پاسخ اجمالی:
حوادث بىشمارى كه در دوران تاريخ عهد قديم بر يهود گذشت، بر اين پندار كه تورات از زمان موسى(ع) یعنی 1500 سال قبل از ميلاد تاكنون كه پايان قرن بيستم ميلاد است در طول سى و پنج قرن سالم مانده است، خط بطلان كشيده است. علامه طباطبايى؛ مىگويد: «حوادثى كه بر تورات عهد قديم گذشت، جاى هيچ شبههاى نمىگذارد كه سند اين كتاب بريده است و تنها به يك تن (عزرا) باز مىگردد؛ بى آنكه بدانيم مستند او در نقل يا منابعى كه جهت گردآورى و تحقيق تورات بهكار بسته، كدام بوده است. محققان غربى، به دليل همين ازهم گسيختگى آشكارى كه تورات با آن روبهروست اين كتاب را از نظر تاريخى ضعيف برشمردهاند؛ زيرا مجموعهاى است از افسانههاى ملى كه بر اساس تاريخ اسرائيل تدوين شده و به همين دليل نمىتوان به گزارشاتى كه در متن آن آمده است اطمينان نمود».
پاسخ تفصیلی:
کتب «عهد قديم»
عهد قديم عبارت است از مجموعهاى كه شمار آنها به 39 كتاب مىرسد و تاريخ كتابت آنها به حد فاصل بين قرن دهم تا پايان قرن دوم پيش از ميلاد مربوط است؛ يعنى حدود پنج قرن پس از وفات حضرت موسى(علیه السلام).(1) دكتر بوكاى مىگويد: «مجموعه عهد قديم در خلال 9 قرن و بر اساس تدوين نقلهاى شايع نوشته شده است و پايه تدوين اسفار پنجگانه منسوب به موسى(علیه السلام) ـ در حوالى قرن دهم پيش از ميلاد ـ گذارده شده است. سپس بخشى از الهيات و روايات كاهنان در دورههاى بعدى بدان افزوده شده است. طى قرنهاى بعدى نيز كتب ديگرى بدان افزوده شد. در سال 538 قبل از ميلاد به كوشش «كورش كبير» كه از اسارت بابليان رهايى يافتند كاهنان بنىاسرائيل به نگارش بخشى از كتب مجموعه كتاب مقدس اقدام نمودند. كتابهاى حجى و زكريا و اشعياى سوم و دانيال و غيره از آن جملهاند. در قرن سوم قبل از ميلاد دو كتاب تاريخ و كتاب عزرا و نحميا و در قرن دوم نيز اكله زياستيك نگاشته شد. تاريخ نگارش كتاب امثال سليمان و دو كتاب مكابيون نيز يك قرن قبل از ميلاد بوده است». آنگاه مىافزايد: «چنين است كه مىبينم عهدقديم بهعنوان يك اثر ادبى قوم يهود تجلى نموده است؛ كتابى كه تاريخ حيات آنان را از روز نخست تا زمان پديدار شدن عیسی(علیه السلام) دربر داشته و بين قرن دهم تا قرن اول پيش از ميلاد تكميل يافته است». سپس مىگويد: «اين ديدگاه، منحصر به من نيست؛ بلكه برگرفتهاى است از مقاله ژ.ب. ساندروز كه در دايرةالمعارف عمومى آمده است».(2)
استاد فريد وجدى در مقاله خود آورده است: «ناقدان تاريخ مىگويند: موسى(علیه السلام) در سال 1571 قبل از ميلاد متولد شده و به سال 1451، در بالاى كوه ينبو در تيه وفات يافته است؛ بنابراين عمر وى 120 سال بوده است. آنگاه از دايرةالمعارف لاروس نقل مىكند كه: مسيحيان پشين و ديگران، مؤسس دين يهود را تمجيد مىكنند؛ زيرا او پايه تمدن و دين را گذارد، اما اينك يك كتاب واقعى از شريعت يهود را نمىيابيم. تورات و اسفار پنج گانه نخست كتاب مقدس را به او نسبت مىدهند؛ در