پاسخ اجمالی:
اولا: سلمان یک دهقان زاده جهانگرد بود؛ او در هیچ ساختار دیوانی یا نظامی طبقاتی ساسانیان حضور نداشت تا اطلاعاتی از سازمان های دیوانی و نظامی ایرانی داشته باشد. ضمن اینکه از زمانی که سلمان فارسی در پی حقیقت، از ایران خارج شده بود، تا زمانی که نبردهای مسلمانان با امپراتوری ساسانی درگرفت، چندین سال گذشته بود. طبیعی است در طی این زمان، بسیاری از اموری که ممکن است امروز اسرار جنگی و امنیتی به شمار آیند، فردا روز چیزی جز یک مشت اطلاعات سوخته و بی مصرف نباشند.
ثانیا: منابع تاریخی شهادت می دهند که حضور سلمان فارسی نه تنها به گسترش درگیری و جنایت های جنگی نیانجامید، بلکه برعکس موجب جلوگیری از خونریزی شد. او هنگامی که لشکر مسلمانان به مدائن رسید، از در صلح جویی با مردم شهر صحبت کرد و با تدبیر خیرخواهانه موجب تسلیم بدون درگیری شهر تیسفون و پیوستن چهار هزار نفر از سپاهیان ایران به لشکر اسلام شد.
ثالثا: سلمان فارسی به قدری زاهد بود که زیر سایه درختان و دیوارها می زیست و با ساختن خانه برای خودش مخالف بود، تا آنکه به اصرار یکی از دوستانش به اقامت در منزلی رضایت داد که بسیار کوچک و ساده بود. سهمی که از بیت المال می گرفت را به نیازمندان می داد و از راه سبدبافی و کارهایی از این دست، ارتزاق می کرد. چگونه می توان چنین شخصی را به قدرت طلبی و جنگ افروزی متهم کرد؟!
پاسخ تفصیلی:
انقراض سلسله ساسانیان توسط مسلمین و فتح ایران به دست آنان بعد از وفات رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) همیشه موضوعی برای سؤالات فراوان و طرح شبهات گوناگون علیه دین مبین اسلام بوده است. یکی از این سؤالات، گزاره ها و اتهاماتی است که علیه شخصیت برجسته صدر اسلام و صحابی جلیل القدر رسول خدا(ص) جناب سلمان فارسی اقامه می گردد و ادعا می شود که اصولا مسلمانان به تشویق و تحریک او - که مردی جاه طلب بود و برای سهیم شدن در قدرت، اسلام آورده بود - به ایران هجوم آوردند. همچنین ادعا می شود که سلمان فارسی با آموزش های نظامی ای که به اعراب داد و همچنین آگاه کردن شان به نقاط ضعف ایرانیان، مسیر آنها را برای تسلط بر ایران هموار کرد. بنابراین ادعا، فتح تیسفون و دستیابی اعراب به گنجینه های گرانبهای ایرانیان و جنایاتی که بعضا در جریان این جنگ ها صورت پذیرفت، منتسب به آن جناب می گردد و حتی گفته می شود که سپرده شدن برخی از مناطق فتح شده به ایشان به عنوان حاکم و استاندار نیز مُزد آن خیانت های وطن فروشانه است!
این ادعا با حقایق تاریخی و سیره شخصیتی سلمان و ریشه های وقوع جنگ میان امپراطوری ساسانیان و حکومت نوپای اعراب مسلمان در تضاد است که جهت روشن شدن این حقایق ضروری است اموری را بررسی و تحلیل کنیم.
