پاسخ اجمالی:
با درنگى كوتاه در تاريخ كتب عهدين، درمییابیم که متن اصلى آنها ازبین رفته و آنچه باقى مانده ترجمههاى ناقص است. به عبارت ديگر، كتب عهدين بعدها گردآورى شده است؛ هر چند در لابهلاى آن، به مناسبت، بخشى از تعاليم پيامبران گنجانده شده است. اما عهد قديم كه مشتمل بر 39 كتاب است كاملا رنگ و بوى يك كتاب تاريخى را به خود گرفته است؛ چون در آن، تاريخ سياسى، اجتماعى و دينى بنى اسرائيل نوشته شده است. همچنين عهد جديد كه مشتمل بر 27 كتاب و رساله ـ از جمله، اناجيل چهارگانه ـ است نيز سراسر داستان زندگى مسيح(ع) مىباشد؛ هر چند بخش زيادى از تعليمات آن حضرت به روايت گردآورندگان در آن آمده است. نسخه اصلى اين كتابها مفقود شده و ترجمههاى آنها نيز به زبانى غير از زبان اصلىشان باقى مانده است. بنابراين تحريف در خود اين ترجمهها انجام يافته است نه در متن اصلى....
پاسخ تفصیلی:
مقصود از وقوع تحريف در «كتب عهدين»
بعضى از قشريون و سطحىنگرها پنداشتهاند لزومآ بين حوادث پيشين با حوادث امروزين همگونى تمام عيارى برقرار است. چنان كه اگر ـ مثلا ـ آنان به لانه سوسمارى داخل شدند، امت مرحومه (مسلمانان) نيز بايد چنان كنند و پا جاى پاى آنان بگذارند؛ بنابراين، چون كتب آسمانى ايشان دچار تحريف شده است، پس مىبايست در كتاب آسمانى مسلمانان (قرآن) نيز تحريف صورت گرفته باشد، تا اصل ضرورت تشابه بين امتها تحقق يابد. قياسى بدين شكل از يك صغراى حمليه ـ كه لزومآ مىبايست تحقق آن معلوم باشد ـ و يك كبراى شرطيه ـ كه بر اساس قواعد منطق مىبايست بين مقدم و تالى آن تلازم كلى برقرار باشد ـ تشكيل يافته است.
هيچ ضرورتى وجود ندارد تا اثبات كند بين سلف و خلف ـ در تمامى جنبههاى زندگى ـ تلازم وجود دارد. آنچه مورد بحث ماست بررسى صغراى قياس است كه آيا اصلا كتب عهدين دچار تحريف شده است؟
محدث نورى مىگويد: «بدون ترديد كتب عهدين دچار تغيير و تحريف شده است؛ آيات متعددى از قرآن، روايات متواتر و اجماع مسلمانان دليل اين مدعاست. افزون بر اينها ملاحظه خود اين كتب براى اثبات تحريف آنها كافى است».(1)
بايد گفت: در قرآن آيهاى وجود ندارد كه اثبات كند در تورات و انجيل تحريف بهمعناى اصطلاحى آن ـ يعنى تبديل نص يا كاستى و فزونى آن ـ انجام يافته باشد. آنچه قرآن بر آن انگشت گذاشته «تحريف معنوى» يعنى تفسير نادرست است. در روايات و در گفتار علماى اسلام هم چيزى وجود ندارد كه بر وقوع تغيير يا تبديل در الفاظ نص كتب عهدين دلالت داشته باشد. اينك به تفصيل اين بحث مىپردازيم:
قبلا يادآور شديم مقصود از تحريفى كه قرآن درباره كتب عهدين بهكار برده است تحريف معنوى ـ تفسير نادرست ـ مىباشد. نه چيز ديگر. امام باقر(علیه السلام) مىفرمايد: «دور افكندن آنان كتاب را بدينگونه بود كه حروف آنرا پاس مىداشتند اما حدود آنرا تحريف مىنمودند، و اگر چه لفظ آنرا درست ادا مىكردند اما حق آنرا مراعات نمىكردند».(2) شيخطوسى در تفسير آيه شريفه: «يُحَرِّفونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» مىگويد: «يعنى كلام را از تأويل ـ و تفسير ـ بايسته آن دگرگون مىساختند».(3)