حالى كه در اين تورات، نشانههايى از حاشيه و تعليقات بر آن وجود دارد كه براى احدى ترديدى باقى نمىگذارد كه اين كتب مدتها پس از وفات موسى(علیه السلام) نگاشته شده است: در آن، نام شهرهايى آمده، كه تنها پس از آن حضرت در صفحه گيتى ظاهر شده است. خواننده ـ در آن ـ مىيابد كه موسى خود چگونگى و تاريخ وفات خويش را بازگو مىكند و پى مىبرد كه نگارنده آن از زبان موسى ـ چنان كه گويى درباره مردى كه سالها پيش مرده ـ سخن مىگويد. افزون بر آنچه گفته شد، نامهاى اسفار خمسه يونانى و تاريخ آن همان تاريخ ترجمه سبعينيّه است».(3)
تورات منسوب به موسى(علیه السلام)
پنج كتاب نخست تورات كه عبارت است از: سفر پيدايش، سفر خروج، سفر لاويان، سفر اعداد و سفر تثنيه، به موسى(علیه السلام) منسوب است. در اين كتابها، داستان خلقت، تاريخ زندگانى انسان و بعثت انبيا ـ يكى پس از ديگرى ـ تا به دورهاى كه ظلم و ستم فرعون بر سر ملت اسرائيل سايه افكند و نهضت موسى و كوچ دادن بنىاسرائيل و حوادث بزرگى كه در گذر از بيابان تيه بر سر ايشان باريدن گرفت و سرانجام وفات موسى(علیه السلام) در سال 1451 قبل از ميلاد آمده است.
قبلا گفتيم اين كتب پنج گانه نمىتواند همان تورات اصلى باشد كه در نوشتههاى الواح بر موسى(علیه السلام) نازل شده است. آن الواح كه شريعت موسى(علیه السلام) در آن آمده بود، در صندوقى نگهدارى مىشد و در اختيار بنىاسرائيل قرار گرفته بود و در ميان كاهنان دستبهدست مىگشت. اين الواح ـ برحسب آنچه در كتاب اول پادشاهان (باب 8 ، شماره 9) آمده است ـ در عصر سليمان(علیه السلام) (971 - 931 قبل از ميلاد) ـ در سال 960 قبل از ميلاد يعنى 490 سال پس از وفات موسى(علیه السلام) آن هنگام كه ساختمان بيتالمقدس را تكميل كرد و خواست تابوت (صندوق محتوى برتورات) را به محراب مقدس منتقل سازد از بين رفت. بدين ترتيب كه كاهنان وقتى در پى جستن الواح شريعت برآمدند، در ميان صندوق، جز دو لوح از آن الواح نيافتند.(4) در آن دو لوح نيز، تنها ده حكم از شريعت موسى نوشته شده بود و بقيه ضايع شده و اثرى از آنها برجاى نمانده بود.(5)
آيا پس از اين دوره به تورات واقعى دست يافتند؟
در كتاب دوم پادشاهان (باب 22، شماره 8) آمده است: حلقيا كاهن بزرگ، هنگامى كه نذورات صندوق بيتالمقدس را محاسبه مىكرد كتاب شريعت را پيدا نمود. اين حادثه زمانى روى داد كه هفده سال از پادشاهى يوشيا(6) مىگذشت (يعنى در سال622 قبل از ميلاد). او آن كتاب را به كاتب پادشاه شافان ـ كه در آن موقع، ناظر كارگرانى بود كه خرابىهاى خانه را تعمير مىكردند ـ تسليم نمود. شافان آنرا به پادشاه داد. او با ديدن آن بسيار شادمان شد؛ زيرا نعمتى افزون و دور از انتظار را در آن مىديد. شاه اين خبر را اعلام كرد و در يك اجتماع عظيم آن كتاب را بر مردم عرضه داشت. بنىاسرائيل قبل از آن، منحرف و فاسد شده بودند و بت مىپرستيدند. شاه برآن شد كه شريعت را باز گرداند و بيتالمقدس را از لوث وجود بتها پاك سازد. او ساحران و جادوگران و تمام پليدىها را از زمين يهودا و تمامى اطراف اورشليم پاك نمود. كتاب دوم پادشاهان، اين واقعه را چنين توصيف مىكند: «او باتمام وجود متوجه خداوند بود و با تمام توان خويش مىكوشيد شريعت خداوند را احيا كند. هرگز نه پيش از او و نه پساز او كسى مانند او ديده نشده است».(7)
