازات آنها مایه خوشحالى و سرور او گشت.
این احتمال نیز هست، که این خنده از روى تعجب و یا حتى وحشت بوده.
و یا، خنده به خاطر این بود که، چرا مهمان هاى تازه وارد، با این که وسیله پذیرائى آماده شده، دست به سوى طعام نمى برند.
این احتمال را نیز داده اند که، خنده او از جهت خوشحالى به خاطر بشارت بر فرزند بوده باشد، هر چند ظاهر آیه این تفسیر را نفى مى کند.
آنگاه اضافه مى کند: (به دنبال آن به او بشارت دادیم که اسحاق از او متولد خواهد شد و پس از اسحاق، یعقوب از اسحاق متولد مى گردد)؛ «فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ».
در حقیقت، هم به او بشارت فرزند دادند، و هم «نوه»، یکى اسحاق و دیگرى یعقوب، که هر دو از پیامبران خدا بودند.
همسر ابراهیم «ساره»، که با توجه به سن زیاد خود و همسرش، سخت از دارا شدن فرزند مأیوس و نومید بود، (با لحن بسیار تعجب آمیزى فریاد کشید: اى واى بر من! آیا من فرزند مى آورم در حالى که پیر زنم، و شوهرم نیز پیر است، این مسأله بسیار عجیبى است)؟!؛ «قالَتْ یا وَیْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عَجیبٌ».
او حق داشت تعجب کند؛ زیرا اولاً طبق آیه 29 سوره «ذاریات» در جوانى نیز زن عقیمى بود، و در آن روز که این مژده را به او دادند، طبق گفته مفسران و سفر تکوین «تورات» نود سال یا بیشتر داشت و همسرش ابراهیم(علیه السلام) حدود یک صد سال یا بیشتر.
در این حال رسولان پروردگار فوراً او را از این تعجب در آوردند، و سوابق نعمت هاى فوق العاده الهى را بر این خانواده و نجات معجزه آسایشان را از چنگال حوادث یادآور شدند، و به او (گفتند: آیا از فرمان خداوند تعجب مى کنى)؟؛ «قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللهِ».
در حالى که (رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل بیت بوده و هست)؛ «رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ».
همان خدائى که ابراهیم(علیه السلام) را از چنگال «نمرود» ستمگر رهائى بخشید، و در دل آتش سالم نگاه داشت، همان خدائى که ابراهیم، قهرمان بت شکن را که یک تنه بر همه طاغوت ها تاخت، قدرت و استقامت و بینش داد.(2)
این رحمت و برکت الهى، تنها آن روز و آن زمان نبود، بلکه در این خاندان همچنان ادامه داشته و دارد، چه برکتى بالاتر از وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) که در این خاندان آشکار شده اند.
و در پایان آیه، براى تأکید بیشتر، فرشتگان گفتند: (او خدائى است که حمید و مجید است)؛ «إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ».
در آیات گذشته دیدیم ابراهیم به زودى دریافت که میهمان هاى تازه وارد، افراد خطرناک و مزاحمى نیستند، بلکه رسولان پروردگارند، که به گفته خودشان، براى انجام مأموریتى به سوى قوم «لوط» مى روند.
(هنگامى که وحشت ابراهیم(علیه السلام) از آنها زائل شد، و از طرفى بشارت فرزند و جانشین برومندى به او دادند، فوراً به فکر قوم لوط(علیه السلام) که آن رسولان مأمور نابودى آنها بودند افتاد، و شروع به مجادله و گفتگو در این باره با آنها کرد)؛ «فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوط».
در اینجا، ممکن است این سؤال پیش آید که: چرا ابراهیم درباره یک قوم آلوده گنهکار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار که مأموریت آنها به فرمان خدا است، به مجادله پرداخته است (و به همین دلیل، تعبیر به «یُجادِلُنا» شده، یعنى با ما مجادله مى کرد) در حالى که این کار از شأن یک پیامبر، آن هم پیامبرى به عظمت ابراهیم(علیه السلام) دور است؟
لذا، قرآن بلافاصله در آیه بعد مى گوید: (ابراهیم بردبار، بسیار مهربان، و متوکّل بر خدا و بازگشت کننده به سوى او بود)؛ «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوّاهٌ مُنیبٌ».
در واقع، با این سه جمله، پاسخ سربسته و کوتاهى به این سؤال داده شده است.
توضیح این که: ذکر این صفات براى ابراهیم(علیه السلام) به خوبى نشان مى دهد که مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و این به خاطر آن است که براى «ابراهیم» روشن نبود فرمان عذاب به طور قطع از ناحیه خداوند صادر شده، بلکه این احتمال را مى داد هنوز روزنه امیدى براى نجات این قوم باقى است، و احتمال بیدار شدن درباره آنها مى رود.
و به همین دلیل، هنوز جائى براى شفاعت وجود دارد، لذا خواستار تأخیر این مجازات و کیفر بود؛ چرا که او حلیم و بردبار، و نیز بسیار مهربان بود، و نیز در همه جا به خدا رجوع مى کرد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.