اخلاق روزه داران از منظر آيت الله العظمی مکارم شيرازی
به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری
روزه دار مجادله نمی کند
بسم الله الرّحمن الرّحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً؛[1] ما در اين قرآن هرگونه مثلى را براى مردم بيان كرده ايم، ولى انسان بيش از هر چيز به جدل مى پردازد».
خداوند متعال، در اين آيه شريفه مى فرمايد كه ما در اين قرآن، مثال هاى مختلف و گوناگونى بيان كرديم و براى مردم، يك موضوع را در لباس هاى متفاوت و مختلف در آورديم و خلاصه مثال هاى متنوّعى بيان كرديم تا انسان هدايت شود.[2] ولى با اين حال گروهى طغيانگر و سركش هرگز ايمان نياوردند، چراكه «انسان بيش از هر چيز به جدل مى پردازد».
«صرفنا» از ماده «تصريف» به معنى تغيير و دگرگون ساختن و از حالى به حال ديگر درآوردن است؛ هدف از اين تعبير در آيه فوق آن است كه ما در لباسهاى گوناگون و چهره هاى مختلف و به هر زبانى كه امكان تاثير در آن بوده، با مردم سخن گفته ايم. و منظور از «انسان» در اينجا انسانهاى تربيت نايافته است، و نظير آن در قرآن فراوان است.[3]
با توجّه به توضيح بالا معناى آيه شريفه روشن مى شود. خداوند در قرآن مجيد، براى هدايت انسان، از مثال هاى متنوّع و مختلف استفاده كرده است؛ ولى اين انسان، در مقابل حق به جدال بر مى خيزد و بيش از هر موجود با شعور ديگرى، جدل و ستيزه مى كند. انسان موجودى مجادله گر است و اين سبب مى شود كه در مقابل حق تسليم نشود.[4]
امام صادق عليه السّلام درباره اخلاق شايسته برای کسی که روزه های مستحبّی سه روزه هر ماه قمری - غير از ماه رمضان - را می گيرد، فرمود: «إِذَا صَامَ أَحَدُكُمُ الثَّلَاثَةَ الْأَيَّامِ مِنَ الشَّهْرِ، فَلَايُجَادِلَنَّ أَحَداً وَ لَايَجْهَلْ وَ لَايُسْرِعْ إِلَى الْحَلْفِ وَ الْأَيْمَانِ بِاللَّهِ فَإِنْ جَهِلَ عَلَيْهِ أَحَدٌ فَلْيَتَحَمَّلْ؛[5] هرگاه يكى از شما سه روز از ماه (پنجشنبه اول ماه، چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه) را روزه بگيرد، نبايستى با كسى ستيزه و نادانى نمايد و به سوگند و عهد و پيمان شتاب ننمايد و اگر كسى به او نادانى نمود، بايستى تحمّل و بردبارى كند».
«جَدَل» يعنى چه؟
جدل به معناى «تابيدن طناب» است؛ اگر طناب خوب پيچيده و تابيده شود، عرب مى گويد: «جَدَلتُ الحَبلَ». اين لفظ در مورد دو نفر كه با هم كشتى مى گيرند و به يكديگر مى پيچيدند نيز اطلاق مى شود؛ همان طور كه در مسائل فكرى و منطقى نيز اگر دو نفر باهم به بحث بپردازند و در مباحثه، افكار آنها به همديگر بپيچد نيز اين لفظ استعمال مى شود.
نتيجه اينكه: «جدل» در ابتدا به پيچ و تاب طناب اطلاق شده است، سپس اين مفهوم توسعه يافته و به هر نوع پيچ و تاب مادّى، هر چند به صورت گلاويز شدن دو انسان به يكديگر باشد نيز اطلاق گرديده و سپس در يك مفهوم و سيعتر بر گلاويزى فكرى و منطقى نيز استعمال شده است.[6]
واژه «مجادله» در عرف، مفهوم جر و بحث بى اساس را می دهد، ولى در اصل لغت چنين نيست؛ بلكه به معنى هر گونه بحث و گفتگو است كه گاه به حق و گاه به ناحق است.[7]
مجادله، مراء و مخاصمه
«جدال» و «مراء» دو عنوان است كه هم در آيات قرآن، و هم در روايات اسلامى زياد روى آن بحث شده است. «جدال» و «مراء» و «مخاصمه» سه لفظ است كه مفاهيمى نزديك به هم دارد، در عين حال تفاوت هايى در ميان آنها موجود است. «جدال» [چنانکه گفتيم] در اصل به معنى پيچانيدن طناب است سپس به پيچانيدن طرف مقابل و گفتگو براى غلبه بر او به كار رفته است.