با همه اينها باور اين مطلب بر ما دشوار است. آيا حلقيا در ادعاى خود مبنى بر اينكه كتاب شريعت را آنهم پس از گذشت ساليان دراز از فقدان آن يافته، صادق است؟ خوب است بدانيم در زمانى كه حلقيا اين ادعا را كرده است (يعنى سال 622 قبل از ميلاد)، بيش از سه قرن (338 سال) از سال 260 تا 622 قبل از ميلاد بر عهد قديم گذشته بود؛ بىآنكه اثرى از آن در بين باشد؛ چون در خلال اين دوره، حوادث مختلفى بر بيتالمقدس گذشته و بارها در معرض غارت و تاراج قرار گرفته بود؛ از جمله، در سال 927 قبل از ميلاد كه فرعون مصر (شيشاق) بر صهيون يورش برد و شهرهاى باستانى آنها را ويران نمود و با حمله به بيتالمقدس، تمام لوازم و اموال آنرا به غارت برد. همچنان كه اين شهر در عصر پادشاه اسرائيلى مرتد منسىّ (698ـ642 قبل از ميلاد) بار ديگر با خرابى مواجه شد. او مردم را به پرستش بتها دعوت كرد و شريعت را فاسد نمود و بيتالمقدس را كه خانه پرستش خداوند بود به بتكده مبدل ساخت.
از اين گذشته در تمام اين مدت طولانى همواره زائران و رفت و آمدها داشته است و عدهاى نگاهبان و خدمتگذار در هر بامداد و شامگاه آنرا پاكيزه نگاه مىداشتند و از آن مراقبت مىكردند. پس چگونه اين كتاب از چشم همگان پوشيده مانده بود؟ راهى نيست جز آنكه بگوييم اين نقشهاى بود از قبل كشيده شده و شايد پادشاه كه به دنبال اصلاح دينى مىگشت خود، با كاهن اعظم ـ در نقشهاى مشترك ـ اين داستان را ساختهاند يا شايد كاهن ـ چنانكه فخرالاسلام احتمال داده است ـ(8) وقتى ديد شاه از آغاز كار در ترويج دين و برپا نمودن شعائر آن جديت و شور و نشاط دارد، با گردآورى پراكندههاى احكام شريعت و تدوين آن در يك كتاب ـ به شكل سابق خود ـ كوشيد به پشتيبانى او برخيزد. او بالاخره پس از تلاش 17 ساله آنرا گرد آورد و با آن داستان ساختگى و شيوه شبههانداز، به شاه تقديم كرد؛ زيرا كاهنان اسرائيلى چنانكه از عادتهاى معروف ايشان است ـ در امورى كه صلاح بدانند دروغ را جايز مىدانند و مىگويند: هرگاه ترويج شريعت به دروغ و نيرنگ استوار گردد، نيرنگ واجب و لازم است.(9) به همين دليل است كه به گمان ايشان دروغ بر زبان پيامبران شايع بوده است؛ يا چنانكه برخى از پيامبران براى فريب پادشاه آحاب به او دروغ گفتند و اين كار به فرمان خداوند انجام گرفت. خداوند روح دروغ و نيرنگ را بر انبيائش دميده است تا دروغ را بهكار بندند و بر زبانشان جارى سازند.(10)