محمدعبده مىگويد: «از جمله انواع تحريف آن است كه كلام را به غير معنايش حمل نمايند و اين معنا، از معناى قرآنى تحريف گرفته شده است؛ زيرا آنچه يهود و نصارى را واداشت به انكار نبوت پيامبراكرم(صلی الله علیه واله وسلم) اصرار ورزند، همين تحريف معنوى بود. اينان از روز نخست تا به امروز، همواره بشارات عهدين را نسبت به آمدن پيامبر آخرالزمان(صلی الله علیه واله وسلم) تأويل كردهاند».(4)
خداوند مىفرمايد: «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمونَ»(5)؛ (اى اهل كتاب چرا حق را با باطل مىآميزيد و از روى علم و آگاهى حق را مىپوشانيد). در جاى ديگر مىفرمايد: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ»(6)؛ (ستمكارتر از آنكس كه گواهى خود را از خداوند بازگيرد كيست؟). قرآن با صراحت اعلام مىدارد تورات و انجيل و ديگر كتب آسمانى نزد پيروان هر يك وجود دارد و اگر بدان عمل نمايند سعادت جاودانه و حيات پاك در دنيا و آخرت نصيب ايشان خواهد شد: «وَ لَوْ أَنّهُمْ أَقاموا التَّوْراةَ وَ الإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََكَلوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ، مِنْهُمْ أمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلونَ»(7)؛ (اگر ايشان به تورات و انجيل و به تمامى كتابهايى كه از سوى خداوند فرو فرستاده شده عمل نمايند، بركتهاى بسيار از آسمان و زمين بر ايشان فرو مىبارد؛ گروهى از آنان ميانهرو هستند اما بسيارى مشى ناپسند را اختيار نمودهاند).
نيز - درباره تورات - مىفرمايد: «الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ موسى نورآ وَ هُدىً لِلنّاسِ تَجْعَلونَهُ قَراطيسَ تُبْدونَها وَ تُخْفونَ كَثيراً»(8)؛ (كتابى كه موسى بر شما عرضه نمود براى مردمان نور و هدايت است، اما شما بخشى از آنرا كه در كاغذهايى جاى دادهايد بر مردم آشكار نموده، بسيارى از آنرا از ايشان مخفى مىداريد).
بناى اهل كتاب آن بود كه كتب خود را به پارههايى تقسيم مىكردند، سپس آنچه را با منافعشان سازگار بود بر مردم آشكار مىنمودند و آنچه را به ضرر خود مىديدند از چشم آنان پوشيده مىداشتند. همانگونه كه بشارتهاى موجود در اين كتب - در خصوص ظهور پيامبراسلام(صلی الله علیه واله وسلم) - را به وجهى نادرست به معانى ديگر به تأويل مىبردند. به اين دليل است كه خداوند در قرآن از كسانى كه به تورات و انجيل بىهيچ تأويل و تغيير عمل مىنمايند تقدير نموده است: «الَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الَّذي يَجِدونَهُ مَكْتوبآ عِنْدَهُمْ فيالتَّوْراةِ وَ الإِنْجيلَ»(9)؛ (كسانىكه از پيامبر امّى ـ كه نشان او را در تورات و انجيل ديده بودند ـ پيروى مىنمايند).
اينك نمونههايى را از تحريف كه در ترجمههاى كتب عهدين ـ نه در متن آنها ـ صورت گرفته است ازنظر مىگذرانيم.