«مراء» - بر وزن حجاب - به معنى گفتگو كردن در چيزى است كه در آن «مريه» (شك) وجود دارد. «خصومت» و «مخاصمه» در اصل به معنى گلاويز شدن دو نفر به يكديگر كه هر كدام پهلوى ديگرى را بگيرد آمده، سپس به گفتگوها و مشاجرات لفظى اطلاق گرديده است.
به گفته مرحوم علامه مجلسى در «بحار الانوار»[8] «جدال» و «مراء» بيشتر در مسائل علمى به كار مى رود در حالى كه «مخاصمه» در امور دنيوى است. و نيز گاهى تفاوت ميان جدال و مراء را چنين مى گذارند كه در «مراء» هدف اظهار فضل و كمال است، و در «جدال» تحقير و عاجز كردن طرف مقابل. گاه گفته اند: «جدال» در مسائل علمى است و «مراء» اعم از آن است. و گاه گفته اند: «مراء» جنبه دفاعى در مقابل حملات خصم دارد، ولى «جدال» اعم از دفاعى و تهاجمى است.[9]
ممنوعيّت جدال
جدال و مراءِ ناحق در اسلام حرام و از گناهان كبيره است. به همين جهت مناظره هايى مطلوب اسلام است كه قصد دو طرف روشن شدن حق و حقيقت باشد و هر دو، در جستجوى حق باشند؛ امّا اگر نيّت هر كدام فقط غلبه بر ديگرى باشد، در اين صورت جدال حرام مى باشد. در مناظراتاسلامى، هر يك از طرفين بايد شجاعت پذيرش حق را داشته باشند.
در آيه شريفه 3 سوره حج مى خوانيم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيد؛ گروهى از مردم، بدون هيچ علم و دانشى، به مجادله در باره خدا بر مى خيزند و از هر شيطان سركشى پيروى مى كنند».
برخى انسان ها بدون علم و اطّلاع كافى و از روى هوى و هوس در باره خدا و توحيد بحث و مجادله مى كنند؛ چنين انسان هاى جدالگر، پيرو شيطان گردنكش هستند. زيرا شيطان نيز از راه «جدال» به انحراف كشيده شد؛ او هنگامى كه خداوند به فرشتگان دستور سجده بر آدم را داد، جدال توأم با قياس كرد و گفت: «من سجده نمى كنم؛ چون آدم از خاك آفريده شده است و من از آتش و آتش برتر از خاك است!».[10] در حالى كه سجده بر آدم به خاطر روح خدايى بود كه در آن گِل دميده شده بود. و اين جدال باعث شقاوت و بدبختى شيطان شد.
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در روايتى فرمودند: «مَا ضَلَ قَوْمٌ إِلَّا أَوْثَقُوا الْجَدَلَ؛[11] هيچ قومى گمراه نشد، مگر آنكه به بحث و جدال تكيه كرد».
حضرت على عليه السلام نيز در روايت كوتاهى مى فرمايند: «الْجَدَلُ فِي الدِّينِ يُفْسِدُ الْيَقِينَ؛[12] جدال و ستيزه جويى غير منطقى در مسائل دينى، يقين و ايمان انسان را فاسد مى كند».[13]
جدال حق و باطل
از موارد استعمال اين لفظ مخصوصا در قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه جدال مفهوم وسيعى دارد، و هر نوع بحث و گفتگوى طرفين را شامل مى شود، خواه به حق باشد يا به باطل.
در آيه 125 سوره نحل مى خوانيم كه خداوند به پيامبر اسلام دستور مى دهد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛ با آنها به روشى كه نيكوتر است مجادله و گفتگو كن». و در مورد ابراهيم در آيه 74 هود مى خوانيم: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ؛ هنگامى كه وحشت ابراهيم زائل شد و بشارت تولد فرزند به او رسيد، براى تاخير مجازات قوم لوط با ما به گفتگو و مجادله پرداخت».
