پاسخ اجمالی:
مهمترین فلسفه آن آگاهی ایشان از حال مردمى که در درد و رنج غوطه ورند و همچنین تمرین صبر و تحمل در مقابل سختی ها، می باشد؛ زیرا کسی که در میان ناز و نعمت پرورش یافته، نمى تواند درد محرومان را درک کند و به کمک آنها بشتابد و سختی ها را به جان بخرد. لذا در حدیثی می خوانیم: خدا هرگز پیامبرى را مبعوث نکرد، مگر این که او را به چوپانى گوسفندان گماشت، تا از این طریق چوپانى انسان ها را به او بیاموزد.
پاسخ تفصیلی:
یک رهبر الهى و انسانى، باید مرارت هاى زندگى را بچشد، ناراحتى ها را شخصاً لمس کند و با تمام وجودش تلخى ها را احساس کند، تا بتواند از قشرهاى محروم جامعه ارزیابى صحیحى داشته باشد، و از حال مردمى که در درد و رنج غوطه ورند، با خبر باشد.
باید در خُردى، پدر را از دست دهد تا از درد طفلان یتیمش با خبر باشد، باید روزها گرسنه بماند و شب ها گرسنه بخوابد، تا درد گرسنگان را با تمام وجودش درک کند.
لذا، گاه که یتیمى را مى دید، قطرات اشک از چشمان مبارکش سرازیر مى شد، او را بر دامان مى نشاند و نوازش مى داد و همچون جان شیرین در بر مى گرفت.
او باید فقر فرهنگى جامعه را به خوبى درک کرده باشد، تا کسانى را که براى کسب دانشى خدمتش مى رسند، گرامى دارد، و با آغوش باز آنها را پذیرا گردد.
نه تنها پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، که شاید همه انبیاء، پرورش یافتگان رنج ها و محرومیت ها بودند، و نه تنها انبیاء، که همه رهبران راستین و موفق چنین بودند، و باید چنین باشند.
آن کس که در میان ناز و نعمت پرورش یافته، در کاخ هاى مجلل زندگى کرده و هر زمان هر چه مى خواسته در اختیارش بوده، چگونه مى تواند درد محرومان را درک کند، منظره خانه فقرا و کاشانه یتیمان را در نظر مجسم سازد، و به کمک آنها بشتابد؟!
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «ما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً قَطُّ حَتّى یَسْتَرْعِیَهُ الْغَنَمَ یُعَلِّمُهُ بِذلِکَ رِعْیَةَ النّاسِ»؛ (خدا هرگز پیامبرى را مبعوث نکرد، مگر این که او را به چوپانى گوسفندان گماشت، تا از این طریق چوپانى انسان ها را به او بیاموزد).(1)
یعنى: هم رنج کشیدند، هم صبر و تحمل در برابر موجودى کم شعور را تجربه کردند، و هم در میان کوه و صحرا و آغوش طبیعت درس هاى بزرگ توحید و عرفان را آموختند.
در حدیث دیگرى آمده است: «موسى بن عمران» از خداى خود پرسید: من به چه دلیل به این مقام رسیدم؟ خطاب آمد: آیا به خاطر مى آورى آن روز که بچه گوسفندى از میان گله تو فرار کرد، به دنبال آن رفتى، آن را گرفتى، و به او گفتى: حیوان! چرا خود را خسته نمودى؟ سپس بر دوش گرفتى و به گله گوسفندان باز گرداندى، به این دلیل من تو را سرپرست خلق کردم (این تحمل و حوصله عجیب تو در مقابل یک حیوان، دلیل بر قدرت عظیم روحى تو است و لذا شایسته آن مقام بزرگى).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.