ارميا در نامهاى كه براى اسراى بابل فرستاده، درباره دو تن از پيامبرانى كه همراه اسيران بودهاند سخن گفته است. آن دو تن كه آحاببنقولايا و صدقيابنمعسيا بودهاند بر خداوند دروغ بستهاند، كه به زودى با وضع فجيعى، بهدست پادشاه بابل كشته خواهند شد. در آن نامه افزون بر آنچه گفته شد، آمده است: اين دو تن به ياران خود خيانت مىكردهاند و در ميان ايشان مرتكب زشتى شده و با زنان ايشان زنا مىكردهاند.(11) پادشاه صدقيّا مانند پيامبران كه از دروغ پرهيز نمىكردند، دروغ مىگفت تا به اين طريق اسباط (طوائف يهود) را گمراه كند و زمينه فساد و تباهى ايشان را فراهم سازد.(12)
پايان كار كتاب شريعت يهود
كتاب شريعت ـ كه كاهن حلقيا به آن دست يافت ـ 13 سال يعنى مابقى پادشاهى يوشيّا دوام يافت؛ چون فرمانروايى او 31 سال به طول انجاميد و كتاب شريعت در هفدهمين سال حكمرانى او پيدا شده بود. يوشيا در سال 609 قبل از ميلاد وفات يافت و كتاب نيز با مرگ او به فراموشى سپرده شد و شريعت دومين بار و براى هميشه محو گرديد. زيرا دنبالهروان او با ضعف و زبونىاى كه داشتند، به شرك پيشينيان خود بازگشتند و بيتالمقدس و هيكل سليمان در طوفانهاى حوادث به فراموشى سپرده شد و ياد و خاطره شريعت و كتاب محو گرديد. سرانجام شهرهاى يهوديان ـ در دو مرحله ـ آماج حمله بخت نصر قرار گرفت: يكى در سال 597 قبلاز ميلاد و ديگرى در سال 588. اين كار باعث نابودى جان و مال مردم و ازبين رفتن نشانههاى حيات در آن سرزمين شد و در پى آن بختنصر تمام آنچه را در بيت موجود بود غارت كرد و ساختمان و هيكل و محراب و تمام مكانهاى مقدس آن شهر و شهرهاى ديگر آن سرزمين را به آتش كشيد؛ بدين ترتيب عمر عهد قديم ـ كه تورات جزء آن بود ـ به پايان رسيد.
فاجعه «بخت نصر»
بختنصر در دوران 44 ساله حكمرانى خود (از سال 605 تا 561 قبل از ميلاد) چهار بار به «اورشيلم» حمله كرد كه در حمله دوم و چهارم ـ خصوصآ حمله اخير كه در آن همهچيز را نابود كرد ـ ابعاد قتل و غارت بسيار زياد بوده است، اين چهار حمله عبارتند از:
1. حمله اول در سال 602 قبل از ميلاد مقارن بود با دوره «يهوياقيم» پادشاه بنىاسرائيل كه زير فرمان فرعون مصر «نكوه» بود. سربازان بابل بر مستعمرات مصر و از جمله خاك يهود مستولى شدند و تحت سلطه بابل درآمد.
2. حمله دوم در سال 598 قبل از ميلاد نيز در دوره «يهوياقيم» انجام گرفت و هنگامى رخ داد كه او مىخواست خود را از سلطه بابل رها سازد و بار ديگر با فرعون مصر رابطه برقرار كند؛ اما سربازان بختنصر با تمام شدت و قوت بر او تاختند. شهرها را ويران كردند و تمام مردم را به اسارت گرفتند؛ از جمله پادشاه و همراهان او را كه پس از اسارت، آنان را آزاد كردند تا با خوارى جام مرگ را بنوشند.
3. حمله سوم در دوران پادشاهى خلف او «يهوياكين» به تحقق پيوست. او حكمرانى سست عنصر و فاسد بود كه كشور خود رابه تباهى و فساد كشاند. بههمين علت، پادشاهى او چند ماهى بيشتر به طول نينجاميد؛ تا آنكه با حمله بابليان، او و اطرافيانش اسير و مدت 37 سال در زندانهاى بابل زندانى شدند. او سپس آزاد شد و در همان جا وفات يافت.