اينها از نوع «مجادله به حق» است. ولى در غالب موارد در قرآن كريم اين واژه در «مجادله به باطل» استعمال شده است، چنانكه در سوره مؤمن (غافر) پنج بار اين كلمه در همين معنى به كار رفته.[14]
به هرحال بحث و گفتگو و استدلال و مناقشه در گفتار ديگران اگر به منظور روشن شدن حق، نشان دادن راه، و ارشاد جاهل بوده باشد عملى است پسنديده و شايسته تقدير، بلكه در بسيارى از موارد واجب است. قرآن هرگز با بحث و گفتگوى روشنگرانه و استدلال براى تبيين حق مخالفت نكرده، بلكه در آيات زيادى آن را عملا تثبيت نموده است.[15]
آثار شوم مجادله باطل
درست است كه بحث و گفتگو كليد حل مشكلات مى باشد، اما اين در صورتى است كه دو طرف بحث طالب حق و در جستجوى راه باشند، و يا حداقل اگر يك طرف از طريق لجاجت وارد مى شود طرف مقابل در فكر احقاق حق و رسيدن به واقع باشد. اما هرگاه گفتگو در ميان كسانى روى دهد كه هر كدام براى خودخواهى و اظهار تفوق بر ديگرى، و به كرسى نشاندن حرف خويش به ستيزه و جنجال برخيزد، نتيجه اى جز دور شدن از حق، تاريكى دل، ريشه دار شدن خصومت ها و كينه ها نخواهد داشت.
و به همين دليل در روايات اسلامى از مراء و مجادله به باطل نهى شده است، و اشارات پر معنايى به ضررهاى اين نوع مجادلات در اين روايات وارد شده.
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام مى خوانيم: «مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْيَدَعِ الْمِرَاءَ؛[16] هر كس به آبروى خويش علاقه مند است مجادله و ستيزه جويى را ترك كند». زيرا در اينگونه مباحثات كار تدريجا به بى حرمتى و توهين و حتى دشنام و انواع سخنان زشت و ركيك و نسبت هاى ناروا مى رسد.
در حديث ديگرى از همان امام مى خوانيم: «إِيَّاكُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ؛[17] از مجادله و ستيز در گفتگو بپرهيزيد، زيرا اين دو دلهاى برادران دينى را نسبت به يكديگر بيمار و مكدر مى كند، و بذر نفاق را پرورش مى دهد». چراكه اينگونه پرخاشگري ها كه غالبا عارى از اصول صحيح بحث و استدلال است، روح لجاجت و تعصب را در افراد تقويت مى كند، تا آنجا كه هر كدام مى خواهد براى غلبه بر ديگرى از هر وسيله حتى دروغ و تهمت و بى حرمتى استفاده كند، و اين كار نتيجه اى جز كينه توزى و پرورش بذرهاى نفاق در دلها نخواهد داشت.
يكى ديگر از مفاسد بزرگ «جدال به باطل» اين است كه طرفين در انحراف و اشتباه خود سخت تر و راسختر مى شوند. زيرا هر كدام تلاش مى كند براى اثبات مقصود خود به هر دليل باطل چنگ بزند و تا آنجا كه مى تواند سخنان حق طرف را ناديده بگيرد، و يا با ديده عدم رضا و قبول بنگرد و اين خود موجب تقويت اشتباه و كجروى است.[18]
روش مجادله به احسن
در جدال حق، هدف تحقير طرف، و اثبات تفوق و پيروزى بر او نيست، بلكه هدف نفوذ در افكار و اعماق روح او است، به همين دليل روش مجادله به احسن با جدال باطل در همه چيز متفاوت است.
در اينجا شخص جدالگر براى نفوذ معنوى در طرف از وسائل زير بايد استفاده كند كه در قرآن مجيد اشارات جالبى به آنها شده است:
1. نبايد اصرار داشته باشد كه مطلب حق را به عنوان گفته او بپذيرد، بلكه اگر بتواند چنان كند كه طرف مقابل آن مطلب را نتيجه فكر خود بينديشد بسيار مؤثرتر خواهد بود، و به تعبير ديگر طرف فكر كند اين انديشه از درون وجود خودش جوشيده، و فرزند روح او است تا به آن علاقه مند شود.
سِر اينكه قرآن مجيد بسيارى از حقايق مهم را از توحيد و نفى شرك گرفته تا مسائل ديگر در لباس استفهام در مى آورد و مثلا بعد از ذكر دلائل توحيد مى گويد: «أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ؛[19] آيا معبودى با خدا همراه است؟»، شايد همين امر باشد.
2. از هر چيزى كه حس لجاجت طرف مقابل را برمى انگيزد بايد خوددارى نمود؛ قرآن مجيد مى گويد: «لاتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ؛[20] معبودهايى را كه غير از خدا مى خوانند ناسزا و دشنام نگوئيد». مبادا آنها روى دنده لجاجت بيفتند و به خداوند بزرگ اهانت كنند.