تحريف در بشارتهاى «تورات» و «انجيل»
1. در سفر تثنيه (باب 18 شماره 15) چنين آمده است: «يَهُوَّه خدايت نبىّء را از ميان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد. او را بشنويد ـ تا آنجا كه مىگويد ـ نبىّء را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد».(10)
اين ترجمهاى است كه از طرف مسيحيان ارائه شده و از رهگذر آن خواستهاند اثبات كنند مقصود از اين پيامبر، عيسى مسيح(علیه السلام) است؛ چون او از طرف مادر به بنىاسرائيل منتسب است، پس پيامبرى است كه ـ منطبق با اين بشارت ـ از ميان بنىاسرائيل برانگيخته شده است، اما اين ترجمهاى است تحريف شده؛ زيرا اصل بشارت چنين است: پيامبرى از نزديكان تو خواهم برانگيخت كه او از برادران بنىاسرائيل است نه از خود ايشان و اين ترجمه ـ كه مطابق با اصل است ـ بر پيامبراسلام(صلی الله علیه واله وسلم) منطبق است؛ زيرا او از اولاد اسماعيل است و اسماعيل برادر اسحاق و پدر بنىاسرائيل مىباشد.
مرحوم بلاغى مىگويد: «مترجمان به عمد چنين ترجمهاى كردهاند؛ تا چهره حقيقت را بر عموم پوشيده دارند». و مىافزايد: «از اينكه در تورات، به طور مكرر و با صراحت اعلام شده است كه آن پيامبر بشارت داده شده، از برادران بنىاسرائيل است ـ نه از خود ايشان ـ كاملا مدعاى ما ثابت مىگردد».(11)
2. در كتاب اشعياء (باب 21 شماره 7) مىخوانيم: «و چون فوج سواران جفت جفت فوج اُلاغان و فوج شتران را بيند آنگاه بهدقت تمام توجه بنمايد».
اُلاغ سواران بشارت ظهور عيسى(علیه السلام) و شتر سواران كنايه از ظهور پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) است.
در ترجمه همانگونه كه ملاحظه شد سواران اُلاغ و شتر به صيغه جمع آمده است؛ در حالى كه اصل متن عبرى به صيغه مفرد است.
مرحوم بلاغى مىگويد: «زيرا اصل عبرى چنين است: «ورآه رَكْب صمد رَكْب حمور و رَكْب جمل» حمور و ركب و جمل مفرد است و جمع آن به زبان عبرى، ركبيم، جمليم، و حموريم مىباشد. در ترجمههاى چاپ شده موجود، همان ترجمه تحريف شده (يعنى به صيغه جمع) آمده است جز دو نسخه، يكى چاپ لندن (سال 1856 م) و ديگرى چاپ گوتنبرگ (سال 1845 م) كه در آن دو، مطابق با اصل، با صيغه مفرد آمده است. ـ او اضافه مىكند:ـ آنان از رهگذر اين تحريف مىخواهند چهره حقيقت را بر مردم بپوشانند تا ذهن ايشان را از توجه به شخص پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) منصرف گردانند».(12)
3. همچنين مترجمان در تفسير و بيان كلمه «فار قليطا» كه معّرب واژه يونانى «پيركلوطوس» است(13) اختلاف دارند. در «انجيل يوحنا» (باب 15 شماره 26 باب 16 شماره 7) آمده است: مسيح(علیه السلام) به پيامبرى بشارت داد كه داراى چنين صفات و نشانههايى است و پس از او خواهد آمد. از جمله اين نشانهها استعمال واژه «فارقليطا» درباره اوست كه به «تسليت دهنده» يا «بشارت دهنده» ترجمه شده است.(14)
فخر الاسلام مىگويد: «واژه «پار قليطا» سريانى است و از اصل يونانى «پرىكلىطوس» كه بهمعناى «بسيار ستوده» است بر گرفته شده و اين معنا، دقيقآ بر نام «محمد» و «احمد» منطبق است؛ اما مترجمان مسيحى مدعىاند كه برگرفته از لفظ «پاراكلىطوس» به معناى «صاحب تسليت» است؛ بنابراين، آنرا به «بشارت دهنده» يا «تسليت دهنده» ترجمه كردهاند».(15)
بلاغى مىگويد: «فار قليطا» دراصل يونانى «پيركلوطوس» و معّرب آن «فير قلوط» به معناى «بسيار ستوده» مىباشد كه موافق و منطبق بر «احمد» و «محمد» است. با اينحال آنان - بهگمان خود - آنرا تصحيح نموده و اصل يونانى آنرا «پيراكلىطوس» دانسته، از آن به «فار قليط» تعبير نمودهاند؛ همانگونه كه در ترجمههاى چاپ لندن (سال 1821 و 1831 و 1841م) و چاپ ويليام لندن (1857 م) براساس نسخه رومى (چاپ سال 1664 م) و ترجمه عبرى (چاپ سال 1901 م) آمده است. اما پارهاى از مترجمان آنرا به لفظ «معّزى» (تعزيت دهنده) و مسّلى «تسلىبخش» تغيير دادهاند و اين معنا شايع شده است».(16)
گواهى اسقفاعظم؛ كشيش، فخرالاسلام - كه به بركت نورانيت قرآن اسلام آورد - مىگويد: «نزد اسقفاعظم درس فرا مىگرفتم. او مرا بسيار دوست مىداشت و به گرمى با من برخورد مىنمود. روزى از او پرسيدم معناى حقيقى واژه «فار قليطا» و مقصود از آن در زبان سريانى و واژه «پيركلىطوس» در زبان يونانى چيست؟ سؤال من بدين خاطر بود كه بين من و ديگر شاگردان درباره تفسير اين واژه مشاجره درگرفته بود. من مىخواستم با پرسش از اسقفاعظم حقيقت آنرا دريابم.