مروری بر سیره سلمان فارسی و چگونگی ایمان آوردنش به پیامبر(ص)
سلمان در یکی از شهرهای ایران(1) به دنیا آمد، روح آزاده و حق جویی داشت(2) و اگرچه بنابر اقوالی، در ابتدا زرتشی بود(3) اما همین حقیقت جویی او را به گرویدن به دین مسیحیت سوق داد(4) تا جایی که رنج مهاجرت به مرکز مسیحیت آن روز یعنی شام را بر خود هموار کرد تا نزد اسقف آن دیار به یادگیری آموزه های مسیحی و عبادت بپردازد.(5)
پس از سال ها اقامت در شام، به شهرهایی در عراق مهاجرت کرد تا عبادت خود را در آنجا دنبال کند و طی اقامت در یکی از این شهرها بود که اسقفی به او بشارت ظهور پیامبری جدید در حجاز را داد.(6) او نشانه های این پیامبر جدید را از راهبی شنید(7) و به شوق دیدارش راهی جزیرة العرب شد، اما در نیمه راه مورد ستم کاروانیانی که همراه شان بود قرار گرفت و به بند بردگی کشیده و به مردی یهودی فروخته شد(8) و طی حوادثی به عنوان برده یکی از مردان قبیله یهودی بنی قریظه، به شهر یثرب رسید.(9)
با مهاجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از مکه به یثرب (مدینه) سلمان نیز یکی از اولین کسانی بود که خود را به آن حضرت رساند تا در وجود ایشان، اوصاف و نشانه های پیامبر نوظهور را - همان طور که از بزرگان مسیحی شنیده بود - بجوید. سلمان طی وقایع مختلفی، به صدق آن نشانه ها در حضرت رسول(ص) وقوف یافت و به ایشان ایمان آورد(10) و در مقابل پیامبر(ص) نیز طی توافقات و معامله ای که زمان زیادی به طول انجامید و سلمان را از حضور در غزوات بدر و احد محروم کرد، او را از صاحب یهودی اش خرید و آزاد کرد.(11) از آن پس، سلمان ملازم پیامبر اسلام(ص) شد و در هیچ کدام از غزوات مسلمانان غایب نبود.(12) به پیشنهاد او بود که مسلمانان در جنگ احزاب با حفر خندق به دور مدینه، خود را از گزند سپاه مشترکین دور نگه داشتند(13) و - بنابر نقل منابعی - و در جنگ طائف، با ساختن و به کارگیری منجنیق، بر دشمنان شان فائق آمدند.(14)
سلمان فارسی بعد از وفات پیامبر(ص) و نقش او در فتح ایران
تمرکز بر این مقطع از زندگی این صحابی بزرگوار و بررسی جزئیات آن نشان می دهد ادعاها و اتهامات مطرح شده علیه آن جناب تا چه اندازه بی اساس و غیرمنصفانه است. درست است که سلمان فارسی در جنگ های منجر به فتح ایران همراه با لشکر مسلمانان حضور داشت و حتی بعدها از سوی حکومت وقت به استانداری و اداره امور برخی از همان مناطق فتح شده منصوب شد، اما بررسی اقدامات این صحابی جلیل القدر نشان می دهد که این حضور و زمامداری تا چه اندازه به سود مصالح خود ایرانیان بوده است.
در جریان حوادث تلخی که بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دامن گیر جامعه اسلامی آن روز شد و به خلافت ابوبکر منتهی گشت، سلمان فارسی از آن جا که بارها و بارها، بی واسطه تأکیدهای پیامبر اسلام(ص) را درباره ولایت داشتن حضرت علی(علیه السلام) شنیده بود، سرسختانه به مخالفت با تصمیماتی که در سقبفه بنی ساعده اتخاذ شده بود برخاست(15) و در این راه حتی آماده جهاد و مبارزه مسلحانه شده بود.(16) با این حال پس از اینکه حضرت علی(علیه السلام) به خاطر حفظ کیان جامعه اسلامی آن روز و آسیب نرسیدن به نهال نوپای اسلام، مصلحت را در سکوت، خانه نشینی و حتی مشورت دادن به حاکمان وقت جامعه دیدند، سلمان فارسی نیز با اتخاذ همین رویه، توانایی ها و دانش و درایت خود را در اختیار امور مربوط به مصالح والای مسلمانان قرار داد که یکی از آنها موضوع جنگ با ایران بود. طی نبردها و درگیری هایی که مسلمانان در زمان خلیفه دوم با امپراتوری ساسانیان آن روز پیدا کردند، سلمان فارسی - همراه با حذیفه بن یمان - طلایه دار یکی از لشکرهای مسلمانان بود.(17)
اما باید توجه داشت که:
اولا: سلمان یک دهقان زاده جهانگرد بود؛ او در هیچ ساختار دیوانی یا نظامی ساسانیان حضور نداشت تا اطلاعاتی از سازمان های دیوانی و نظامی ایرانی داشته باشد. او همواره در سفر بود و در کنیسه ها و کلیساها و سرزمین هایی مثل عراق، شام و برخی شهرهای رومی دنبال حقیقت معنوی بود و خارج از فضای اطلاعات حکومتی و نظامی ساسانیان بود. ضمن اینکه از زمانی که سلمان فارسی در پی ذائقه حقیقت طلب و تعالی جوی خود، از ایران خارج شده و به شام رفته بود تا زمانی که نبردهای مسلمانان با امپراتوری ساسانی درگرفت، چندین سال گذشته بود. طبیعی است در طی این زمان، بسیاری از ساز و کارهای نظامی و متغیرهای سوق الجیشی تغییر یابند و اموری که ممکن است امروز اسرار جنگی و امنیتی به شمار می آیند، فردا روز چیزی جز یک مشت اطلاعات سوخته و بی مصرف نباشند.