3. در بحث ها بايد در مقابل هركس و هرگروه نهايت انصاف را رعايت كرد تا طرف حس كند گوينده به راستى در صدد روشن كردن واقعيات است؛ فى المثل هنگامى كه قرآن سخن از زيان هاى شراب و قمار مى گويد منافع جزئى مادى و اقتصادى آن را كه براى گروهى حاصل مى شود ناديده نمى گيرد، مى فرمايد: «قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما؛[21] بگو در شراب و قمار گناه عظيمى است و منافع جزئى براى مردم، اما گناه آنها از سودشان بيشتر است». اين طرز سخن مسلما در شنونده تاثير عميقترى مى بخشد.
4. بايد در برابر بدی ها و كينه توزی ها مقابله به مثل نكند، بلكه طريق محبت و رافت و گذشت را پيش گيرد كه اين «مقابله به ضد» در اين گونه موارد تاثير فوق العاده اى در نرم كردن قلب دشمنان لجوج دارد، چنانكه قرآن مجيد مى گويد: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛[22] با روشى كه نيكوتر است بدی ها را دفع كن، در اين حال كسى كه ميان تو و او دشمنى است آن چنان نرم مى شود كه گويى دوست گرم و صميمى است».
خلاصه هر گاه گفتگوهاى پيامبران را با دشمنان جبار و سرسخت كه در قرآن منعكس است، و گفتگوهاى پيامبر صلی الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام را در برخورد با دشمنان به هنگام بحث هاى عقيدتى دقيقا بررسى كنيم، درس هاى آموزنده در اين زمينه مى يابيم كه بيانگر دقيق ترين مسائل روانى است كه راه نفوذ در ديگران را صاف و هموار مى سازد.
مخصوصا مرحوم علامه مجلسى حديث[23] مفصلى از پيغمبر گرامى اسلام ص در اين زمينه نقل مى كند كه ضمن آن مناظره طولانى پيامبر صلی الله عليه و آله با پنج گروه يهود و نصارا و دهريين و ثنويين (دوگانه پرستان) و مشركان عرب مطرح شده كه با لحنى جذاب و گيرا آنها را به قبول و تسليم وا مى دارد، مناظره آموزنده اى كه مى تواند الگويى براى مناظرات ما بوده باشد.[24]
تفوق طلبى در بحث يا جدال و مراء
در تعليمات اسلام دقت زيادى روى نحوه بحث با مردم مخصوصاً با افراد جاهل و كم اطلاع شده است و از بحث هايى كه جنبه «پىجويى حقيقت» در آن نيست تحت عنوان «جدال و مراء» نهى شده است، حتى در بعضى موارد از مطلق بحث جلوگيرى شده است.
قرآن مجيد مى گويد: «وَ لاتُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛[25] با اهل كتاب جز به روشى كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد».
و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛[26] و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن».
در اين دو آيه بحث هايى كه عنوان «شيوه نيكو» و «احسن» نداشته باشد نهى شده است و منظور از «الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» همان بحث هايى است كه جنبه دلسوزى دارد و آميخته با محبت و ادب و عطوفت است و هيچگونه اثر سوء يا منفى در طرف ايجاد نمى نمايد.
حتى در پاره اى موارد خداوند رسماً به پيامبرش صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه در برابر پرخاشگری هاى مخالفان بكلى سكوت اختيار كند و مطلقاً وارد بحثى كه سرانجامش جدال و لجاجت است، نشود: «وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ؛[27] و اگر آنان با تو به جدال برخيزند، بگو: خدا از كارهايى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است».
در احاديثى كه از طرق عامه و خاصه رسيده، با تعبيرهاى گوناگون لطيفى - كه از روى يك سلسله نكات روانى پرده برمى دارد - از اين كار نهى شده است:
1. رسول خدا صلى الله عليه و آله می فرمايد: «ذَرُوا الْمِرَاءَ، فَإِنَّهُ لَاتُفْهَمُ حِكْمَتُهُ وَ لَاتُؤْمَنُ فِتْنَتُهُ؛[28] از مجادله بپرهيزيد، زيرا حكمت آن فهميده نمى شود و از فتنه آن ايمنى نيست».
2. آن حضرت در حديث ديگری می فرمايند: «لَايَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ، حَتَّى يَدَعَ الْمِرَاءَ، وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً؛[29] هيچكس حقيقت ايمان را تكميل نمى كند مگر اينكه ترك جدال نمايد هرچند حق با او باشد».
3. حضرت سليمان عليه السلام به پسر خويش فرمود: «يَا بُنَيَّ! إِيَّاكَ وَ الْمِرَاءَ، فَإِنَّهُ لَيْسَتْ فِيهِ مَنْفَعَةٌ، وَ هُوَ يُهَيِّجُ بَيْنَ الْإِخْوَانِ الْعَدَاوَةَ؛[30] پسرم! از جدال بپرهيز، زيرا سودى در آن نيست، و آتش دشمنى را بين برادران بر مى انگيزد».
4. رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره عوامل گمراهی اقوام می فرمايد: «مَا ضَلَّ قَوْمٌ بَعْدَ هُدىً كَانُوا عَلَيْهِ إِلَّا أُوتُوا الْجَدَلَ؛[31] هيچ قومی پس از هدايت گمراه نشد، مگر اينكه به جدل خو گرفتند».
5. امِيرُ الْمُؤْمِنِين عليه السلام در ضمن وصايايی خطاب به کميل بن زياد نخعی می فرمايد: «يَا كُمَيْلُ! إِيَّاكَ وَ الْمِرَاءَ، فَإِنَّكَ تُغْرِي بِنَفْسِكَ السُّفَهَاءَ إِذَا فَعَلْتَ، وَ تُفْسِدُ الْإِخَاءَ؛[32] اى كميل! از مراء بپرهيز، كه به دست خود جاهلان را بر ضدّ خود مى شورانى، و برادرى را نابود مى سازى».
در روايات بالا آثار سوء بحث هاى آميخته به جدال و پرخاشگرى مورد بررسى دقيق قرار گرفته و از آنها استفاده مى شود كه:
1. جدال در بحث بيهوده است و از آن نتيجه اى عايد نمى گردد؛ چون با جريحه دار نمودن عواطف طرف، او را به مقاومت وا مى دارد.
2. جدال با ايمان كامل سازگار نيست؛ زيرا جدال نشانه كبر و تفوق طلبى است و هرگز كبر با ايمان كه روح آن تسليم و خضوع در برابر حق است سازش ندارد.
3. جدال موجب بروز فتنه و جلب عداوت و دشمنى است؛ زيرا هركس در برابر در هم شكستن شخصيتش حساس و سختگير است.
4. جدال موجب گمراهى است؛ چون حس لجاجت و خودخواهى و تعصب را بر مى انگيزد و با آن چهره حق را مى پوشاند.
5. جدال اگر با جُهّال صورت گيرد، آنها را به شكستن حريم شخصيت انسان تشويق مى كند و در برابر او جسور مى سازد؛ زيرا هنگامى كه حيثيت خود را در خطر ببينند، حريمى را كه در حال عادى در برابر دانشمندان محترم مى شمرند، فراموش خواهند كرد.
براى رهايى از همه اين خطرات بزرگ، اسلام دستور مى دهد كه از بحث و گفتگوهايى كه جنبه پرخاشگرى و مخاصمه و جدال دارد بپرهيزند، حتى براى اثبات حق نيز از اين طريق استفاده نگردد.[33]
اخلاق رسول خدا چگونه بود؟
در حديثى امام حسين عليه السلام از پدر بزرگوارش على عليه السلام درباره ويژگى هاى زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و اخلاق آن حضرت سؤال كرده و على عليه السلام به طور مشروح پاسخ آن را داده است. ما بخشى از اين حديث را ذكر مى كنيم: «كَانَ دَائِمَ الْبِشْرِ، سَهْلَ الْخُلُقِ، لَيِّنَ الْجَانِبِ، لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا صَخَّابٍ وَ لَا فَحَّاشٍ وَ لَا عَيَّابٍ وَ لَا مَزَّاحٍ وَ لَا مَدَّاحٍ، يَتَغَافَلُ عَمَّا لَا يَشْتَهِي، فَلَا يُؤْيِس مِنْهُ، وَ لَا يُخَيِّبُ فِيهِ مُؤَمِّلِيهِ، قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلَاثٍ: الْمِرَاءِ وَ الْإِكْثَارِ وَ مَا لَا يَعْنِيهِ، وَ تَرَكَ النَّاسَ مِنْ ثَلَاثٍ: كَانَ لَا يَذُمُّ أَحَداً وَ لَا يُعَيِّرُهُ وَ لَا يَطْلُبُ عَثَرَاتِهِ وَ لَا عَوْرَتَهُ؛[34] رسول خدا (ص) همواره خوشرو، سهل گير و ملايم بود، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عيب جو نبود و زياد شوخی نمی کرد و مديحه گر نبود، از آنچه نمى پسنديد تغافل می کرد، هيچ كس از او مأيوس نمى شد، و هر كس به در خانه او مى آمد نااميد باز نمى گشت، سه چيز را از خود رها كرده بود: «مجادله در سخن»، پرگويى، و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود، و سه چيز را در مورد مردم رها كرده بود: كسى را مذمت نمى كرد، و او را سرزنش نمى کرد، پی گير لغزش ها و عيب هاى پنهانى مردم نبود».[35]
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.