اسقف در پاسخ سؤال من مرا مورد عنايت قرار داد و در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود گفت: اى فرزندم، بر من گران است با تو از در خدعه و نيرنگ درآيم. اگر سرّ خويش را بازگويم هلاك خواهم شد، من سوگند اكيد ياد كردم كه راز او را در حال حيات و ممات فاش نسازم. آنگاه كليد اتاقى كه مخصوص خود او بود به من داد كه گمان داشتم اموال و پولهايى متعلق به او درآن است. او از من خواست تا در صندوقى را كه در آن كتب گرانبها از جمله دو نسخه از كتاب مقدس بر پوست نوشته شده وجود داشت باز كنم. يكى از آن دو نسخه به زبان سريانى و ديگرى يونانى و تاريخ نگارش آنها مربوط به قبل از اسلام بود. در آن دو كتاب «فار قليطا» با صراحت تمام به «احمد» و «محمد» ترجمه شده بود».(17)
گواهى مستشرق «كارلونلينو»؛ استاد عبدالوهاب نجار مىگويد: «در سال 1894 ـ 1893 ميلادى در دارالعلوم بهتحصيل اشتغال داشتم. علامه دكتر «كارلونلينو»، مستشرق ايتاليايى، هنگام درس زبان عربى كنارم مىنشست. او به سفارش حكومت ايتاليا در اين درس شركت مىكرد و همين مسأله باعث شد بين ما باب مودت و دوستى برقرار گردد. در شب بيست و هفتم رجب سال 1311 هجرى ـ يعنى شب معراج و شبى كه مردم در شادمانى عيد بهسر مىبردند و خيابانها و سر در منازل چراغانى بود ـ بيرون رفتيم و گفتوگويى بين ما آغاز شد. در اثناى كلام، در حالى كه مىدانستم او در ادبيات يهود يونان قديم مدرك دكترا گرفته است، به او گفتم: معناى «بيريكلتوس» چيست؟ در پاسخ گفت: كشيشان مىگويند معناى اين واژه «تعزيت دهنده» است. گفتم: من از دكتر كارلونلينو ـ كه دكتراى زبان يونانى قديم دارد ـ پرسيدم نه از يك كشيش. گفت: معنايش كسى است كه داراى ستايش فراوان است. گفتم: آيا اين معنا بر افعلالتفضيل از واژه «حمد» به زبان عربى منطبق مىشود؟ گفت: آرى. گفتم: مىدانى يكى از اسامى پيامبراسلام(صلی الله علیه واله وسلم) احمد است؟ گفت: برادرم، پيداست چيزهاى زيادى مىدانى. آنگاه از هم جدا شديم. در آنجا بود كه ايمانم نسبت به مقصود حقيقى از بشارت عيسى(علیه السلام) ـ آنجا كه خداوند در حكايت از سخن عيسى آورده است: «وَ مُبَشِّرآ بِرَسولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَدُ»(18) ـ بيشتر شد».(19)
تحريف با واژگون كردن لهجه
واژگون نمودن يك لفظ بههنگام تلفظ آن، نوعى ديگر از تحريف است كه يهود بدان رفتار مىنمودند و بدين طريق معناى ديگرى غير از آنچه آن لفظ با تلفظ اوليهاش مىرساند، اراده مىكردند؛ حتى گاهى معناى بلند و نيكوى آن به فحش و ناسزا تغيير پيدا مىكرد؛ چنانكه خداوند از يهود حكايت نموده است كه: «مِنَ الَّذينَ هادوا يُحَرِّفونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه وَ يَقولونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَياًّ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنآ في الدّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْرآ لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَلكِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ»(20)؛ (عدهاى از يهود چنانند كه گفتار را از جايگاههاى خود تغيير مىدهند و ـ با پيچاندن زبان و به هدف طعنه زدن به دين ـ مىگويند: شنيديم و سر برتافتيم؛ بشنو اى ناشنوا و اى شرّير ما و اگر ايشان بهجاى آن، مىگفتند: شنيديم و فرمان برديم، بشنو و ما را بنگر، هر آينه براى ايشان بهتر و راستتر بود؛ اما خداوند آنان را به سبب كفرشان لعن و نفرين كرده است).