بنابراین صرف اینکه سلمان فارسی اصالتی ایرانی داشته، نمی تواند به این معنا باشد که او از تمامی راز و رمزهای نظامی سپاه امپراتوری ساسانی در زمان جنگ با مسلمانان مطلع باشد. حتی بر فرض اطلاع داشتن او از آن اسرار جنگی و نظامی، گستردگی جبهه های درگیری و مختصات جغرافیایی متفاوت هر کدام از مناطقی که لشکریان اسلام وارد آن شدند، پذیرش این ایده ساده را که پیروزی مسلمانان، تنها محصول آموزش های نظامی سلمان فارسی و مشورت هایش راجع به نقاط ضعف سپاهیان ایرانی بوده، با اشکال مواجه می کند.
ثانیا: اصولا زمینه های جنگی با آن ابعاد و میان قدرت مسلطی چون امپراتوری ساسانی از یک طرف و حکومت نوپای اعراب مسلمان از طرف دیگر، به اندازه ای متکثر و پیچیده اند که نمی توان آنها را به تشویق و تحریک یک نفر تقلیل داد. در ادامه همین یادداشت به زمینه های متعددی که موجب چنین درگیری شدند اشاره می گردد.
ثالثا: منابع تاریخی شهادت می دهند که حضور سلمان فارسی نه تنها به گسترش درگیری و جنایت های جنگی نیانجامید بلکه برعکس موجب جلوگیری از خونریزی شد. او هنگامی که لشکر مسلمانان به مدائن رسید، از در صلح جویی با مردم شهر صحبت کرد و با یادآوری نسب خود که ایرانی بود، خود را خیرخواه آنها معرفی کرد و آنها را بین گزینه هایی که به صلاح شان بود، مخیّر ساخت.(18) تدبیر خیرخواهانه ای که منجر به تسلیم بدون درگیری شهر تیسفون و پیوستن چهار هزار نفر از سپاهیان ایران به لشکر اسلام شد.
رابعا: سیره اخلاقی سلمان فارسی در زمانی که به استانداری و حکومت مدائن منصوب شد نیز شاهد دیگری برای ابطال اتهامات و ادعاهای طرح شده در صدر بحث علیه این شخصیت برجسته صدر اسلام است. این اتفاق در زمان خلیفه دوم افتاد و سلمان پس از مشورت با حضرت علی(علیه السلام) و کسب اجازه از ایشان این مأموریت را پذیرفت(19) و در نهایت سادگی، بدون هیچ خدم و حشم و تشریفاتی، سوار بر چهارپایی ساده و معمولی وارد شهر شد و تمامی مردمی را که برای استقبال از او به بیرون شهر آمده بودند شگفت زده کرد.(20) او در زمان حکومتش نهایت تلاش خود را برای خدمت به مردم و ترویج عملی اسلام در میان نوکیشان ایران به کار برد. به قدری زاهد بود که زیر سایه درختان و دیوارها می زیست و با ساختن خانه برای خودش مخالف بود تا آنکه به اصرار یکی از دوستانش به اقامت در منزلی رضایت داد که بسیار کوچک و ساده بود.(21) سهمی که از بیت المال می گرفت را به نیازمندان می داد و از راه سبدبافی و کارهایی از این دست، ارتزاق می کرد.(22)
چگونه می توان چنین شخصی را با چنین اوصافی که واقعیت های تاریخی به آنها گواهی می دهد، به قدرت طلبی و مقام پرستی و منصب جویی متهم کرد، آن هم در حدی که به خاطر این خواسته های پست دنیایی، جنگی بزرگ بین همکیشان عرب از یک سو و هم وطنان ایرانی از سوی دیگر بیافروزد؟!
