پاسخ اجمالی:
آدم(ع) طبق بیان قرآن، مقام والائى از نظر معرفت و تقوا داشت و مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید؛ لذا با این امتیازات مسلماً گناه نمى کند، به علاوه مى دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است. بنابراین، آنچه در آیات قرآن ذکر شده، که نسبت عصیان به حضرت آدم داده شده، همگى به معنى«عصیان نسبى» و«ترک اولى» است، نه گناه مطلق؛ یعنی از انسانهای والا مقام انتظار بیشتری می رود. برخی نهی از شجره ممنوعه را نهی ارشادی دانسته اند ولی اگر نهی از ترک اولی باشد نیز مانعی ندارد.
پاسخ تفصیلی:
روشن است آدم(علیه السلام) با آن مقامى که خدا در آیات قرآن براى او بیان کرده است، مقام والائى از نظر معرفت و تقوا داشت، او نماینده خدا در زمین بود او معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید، این آدم(علیه السلام) با این امتیازات مسلماً گناه نمى کند، به علاوه مى دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.
بنابراین، آنچه در آیات قرآن ذکر شده، که نسبت عصیان به حضرت آدم داده شده، همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى» است، نه گناه مطلق.
توضیح این که:
گناه بر دو گونه است: «گناه مطلق» و «گناه نسبى».
گناه مطلق، همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هر گونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مى شود.
اما گناه نسبى، آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سر زند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.
ممکن است گاهى انجام یک عمل مباح و حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نباشد در این صورت انجام آن عمل، «گناه نسبى» محسوب مى شود، مثلاً: اگر شخص باایمان و ثروتمندى براى نجات فقیرى از چنگال فقر، کمک بسیار مختصرى کند، شک نیست که این کمک، هر چند ناچیز باشد، کار حرامى نیست بلکه مستحب است.
ولى هر کس آن را بشنود مذمت مى کند، آن چنان که گوئى گناهى مرتکب شده است و این به خاطر آن است که: از چنان انسان ثروتمند و باایمانى انتظار بسیار بیشترى مى رود.
به همین نسبت، اعمالى که از بزرگان درگاه پروردگار، سر مى زند، با موقعیت ممتازشان سنجیده مى شود، و گاهى با مقایسه به آن، کلمه «عصیان» و «ذنب» (گناه) بر آن اطلاق مى گردد.
فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاى حق، گناه محسوب شود؛ زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت، براى آنها شایسته نیست.
بلکه باید با توجه به علم و تقوا و موقعیتشان به هنگام عبادت، غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند.
سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مى شود، به همین دلیل، اگر یک «ترک اولى» از آنها سرزند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى گیرند (منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و به سراغ کار خوب یا مباحى برود).
در روایات اسلامى مى خوانیم: گرفتارى یعقوب(علیه السلام) و کشیدن آن همه زجر فراق فرزند، به خاطر آن بود که: نیازمند روزه دارى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه او آمد و او از کمک به وى غفلت نمود و آن فقیر، گرسنه و دل شکسته بازگشت.
این کار اگر از یک فرد عادى سر زده بود، شاید آن قدر مهم نبود اما از یک پیامبر بزرگ الهى و رهبر امت آن چنان با اهمیت تلقى شد که مجازات بسیار شدیدى از طرف خداوند براى آن تعیین گردید.(1)
نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود، بلکه نهى از ترک اولى بود، ولى با توجه به موقعیت آدم، با اهمیت تلقى شد و ارتکاب مخالفت با این نهى (هر چند نهى کراهتى بود) موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خدا گردید.
این احتمال نیز از طرف بعضى از مفسران داده شده است که: نهى آدم از شجره ممنوعه، «نهى ارشادى» بود، نه «نهى مولوى».
توضیح این که:
گاهى خداوند از چیزى نهى مى کند به عنوان این که صاحب اختیار انسان و مولاى او است، و اطاعت فرمانش بر هر انسانى لازم است، چنین نهیى را «نهى مولوى» نامند.
اما گاهى از چیزى نهى مى کند، تنها به خاطر این که به انسان بگوید، ارتکاب این عمل اثر نامطلوبى براى او دارد، درست همانند نهى طبیب از غذاهاى مضر و زیان بخش.
شک نیست: اگر بیمار مخالفت دستور طبیب را کند، نه توهینى به او کرده و نه مخالفتى با شخص او نموده است.
بلکه ارشاد و راهنمائى او را نادیده گرفته و خود را به زحمت انداخته است.
در مورد داستان آدم(علیه السلام) نیز خداوند به او فرموده بود: خوردن از شجره ممنوعه نتیجه اش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم(علیه السلام) تنها مخالفت نهى ارشادى کرد، نه عصیان و گناه واقعى.
ولى تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد؛ زیرا نهى ارشادى، احتیاج به آمرزش و غفران ندارد، در حالى که آدم(علیه السلام) از خداوند تقاضاى غفران و آمرزش کرد.
به علاوه، دوران بهشت یک دوران تعلیماتى براى آدم(علیه السلام) محسوب مى شد: دوران آشنائى با تکالیف و امر و نهى پروردگار، دوران شناختن دوست از دشمن و دوران دیدن نتیجه عصیان، و مخالفت فرمان خدا، و قبول وسوسه هاى شیطان، و مى دانیم: نهى ارشادى در حقیقت تکلیف نیست و مسئولیت نمى آورد.
در پایان این بحث، یادآور مى شویم: گر چه کلمه «نهى» و «عصیان» و «غفران» و «ظلم»، همه در بدو نظر به معنى گناه مطلق و حقیقى و آثار آن است ولى با توجه به مسأله عصمت انبیاء که با دلیل عقلى و نقلى ثابت شده، تمام این تعبیرها، حمل بر «گناه نسبى» مى شود، و این موضوع با توجه به عظمت مقام آدم(علیه السلام) و سایر انبیاء زیاد دور از ظاهر لفظ نیست.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.