امام باقر(علیه السلام) مىفرمايد: «واژه راعنا لفظى است كه با لهجه عبرانى از آن، قصد دشنام مىنمودند». حسين بنعلى مغربى(21) مىگويد: «در جستجو بودم معناى «راعنا» را دريابم. ديدم مىگويند: راع بر وزن قال، فعل ماضى، به معناى شر و فساد است».
مرحوم بلاغى نيز چنين گفته است: «در عهد قديم عبرى به فحص و كاوش پرداختم [او عبرى مىدانست] دريافتم كلمه راع ـ به فتح عين مايل به الف يعنى تقريبآ راعا ـ كه نزد ايشان قامص نيز نام دارد همانگونه كه در ترجمه اناجيل عبرى آمده است بهمعناى شر يا قبيح و شرّير(22) (مفرد اشرار) مىباشد.(23) «نا» ضمير متكلم و در زبان عبرى الف آن به واو تبديل شده يا به واو اماله پيدا مىكند كه تقريبآ با «راعا» راعنا مايل به واو را تشكيل داده و بهمعناى شرّير ما اطلاق مىشده است».(24) (يهود با اينكار از روى حقد و كينه، پيامبر را ـ العياذ بالله ـ به جمله «اى شرير ما» خطاب مىنمودهاند).
استاد عبده مىگويد: «از جمله موارد تحريف ايشان با پيچاندن زبان اين بود كه بههنگام تحيّت به پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) «السام عليكم» خطاب مىكردند كه به معناى مرگ است و مقصود آنان نيز همين بود؛ هرچند با چرخاندن زبان وانمود مىكردند كه مىگويند «السلام عليكم». اين مطلب در اخبار صحيح آمده است. پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) بعد از آنكه از سوء نيّت ايشان آگاه شد، با «عليكم» پاسخ آنان را مىداد؛ يعنى هركس مىميرد».(25)
تحريف در سهگانه پرستى
در رساله اول يوحنا (باب 5 ، شماره 10ـ5) آمده است: «كيست آنكه بر دنيا غلبه يابد جز آنكه ايمان دارد كه عيسى پسر خداست. همين است كه به آب و خون آمد يعنى عيسى مسيح. نه به آب فقط بلكه به آب و خون، و روح است آنكه شهادت مىدهد زيرا كه روح حق است؛ زيرا سه هستند كه شهادت مىدهند؛ يعنى روح و آب و خون و اين سه يك هستند. اگر شهادت انسان را قبول كنيم شهادت خدا بزرگتر است زيرا اين است شهادت خدا كه درباره پسر خود شهادت داده است. آنكه به پسر خدا ايمان آورد در خود شهادت دارد و آنكه به خدا ايمان نياورد او را دروغگو شمرده است؛ زيرا به شهادتى كه خدا درباره پسر خود داده است ايمان نياورده است».(26)