زمینه های شکل گیری جنگ بین مسلمانان با امپراتوری ساسانی
اینکه جنگ مسلمانان با امپراتوری ساسانیان را معلول تحریک ها و تشویق های یک فرد بدانیم تنها نتیجه عدم اطلاع تاریخی از اتفاقات صدر اسلام و وضعیت ایران در آن زمان است. در ادامه به صورت اجمالی به برخی ویژگی های ایران در آن دوران اشاره می کنیم و در ادامه توضیح می دهیم که چرا با توجه به وضعیت ایرانیان و مسلمانان، چنین جنگی - چه با فرض وجود شخصیتی چون سلمان و چه با فرض عدم او - اجتناب ناپذیر بود.
وضعیت ایران در واپسین سال های امپراتوری ساسانی:
در واپسین سال های امپراتوری ساسانی، وضعیت ایران و ایرانیان بسیار وخیم بود. زماني رسيده بود که آئين زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پيوند خورده بود و به شکل يک آئين اشرافی در آمده بود. آئينی که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعيض در آن بيداد می کرد. زمين هاي کشاورزی، باغ ها و تعليم و تعلّم در انحصار اشراف و اعيان بود. زنان و دختران، حقّ خواندن و با سواد شدن را نداشتند مگر اينکه از زنان طبقات اشراف باشند. نظام طبقاتی به حدّی بود که حتّي هر طبقه اجتماعي دارای آتشکده ای مجزّا بود. بخاطر اين اوضاع وخيم بود که بعضي از محقّقين معتقدند اگر اسلام هم در آن وقت به ايران نيامده بود، به تدريج مسيحيّت بر ايران تسلّط می يافت.(23) به خاطر انحطاط موجود در سالهای آخر و اختلاف داخلی و دست به دست شدن پادشاهی میان چندین پادشاه ساسانی در مدت کم، شیرازه امور دیوانی و دینی و نظامی در ایران از هم پاشیده بود.
ناگزیر بودن جنگ بین دو قطب تمدنی نزدیک به یکدیگر:
ساسانیان طی برخی درگیری های پراکنده در مرزها با اعراب محلی، متوجه خطر حکومت نوپای اعراب مسلمان شدند و از این خطر ترسیدند و همین ترس از قدرت گرفتن اعراب تبدیل به مهم ترین عامل رقم خوردن جنگ شد. لذا سپاهی به رهبری رستم فرخزاد تشکیل دادند و به اعراب حمله کردند. در مقابل ضعف حکومت و سلب اعتماد عمومی مردم در طرف ایرانی، جبهه مسلمانان در اوج قدرت بودند. اعراب که همیشه با یکدیگر درگیری داشتند و در جاهلیت بودند، با ظهور اسلام با یکدیگر متحد شده بودند و بسیاری از رفتارهای زشت سابق را کنار گذاشته بودند.(24)
در شرایطی که تمدنی در حال افول بود و تمدنی سر بر می آورد، آن دو از تهدیدهای همدیگر در هراس بودند؛ لذا بهانه ها و انگیزه های غیر دینی و غیر نژادی، آتش جنگ بین آنها را بر افروخت؛ وقتی امپراطوری قدرتمند ایران اصرار دارد که پدیده و قدرت جدید را نابود کند و آن قدرت نیز قصد دفاع و برکشیدن دارد، بهانه هایی کوچک می تواند جنگ را ایجاد کند. این معادلات قدرت بین دو قطب تمدنی آن زمان بود که جنگ و درگیری بین آنها را ناگزیر می کرد و وجود یا عدم وجود سلمان فارسی، در این بین، عامل تأثیرگذاری نبود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.