4. حمله چهارم ـ كه بسيار كوبنده بود ـ در سال 588 قبل از ميلاد و در دوران «صدقيّا» رخ نمود. نام او نخست «متانيا» بود و بختنصر او را به صدقيّا تغيير داد و او را به فرمانروايى يهود گماشت اما او كه حكمرانى ضعيف و فاسد و سخت نادان بود، در نهمين سال پادشاهى خود، پرچم طغيان و استقلال بر افراشت و با اينكار خود مصيبت و بلا را بر خاك يهود سرازير كرد. سربازان كلدانى آنها را محاصره كردند و با استفاده از سنگاندازها و منجنيقها شهرها را سوزاندند و ويران كردند؛ خونهاى بسيار ريختند؛ غارت و كشتار و اسارت بنىاسرائيل را برخود مباح دانستند و هيكل سليمان و تمامى بناهاى باستانى بنىاسرائيل را به شدت درهم كوبيدند. در اين بين؛ صدقيا و اطرافيان او كوشش كردند ـ از پشت شهر ـ بگريزند اما ناكام ماندند و آنان را دستبسته، نزد بختنصر آوردند. بختنصر ابتدا دو پسر او را پيش چشمش كشت. آنگاه چشمانش را از حدقه درآورد و در آخر او را با غل و زنجير روانه بابل ساخت. در اين حمله، تمامى بنىاسرائيل ـ جز بيماران و پيران فرتوت ـ به اسارت بابليان در آمدند. بختنصر مردى سستنهاد از اسباط بهنام «جدليا» را بر ايشان گمارد. پس از چندى جماعتى از يهود، به رهبرى شخصى بهنام اسماعيل از نسل پادشاهان، بر شاه تاخته، او را كشتند و خود نزد فرعون مصر پناهنده شدند. اين سرانجام كار يهود در فلسطين بوده است؛ اما تورات و ديگر كتابهاى يهود، همگى، درپى حمله لشكريان كلدان از صفحه گيتى محو شدند و از آنپس نشانى از آنها يافت نشده است.(13)
آيا تورات مجددآ پديدار شد؟
بيش از هفتاد هزار يهودى و كاهنان و فرزندان ايشان به دست بابليان اسير شدند و اسارت ايشان در مظلوميت و تنگنايى شديد، بيش از نيم قرن بهطول انجاميد. در خلال اين حوادث تمام آثار شريعت، از جمله تابوتى كه درآن كتاب شريعت نگهدارى مىشد، از بين رفت تا آنكه در سال 538 قبل از ميلاد بابل توسط «كورش» پادشاه ايران فتح شد. كورش در اولين اقدام، تمام اسراى بنىاسرائيل را آزاد كرد و فضايى آرام و راحت را براى ايشان ايجاد نمود. او فرمان بازسازى ساختمان بيتالمقدس و مكانهاى يهود را صادر كرد. كار بازسازى به دست نوه او داريوش (521 ـ 486 قبل از ميلاد) پايان يافت.
بيشتر يهوديان، ماندن در حمايت پادشاهان فارس را بر برگشت به شهرهاى خود ترجيح دادند. اينان چون باسواد بودند، به امر ديوانى گماشته مىشدند. سرانجام در دوره اردشير درازدست (در سال 457 قبل از ميلاد) كاهن پيرى بهنام «عزرا» در رأس جمعيتى انبوه از اسيران بنىاسرائيل ـ كه اسامى ايشان در اصحاح دوم از كتاب عزرا(14) آمده است ـ آماده رهسپارى به بيت المقدس شدند. شاه، آنان را با مال كافى روانه كرد. او (عزرا) به اورشليم آمد تا شريعت را بازسازى كند و عبادات و مراسم ديرين آنرا اصلاح نمايد؛ از اينرو براى خواندن دعا و نسخههاى كتب قديم كليساهايى ساخت. كوششهاى او براى تجديد شريعت باعث شد تا جمعى از يهود از او درخواست كنند شريعت را از نو تدوين كند و كتاب عهد عتيق را تجديد نمايد. عزرا به اجابت خواهش ايشان مصمم شد. او در حالى كه 130 سال از سقوط اورشليم و 80 سال از فتح بابل توسط كورش مىگذشت، با استمداد از باقىمانده خاطره خود و نيز با استفاده از پارههاى كتب قديمى و اطلاعات پراكنده مردم، عهد قديم فعلى را گردآورى نمود.