بيشتر محققان مسيحى برآنند كه عبارت «آنان كه در آسمان شهادت مىدهند سه كساند؛ پدر و كلمه و روح القدس» از طرف فرقه «كاتوليك» ـ كه فرقه بيشتر مسيحيان است و به تثليث عقيده دارند ـ به متن انجيل افزوده شده است. به اين دليل رهبر فرقه پروتستان و اصلاحگر عقايد مسيحيت، وقتى خواست عهد جديد را به زبان پيروان خود ـ يعنى آلمانى ـ ترجمه نمايد اين عبارت را نياورد و چاپهاى زبان آلمانى «عهد جديد» ـ بر همين منوال ـ بهطور مكرر در زمان حيات وى انجام پذيرفت. همو در ديباچه چاپ سال 1546 م وصيت كرد: «هيچكس ترجمه او را تحريف ننمايد». با اينحال در مخالفت با وصيت او، در سال 1574م آنرا افزوده و پس از او، در چاپهاى بعدى آنرا حذف نمودند. اينكار در چند مرحله انجام گرفت. در ترجمهاى فارسى كه دست ماست و آنرا نقل نموديم، اين زيادى وجود ندارد. در اين ترجمه چنين مىخوانيم: «همين است او كه به آب و خون آمد؛ يعنى عيسى مسيح. نه به آب فقط، بلكه به آب و خون و روح است آنكه شهادت مىدهد؛ زيرا كه روح حق است؛ زيرا سه هستند كه شهادت مىدهند، يعنى روح و آب و خون، و اين سه، يك هستند».(27)
استاد «كريسباخ» و همچنين «شولز» تصريح كردهاند كه عبارت مذكور الحاقى است.
استاد «هورن» با همه تعصب شديدى كه به كتب عهدين دارد مىگويد: «اين عبارت بر متن افزوده شده است و بايد آنرا دور انداخت». همچنين ديگر شارحان عهد جديد اتفاق دارند بر اينكه عبارت مورد بحث به متن افزوده شده است و شايد چنان كه بعضى مدعى شدهاند، مربوط به شرح و تعليق بوده كه بعدها به اشتباه به حساب متن گذاشته شده است.(28)
در ماه رجب سال 1270 هجرى ـ در زمانى كه استعمار انگلستان بر شبه قاره هند حاكم بود ـ جلسه مناظرهاى بين كشيش «فندر»(29) ، بزرگ مبشران مسيحى در شهر «اكبر آباد»، و «شيخ رحمتالله هندى دلهوى» برگزار شد و گفتوگوى ايشان، به بحث درباره همين عبارت كشيده شد. كشيش فندر بدون كمترين ترديد به زيادى آن اعتراف نمود و گفت: «اين عبارت توسط تحريف كنندگان افزوده شده است؛ كتب عهدين در هفت يا هشت موضع دچار چنين تحريفى شده است».(30)
علامه «هورن» مقالهاى در 12 صفحه درباره اين عبارت نوشت و دلايل كسانى كه به اصالت آن قائلند و نيز دلايل منكرين آنرا در آن ذكر كرده است و خود رأى دسته دوم را ترجيح داده و به وجوب حذف آن حكم كرده است. علامه دلهوى خلاصه اين مقاله را در كتاب «اظهار الحق» آورده است.(31)
در همين راستا فيلسوف مشهور «اسحاق نيوتن» با نگارش رسالهاى، زيادى اين عبارت را ثابت نمود. او مىگويد: «آيه 16 (باب 3) از رساله بولس اول به تيموثاؤس نيز توسط مدعيان تجسيد و تثليث بدان افزوده شده است. آيه اين است: «و بالاجماع سر ديندارى عظيم است كه خدا در جسم ظاهر شد و در روح تصديق كرده شد و به فرشتگان مشهود گرديد و به امتها موعظه كرده و در دنيا ايمان آورده و به جلال بالا برده شد».(32)
نگاهى گذرا به تاريخ عهدين
با درنگى كوتاه در تاريخ كتب عهدين، در اينكه متن اصلى آنها باقى مانده باشد، براى هر محقق ترديد حاصل مىشود، آنچه باقى مانده است ترجمههاى ناقص است. به عبارت ديگر، كتب عهدين بعدها گردآورى شده است؛ هر چند در لابهلاى آن، به مناسبت، بخشى از تعاليم پيامبران گنجانده شده است؛ اما عهد قديم كه مشتمل بر 39 كتاب است كاملا رنگ و بوى يك كتاب تاريخى را ـ كه در آن حوادث يك ملت نگاشته مىشود ـ به خود گرفته است؛ چون در آن، تاريخ سياسى، اجتماعى و دينى بنى اسرائيل نوشته شده است.
همچنين عهد جديد كه مشتمل بر 27 كتاب و رساله ـ از جمله، اناجيل چهارگانه ـ است نيز سراسر داستان زندگى مسيح(علیه السلام) مىباشد؛ هر چند بخش زيادى از تعليمات آن حضرت به روايت گرد آورندگان در آن آمده است. نسخه اصلى اين كتابها مفقود شده و ترجمههاى آنها نيز به زبانى غير از زبان اصلىشان باقى مانده است. بنابراين تحريف در خود اين ترجمهها انجام يافته است نه در متن اصلى.
ممكن است پرسيده شود: اگر چنين است، چرا قرآن تصريح نموده است كه تورات نزد آنان موجود بوده و حكم خداوند در آن آمده است(33) و آنان را ترغيب نموده است تا به تورات و انجيل عمل نمايند و تعاليم و احكام آنرا پاس دارند؟(34) اگر اين دو كتاب ـ حداقل در همان زمان ـ وجود نداشت، اينگونه تصريح و ترغيب بىمعنا مىنمود. در پاسخ بايد بگوييم كه از مسأله مجارات و مماشات در نامگذارى، نبايد غافل شد. خداوند مىفرمايد: «قُلْ فَأْتوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»(35)؛ (بگو تورات را باز آوريد و از آن تلاوت كنيد، اگر راست مىگوييد). معناى آيه اين است: همان كه دست شماست و آن را تورات مىناميد بياوريد؛ زيرا به زعم خود شما احكام حلال و حرام بنى اسرائيل در آن آمده است.
و نيز مىفرمايد: «وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيها حُكْمُ اللّهِ»(36)؛ (نزد ايشان توراتى است كه در آن حكم خداوند آمده است). يعنى در همين كتاب موجود، بخش قابل ملاحظهاى از شريعت الهى آمده است كه اگر بدان عمل كنيد براى شما خير است اما شما آنرا به شكل كاغذهايى در آوردهايد بخشى را آشكار و بيشتر آنرا پنهان مىسازيد «تَجْعَلونَهُ قَراطيسَ تُبْدونَها وَ تُخْفونَ كَثيرآ».(37)
اما اكنون اسلام آمده و تمام آنچه را پنهان نموديد آشكار ساخته است: «قَدْ جاءَكُمْ رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيرآ مِمّا كُنْتُمْ تُخْفونَ مِنَ الْكِتابِ»(38)؛ (فرستاده ما نزد شما آمد تا بسيارى از آنچه را كه شما از كتاب مخفى مىداشتيد آشكار سازد).
مرحوم بلاغى مىگويد: «قرآن نام آنرا تورات نهاده است؛ زيرا اسم آن كتاب (عهد قديم و خصوصا اسفار خمسه) نزد يهود، به نام تورات ياد مىشده است. در حقيقت، قرآن براى آنكه با ايشان به نيكوترين وجه مجادله نمايد، از باب مجارات و مماشات با خصم در تسميه، آنرا تورات ناميده است».(39)
به همين سبب است كه در آيه 23 سوره آلعمران و آيات 44 و 51 سوره نساء از آنان به «الَّذينَ أُوتوا نَصيبآ مِنَ الْكِتابِ»؛ (كسانى كه بهرهاى از كتاب به ايشان داده شده) تعبير كرده است؛ زيرا بخشى از تورات و انجيل در كتابهايى كه براى آنان به يادگار مانده، آمده است.(40)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.