«جيمس هاكس» مىگويد كه عزرا براى اصلاحات دينى و تصحيح شعائر متداول و نيز تأسيس كليساها ـ جهت خواندن دعاهاى مأثور و نوشتههاى مقدس پيشين ـ اقدام نمود. به اعتقاد ما او پس از اين رخدادها، كتب تواريخ و كتاب عزرا و بخشى از كتاب نحميا را نوشت. تمامى كتابهاى عهد عتيق ـ كه امروزه شريعت ما بهشمار مىرود ـ توسط او و به كمك نحميا و ملاكى جمعآورى و تصحيح شده است.(15) «ترتولين» مىگويد: «معروف اين است كه عزرا ـ درود خدا بر او ـ كتب عهدقديم موجود را پس از غارت اورشليم توسط سربازان بابل، جمعآورى نموده است».(16)
عزرا محتويات تورات را از كجا گردآورد؟
مىگويند: روحالقدس در قلب او دميد. «كلى منس» آورده است: پس از آنكه كتب آسمانى از بين رفت، به عزرا الهام شد تا آنها را از نو باز نويسد. «تهيو فلكت» مىگويد: «تمام كتابهاى مقدس از بين رفت و آنگاه به دست عزرا ـ با الهام الهى ـ پديدار شد». «جان ملنرـ كاتلك» مىگويد: «صاحبنظران، همگى بر اينكه نسخههاى تورات و نيز ديگر كتب عهد قديم به دست لشكريان بخت نصر از بين رفت و منقولات صحيح آن كه بعدها توسط عزرا گردآورى شد نيز بار ديگر در حادثه انتيوكس نابود شد، اتفاقنظر دارند».(17)
كشيش هدايت يافته، فخرالاسلام مىگويد: «تمام فرقههاى مسيحى معتقدند عزرا پس از سوزانده شدن كتب مقدس قديمى، آنها را براى بار دوم ـ به كمك روحالقدس ـ جمعآورى و تدوين كرد».(18) چگونه مىتوان پذيرفت كه او اين كتب را به كمك روحالقدس نگاشته باشد؛ در حالى كه اشتباهات بزرگ و تناقضات رسوا كنندهاى ـ افزون بر مطالب عجيبى كه با عقل سازگار نيست ـ دال بر فزونى آن در آن يافت مىشود؟ مثلا در سفر تكوين (اصحاح 46، شماره 21) مىخوانيم: فرزندان بنيامين ده تن بودهاند.(19) با اينحال در اخبار نخست (اصحاح 7، شماره 6) آمده است: فرزندان او سه تن بودهاند(20) و در اصحاح 8، شماره 1 مىگويد: ايشان پنج نفر بودهاند.(21) اين غير از اختلافى است كه درباره اسامى آنان وجود دارد. گذشته از اشتباهات و خطاها، اختلاف و ناسازگارى بين كتابهاى تورات بسيار است. علامه متتبع، فخرالاسلام، آنها را در دايرةالمعارف ارزشمند خود «انيس الاعلام»(22) گرد آورى نموده است. حل يا توجيه اين مشكل بر اهل كتاب دشوار آمده است: «آدم كلارك» مفسر عهد قديم مىگويد: «شايد پسر با پسر پسر بر عزرا مشتبه شده است؛ و ديگران مىگويند: عزرا نمىدانست اين تعداد، پسران بنياميناند يا نوههاى او، اين اختلاف بدين جهت بوده كه اسناد موجود نزد عزرا ناقص و از هم گسيخته بوده است».(23) گواهى اهل كتاب درباره كتاب عزرا خود دچار تناقضى آشكار است. آيا عزرا عهد قديم را از روى وحى و الهام و يارى روحالقدس نگاشته است يا با گردآوردن برگهاى پاره بىارزش؟ توجيه اين تناقض چگونه است؟ بارى اين گفتهها چيزى جز حدس و تخمين نيست و تنها خداست كه از پنهان آگاه است.
حادثه امپراطور «انطوخيوس»
در فصل اول سفر نخست از دو كتاب مقابيين(24) چنين مىخوانيم: انطوخيوس ـ انتيوكس در سال 161 قبل از ميلاد حمله سختى به اورشليم كرد. در پى آن، تمام نسخههاى كتب مقدس را در هرجا مىيافت مىسوزاند. او به جارچى سپرد جار بزند: هركس نسخهاى از كتب مقدس نزد اوست يا مراسم شريعت را بهجا آورد كشته خواهد شد. او هر ماهه (در تمام شهر) به تفتيش مىپرداخت و هركس را كه نسخهاى از كتاب مقدس داشت يا مشغول انجام مراسم مذهبى بود مىكشت. اين حادثه سه سال و شش ماه بهطول انجاميد.
تفصيل اين حادثه را مورخ يهودى «يوسيفوس» آورده است. قبلا كلام جان ملنركاتلك را آورديم كه گفت: «همه اهلعلم اتفاق نظر دارند بر اينكه نسخههاى تورات و عهد قديم به دست لشكريان بختنصر نابود شده است و منقولات صحيح آنكه بعدها توسط عزرا گردآورى شد نيز در حادثه انطوخيوس محو شده است».(25) همچنين در سال 37 پس از ميلاد امپراطور ديگرى به نام «طيطوس» بيتالمقدس را منهدم كرد و تمام كتب مقدس آنرا سوزاند و بيش از يك ميليون انسان را در شهرهاى مختلف ـ با شمشير يا صليب ـ به قتل رساند و نزديك به يكصد هزار نفر از فرزندانشان را به اسارت گرفت و در شهرهاى مختلف به فروش رساند. بقيه كسانى كه در زمين يهود باقى ماندند از ترس پادشاه روم و در اثر گرسنگى جان باختند و بدين ترتيب طوفانهاى سهمگين حوادث، دفتر حيات اين قوم را درهم پيچيد.(26)
سلسله اسناد تورات بريده شده است
حوادث بىشمارى كه در دوران تاريخ عهد قديم بر يهود گذشت، بر اين پندار كه تورات از زمان موسى(علیه السلام) (1500 قبل از ميلاد) تاكنون ـ كه پايان قرن بيستم ميلاد است ـ در طول سى و پنج قرن سالم مانده است، خط بطلان كشيده است. علامه طباطبايى؛ مىگويد: «حوادثى كه بر تورات عهد قديم گذشت، جاى هيچ شبههاى نمىگذارد كه سند اين كتاب بريده است و تنها به يك تن (عزرا) باز مىگردد؛ بى آنكه بدانيم مستند او در نقل يا منابعى كه جهت گردآورى و تحقيق تورات بهكار بسته، كدام بوده است؟ محققان غربى، به دليل همين از هم گسيختگى آشكارى كه تورات با آن روبهروست اين كتاب را از نظر تاريخى ضعيف برشمردهاند؛ زيرا مجموعهاى است از افسانههاى ملى كه بر اساس تاريخ اسرائيل تدوين شده و به همين دليل نمىتوان به گزارشاتى كه در متن آن آمده است اطمينان نمود».(27)
جان ملنر مىگويد: «اگر گواهى مسيح بر راستى تورات نبود راهى براى تصديق كتب عهد قديم وجود نداشت».(28) فخرالاسلام مغالطه جان ملنر را بهگونهاى گسترده و تحقيقى پاسخ داده است.(29) بايد گفت: اگر گواهى اسلام و صراحت قرآن به صدق و راستى اخبار موجود در آن نبود، هرگز نمىشد به صحت چنين كتابهايى ـ كه سند آنها مجهول است ـ پى برد.(30)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.